اکبر محمدی میگوید: شهر جدیدی که متولد شده، نیازمند ذائقهایست که با هویت از دسترفته، شتاب و سرعتش هماهنگ باشد. انسان ساکن این شهر با چنین ذائقهای، دنبال هیجانی سریع است که بتواند از طریق آن ارضا شود و خلائی را که در زندگی روزمرهاش موجود است، خیلی سریع و بدون تأمل پر کند.
با چنین رویکردی، به سراغ اکبر محمدی یکی از نویسندگان کتاب «اقتصاد کتب تاریخی در ایران» رفتهایم؛ کتابی که در تلاش برای تبیین وضعیت نشر کتابهای تاریخی در ایران و آسیبشناسی فضای حاکم بر این عرصه، به ابعاد مختلفی نظر افکنده است؛ از رونق گرایش خوانندگان به تاریخ عامهپسند گرفته تا کافهکتابهایی که رنگوبویی از جماعت اهل کتاب ندارند، از سیاستهای تشویقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تا ناشران خصوصی و حکایت کتابهای تاریخیشان و بالاخره تلاش برای کسب سرمایه فرهنگی با قدم گذاشتن در مسیر فریبهای سرمایهداری. متن این گفتوگو پیش روی شماست:
در کتابتان به گرایش موجود به کتابهای تاریخی در حوزه تاریخ معاصر و ایران باستان اشاره کردهاید، علت این پدیده را چگونه تبیین میکنید؟
این مسئله را باید از دو وجه در نظر گرفت؛ یکی مخاطبان و دیگری نشر. بنگاه انتشارات برای اینکه بتواند به سمت سودآوری حرکت کند و چرخ اقتصادی خود را بچرخاند، به سمتی میرود که خلاء موجود در بازار نشر را پر کند و این خلاء جاییست که نشر دولتی به آن نمیپردازد. نشر دولتی از امکانات، یارانههای دولتی و نظایر آن برخوردار است، همچنین توزیع بهتری هم دارد، ازینرو نشر خصوصی، قابلیت رقابت با نشر دولتی را ندارد، پس مشخصاً به سمت برههای از تاریخ میرود تا با استفاده از خلاء موجود در عرصه پژوهشی و کتاب در آن برای بقای خود تلاش کند. از طرفی دیگر، مخاطبان با توجه به شرایط سیاسی و فضاهای فرهنگی و طبقاتیشان، به سوی دورههای متفاوتی تمایل پیدا میکنند. در پژوهشمان به مخاطبان مختلفی نظیر پرسهزنها اشاره کردیم که در کافهکتابها حضور دارند و بخشی از کتابهای زردی که در حوزه تاریخ پهلوی یا ایران باستان مطالعه میشوند، معمولاً مربوط به این گروه است.
در بخشی از کتاب به عدم تمایل یا کنارهگیری ناشران دولتی از انتشار کتابهای مرتبط با این دو دوره تاریخی مذکور اشاره شده است. دلیل ایجاد این خلاء از سوی ناشران دولتی و پر شدن آن از سمت ناشران خصوصی را چه میدانید؟
کتابهای زرد، صرفاً بخشی از کتابهای تاریخیست که از سوی ناشران خصوصی منتشر میشود. در طول دهه نود، شاهد آثار علمی مهمی در حوزه تاریخ باستان و پهلوی هستیم که توسط نشر خصوصی منتشر شدهاند. از سوی دیگر، هر نشری دارای یک چارچوب ارزشیست که بر اساس آن فعالیت میکند. در نشر دولتی هم اولویتهای انتشار بر حسب ربط و چارچوب ارزشی تعیین میشوند و براین اساس حوزهای از تاریخ برای کار انتخاب میشود که بیشترین ربط ارزشی را با نشر داشته باشد؛ مثلاً صدر اسلام میتواند بیشترین قرابت را با ارزشهای نشر دولتی داشته باشد، یا رویدادهای تاریخی نظیر قیام تنباکو و موضوعاتی چون نظام روحانیت و تاریخ حوزه از نظر ارزشی برای نشر دولتی اهمیت بیشتری دارد. این مسئله در فیلمسازی تاریخی ما هم مشهود است، فیلمهایی نظیر مختار، سلمان فارسی و یوسف پیامبر بر اساس همین نگرش، ربطها و چارچوبهای ارزشی تولید شدهاند.
