اما بیماری قدرت الهامبخش نیز دارد. این وضعیت فرد بیمار را به حد نهایی میرساند و چیزهای زیادی را در مورد ما، نحوه زندگی ما و ارزشها و فرضیاتی که زیربنای زندگی ما هستند آشکار میکند. بیماری همچنین میتواند با اشاره به عادات و مفروضات ما و زیر سوال بردن آنها انگیزه و آموزش فلسفی ارائه دهد. پس باید بیماری را ابزاری مشروع و مفید فلسفی بدانیم.
بیماری چه نوع ابزار فلسفی است؟ نخست، بیماری جنبههایی از تجربه تجسمیافته را با نیروی فوقالعاده آشکار میکند. این به ما ضعف و ناتوانی جسم را نشان میدهد و ابعاد وجودی انسان را آشکار میکند که هم ضمنی و هم شگفتانگیز است. بنابراین، بیماری فرصتی است برای ما تا در مورد ماهیت وجود جسمانی، حدود آن و چگونگی شرایط زندگیمان تامل کنیم.
ثانیا، بیماری (در حال حاضر) بخشی جداییناپذیر از زندگی بیولوژیکی است و بنابراین باید هنگام در نظر گرفتن زندگی انسان، ارزشها، معنا و ترتیبات اجتماعی مورد توجه قرار گیرد. سرنوشت همه ما مرگ است و بیشتر ما در این روند بیمار خواهیم شد (یا در حال حاضر هستیم). این یک واقعیت مهم در مورد زندگی انسان است که هم به آن ساختار میدهد و هم آن را محدود میکند.
سوم اینکه بیماری چیزی دارد که من آن را «اثر دورکننده» مینامم. در پی ابتلا به یک بیماری، ما از عادتها، روالها و اعمال قبلی که در دوران بیماری غیرممکن میشوند دور شده و مجبور میشویم تا در مورد آن عادتها و اعمال فکر کنیم. بیماری میتواند انتظاراتی را که از زندگیمان داریم از بین ببرد، مانند پیشفرضهایی در مورد اینکه چقدر میتوانیم زندگی کنیم و چقدر باید مستقل باشیم و از این طریق ارزشهایی را که ما بدیهی میدانیم، آشکار میکند. بسیاری از این فاصلهگذاریها فقط زمانی که فرد بیمار میشود به صراحت آشکار میشود.
زندگی براساس تامل
به طور خلاصه، بیماری ما را به سمت این پرسش سوق می دهد که چگونه زندگی میکنیم، چرا زندگی می کنیم و چگونه ممکن است به انجام برخی کارها در چارچوب محدودیتهای بیماری ادامه دهیم. بیماری یک چالش است، یک تقاضا که نیاز به یک پاسخ تاملی دارد. بیماری رابطه ما با بدن، محیط و دنیای اجتماعی را به طور اساسی تغییر میدهد.
بیماری نگرش ما را نسبت به زمان و آینده تغییر میدهد. اغلب وادارمان میکند که مهم بودن و بااهمیت بودن چیزها را در نظر بیاوریم. بیماری میتواند وضوح و تمرکز جدیدی به ما بدهد و ما را به قدردانی از چیزهایی که قبلاً بیش از حد مشغولشان بودیم سوق دهد. به این ترتیب، بیماری میتواند به سادگی با تحمیل تغییر بر روی فرد بیمار، قوه تامل را در فرد بیمار بیدار کند. این تامل، به بیان ساده، فلسفی است.
بنابراین، برای من، بیماری یک شکل منحصر به فرد از فلسفه است. ما معمولاً به فلسفهورزی بهعنوان یک فعالیت انتخابی فکر میکنیم، نه چیزی که بتوان آن را به کسی تحمیل کرد. اما در مورد بیماری، فرد بیمار دچار عدم اطمینان، اضطراب، ناتوانی و اضطراب شدید میشود و اینها ممکن است باعث شود که فرد سؤالات فلسفی در مورد عدالت، شانس و بدبختی، استقلال و وابستگی و معنای زندگی خود بپرسد.
بیماری دعوتی خشونتآمیز به فلسفه است؛ از راه میرسد، ناخواسته، ویرانی در زندگی پیشین فرد ایجاد میکند و بسیاری از فرضیات و ایدههای ما را در مورد اینکه زندگی ما میتواند و باید چگونه باشد، نابود میکند. به این ترتیب، ممکن است بیماری یک ابزار فلسفی مؤثر باشد که میتواند بینشهای مهمی را برای فرد به دست دهد.
بیماری میتواند به روشهای رادیکالتر و شخصیتر برای انجام فلسفه نیاز داشته باشد. بیماری میتواند بر نگرانیهای فلسفی فرد بیمار تأثیر بگذارد و باعث تأمل در مورد تنهای، ناتوانی، رنج و بیعدالتی شود. همچنین میتواند فوریت و برجسته بودن موضوعات فلسفی خاص را تغییر دهد.
البته، بیماری در همه موارد این چنین نیست. اگر بیماری خیلی دردناک یا ناتوانکننده باشد، جایی برای تأمل وجود ندارد. اگر غم و اندوه و تروما خیلی زیاد باشد، همانطور که «جاناتان هایت» روانشناس میگوید، «رشد پس از سانحه» وجود نخواهد داشت. اما در موارد دیگر، همانطور که «ال. ای. پاول» فیلسوف تبیین میکند میکند، بیماری میتواند یک تجربه دگرگونکننده باشد. این امر میتواند آنچه را که میدانیم و برایش ارزش قائل هستیم را به شیوههایی تغییر دهد که عمیقا زندگی را دگرگون کند.
این مقاله ترجمهای است از منبع زیر:
https://theconversation.com/the-philosophical-role-of-illness-and-how-it-can-teach-us-to-live-reflectively-57310
نظر شما