در حوزه کتابهای تاریخی در بخش دولتی دو موضوع مطرح است، نخست گرهخوردن محتوای کتاب با گفتمان حاکم و بهنوعی همسویی آن با سیاستهای ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دیگری سیاستهای تشویقی این وزارتخانه برای ناشران دولتی در انتشار این دست آثار. از منظر شما آیا این دو مسئله بر تولید آثار یکجانبه از سوی نشر دولتی و آثار کممایه از سوی نشر خصوصی مؤثر نخواهند بود؟ چگونه این مسئله را از نظر جذب مخاطب آسیبشناسی میکنید یا بهعبارتی، چنین رویکردی مخاطب را از کتابهای تاریخی دولتی دور نخواهد کرد؟
از نظر آسیبشناسی، همانطور که بنگاه خصوصی نشر برای سودآوری به سمت کتابهای زرد میرود، نشر دولتی هم گاه سراغ انتشار پژوهشهایی میرود که بنمایه علمی مناسبی ندارند. در بحث آسیبرسیدن به مخاطب از طریق نشر، چه دولتی و چه خصوصی، شاید بتوان موضوع را در ارتباط با اقتصاد سیاسی نشر بهتر تبیین کرد. طی مصاحبههایی که با فعالان نشر انجام داده بودیم، در مورد تخصیص یارانه کاغذ سؤال کردیم. نتایج نشان داد که معمولاً کاغذ به دست خود ناشر نمیرسد، یا بهرهمندی او از یارانه کاغذ کم است. این کاغذ نیز اغلب به دست دلالان یا افرادی میافتد که به اسم واردات کاغذ، فعالیتهای دیگری را تعقیب میکنند. البته حضور ارز ترجیحی بیشتر به این فضا دامن میزد. در شرایطی که بسیاری از نشرها امکان بهرهمندی از کاغذ با قیمت مناسب را ندارند، این عدم بهرهمندی، سبب روی آوردنشان به کاغذهایی با کیفیت پایینتر میشود تا سودآوری بیشتری داشته باشند. گاه نشر دولتی هم برای ارائه گزارش عملکرد و نمایش میزان فعالیتش و همچنین نشان دادن اینکه از همه کاغذهای تخصیصی استفاده کرده، ممکن است به سوی تولید کتابهایی رو بیاورد که خیلی غنای علمی ندارند یا کار پژوهشی خوبی روی آنها انجام نشده است. اینکه آیا یارانه کاغذ بهدرستی در اختیار ناشران قرار میگیرد یا نه؟ آیا یارانه میتواند به مصرفکننده نهایی برسد یا خیر؟ و سؤالاتی نظیر این، مواردیست که اقتصاد سیاسی به آنها پاسخ میدهد. اقتصاد سیاسی نشر میتواند به ما دیدگاهی تحلیلی بدهد تا در فضای آسیبشناسانه آن متوجه شویم که نشر چگونه مجبور شده یا تمایل پیدا کرده که به سمت کارها و فضاهای جدیدی کشیده شود. مسئله دیگری که علاوهبر اقتصاد سیاسی باید در تحلیل درنظر گرفت، به فضایی کلی برمیگردد که بر جامعه حاکم است. تنها نمودی از این فضا در مسئله کتاب دیده میشود، چرا که در موسیقی هم این فضا قابللمس است. مثلاً اگر بخواهیم موسیقی را به دو دسته فاخر و مبتذل طبقهبندی کنیم، میبینیم که گروهی از موسیقیها، محتوایی غنی ندارند، از شعر خوبی برخوردار نیستند، قواعد موسیقیایی را رعایت نکردهاند ولی در عین حال استقبال زیادی هم از آنها میشود و بعضاً در جاهای مختلفی هم، نمود و ظهورهای ویژهای دارند. تمام این اتفاقات چه در حوزه موسیقی، چه در فیلم و چه کتاب با مفهوم ذائقه نیز قابل بررسیست. انگار، ذائقه جدیدی تولد پیدا کرده که به سراغ چنین محتواهایی میرود. برای تحلیل این ذائقه هم باید به سراغ فاز تحلیلی دیگری برویم، مثلاً این ذائقه جدید با مفهوم شهر در ایران معاصر همپیوند است. شهر جدیدی که متولد شده، نیازمند ذائقهایست که با هویت از دسترفته، شتاب و سرعتش هماهنگ باشد. ضمن آنکه در این شهر با نوعی از سرمایهداری یا سوداگری در همه بخشها نیز مواجهایم که باعث خلق گونهای از انسان مصلحتجو و رقابتگر میشود. با پیوند این مختصات و ویژگیها به یکدیگر، نوعی ذائقه جدید رقم زده میشود؛ ذائقهای که امکان بهرهمندی از محتوایی را که همراه با تفکر و دغدغهمندی باشد، از افراد میگیرد. انسان ساکن این شهر با چنین ذائقهای، دنبال هیجانی سریع است که بتواند از طریق آن ارضا شود و خلائی را که در زندگی روزمرهاش موجود است، خیلی سریع و بدون تأمل پر کند.
در کتاب به مسئله نشر الکترونیک اشاره شده است، در این زمینه جایگاه پادکستهای مرتبط با کتاب را که اغلب به معرفی آثار میپردازند، چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا این رسانههای نوظهور به ترویج کتابخوانی کمک خواهند کرد یا بر جمعیت همهچیزدان کمسواد میافزایند؟
کتابهای صوتی در پاسخ به نیازهای مختلفی ظهور کردهاند که بخشی از آن در مسئله گرانی کاغذ ریشه دارد یا افرادی که نابینا هستند و امکان بهرهمندی دیداری از کتاب را ندارند. حال سؤالی که پیش میآید آن است که آیا با آنچه در پادکستهای معرفی کتاب ارائه میشود، به دنبال دسترسی به کتابها خواهیم رفت تا مطالعه عمیقتری از آنها داشته باشیم یا به همان معرفی بسنده میکنیم و صرفاً با حجم زیادی از این معرفیها ذهنمان را پر میکنیم. نتایج پژوهش ما نشان میدهد که کتابخوانهای حرفهای، معمولاً به کتاب کاغذی انس دارند و مایلند در کتابخانهها بگردند و از تورق کتابها و مطالعه بخشهایی از آنها لذت ببرند، اما کتابخوانهای غیرحرفهای وارد حوزهای چون پادکستها یا کافهکتابها میشوند. مثلاً در کافهکتابها حجم زیادی کتاب وجود ندارد و اغلب کتابهایی در دسترس است که بنا به حدس مسئول کافهکتاب و متناسب با ذائقه افراد، دارای اهمیتاند. در حوزه محتوای پادکستها یا نشر الکترونیک هم بنا به محتوا، شاهد حضور مخاطبان حرفهای کتابخوان نیستیم. این نظر را هم بر اساس مصاحبههایی که با کتابخوانهای حرفهای، کتابفروشیها، کافهکتابها و کتابخوانهای غیرحرفهای داشتیم به دست آوردهایم. دلایل حضور در یک کتابفروشی و استفاده از کتابی خاص نشان داد که کتابخوانهای حرفهای مایل به مطالعه شخصی کتاب هستند، نه اینکه تعریفی درباره کتاب را از کسی بشنوند. بنابراین طبق برآوردهایی که پژوهش ما به آن رسیده است، به نظر میآید که کتابخوانهای غیرحرفهای، مخاطبان اصلی پادکستها هستند، چون نیازی ندارند که رجوعی مستقیم به کتاب داشته باشند و بههمان تعریف یا توصیف ارائهشده در پادکست بسنده میکنند.
در بخشی از پژوهشتان به این نکته اشاره کردهاید که کافهکتابروها برای کسب سرمایه فرهنگی و یا پرستیژ اجتماعی به کافهکتابها میروند و در بخش دیگری نشان دادهاید که مراجعه به کافهکتابها از سوی کتابخوانهای حرفهای صورت نمیگیرد و عمده مراجعات از سوی پرسهزنان انجام میشود؛ نگاهی که نسبت به این افراد در حال گسترش و عمومیشدن است. به نظر شما بهمرور زمان کسب سرمایه کاذب فرهنگی از طریق مراجعه به کافهکتابها از بین نخواهد رفت و این اماکن، از این نظر بدون کاربرد نخواهند شد؟
از نظر آن افرادی که کتابخوان حرفهایاند، ممکن است کافهکتابها به حالت مبتذل خودشان درآمده باشند، اما درنظر گرفتن چند نکته هم اهمیت دارد، اول آنکه این ادعا را نداریم که در همه موقعیتها این اتفاق در حال رخ دادن است، بلکه مدعی هستیم در مطالعهای که انجام داده و در موقعیتهایی که بررسی کردهایم به این نتیجه رسیدهایم و ممکن است در موقعیتهای دیگر، شرایط بهگونهای دیگر باشد. اما در پاسخ به این سؤال که آگاهیبخشی در این زمینه چه تأثیری میتواند داشته باشد، معتقدم که میتواند تأثیری مثبت ایجاد کند چونکه با نقد فرهنگ عمومی سبب میشود در حوزه کتابخوانی، جامعه به سمت ابتذال حرکت نکند. در این بین کافهدارها هم میتوانند از این نقد برای بهبود بخشیدن به فضای کافهشان استفاده کنند و روشنفکران و اهل علم هم تلاش خواهند کرد تا تولید بهتری در حوزه محتوایی کتابها بهویژه کتابهای تاریخی داشته باشند. از اینجهت این نقد میتواند دارای جنبهای کاملاً مثبت باشد.
در پژوهش شما به عدم نظارت متولیان قانونی بر کتابهای افستی که بدون رعایت حق مالکیت انتشار مییابند، اشارهای نشده است. این مسئله را تا چه میزان بر اقتصاد نشر در ایران مؤثر میدانید؟
این مسئله را میتوان در قالب مفهوم بازارسیاه توصیف کرد. بحث اینجاست که بازار سیاه چگونه در حال شکلگرفتن است. در شکلگیری این بازار، غالباً نیروی قاهری وجود دارد که در پی ایجاد منعی در حوزه روابطی و مبادلهایست، یعنی حوزه مبادله شکل میگیرد، اما نه در عرصه رسمی بلکه در عرصهای غیررسمی. از آنجایی که معمولاً دستگاههای نظارتی در روند محتوا و کیفیت کتابها در این بازار دخیل نیستند، آثار منتشرشده از محتوا و کیفیت مطلوبی برخوردار نخواهند بود. در مورد شکلگیری بازار سیاه و اثر آن بر اقتصاد نشر، مورد دیگری هم قابلتوجه است؛ آنهم منعیست که ممکن است در انتشار یک اثر از سمت وزارت فرهنگ و ارشاد وجود داشته باشد، به این معنی که از سمت این نهاد دولتی اجازه انتشار برخی آثار در بعضی حوزهها وجود نداشته باشد یا کتابهای ممنوعه را نتوان منتشر کرد. از طرف دیگر، برخی از نشرهای رسمی، خودشان تمایل دارند که در بازار سیاه هم فعالیت کنند، یعنی کتاب خودشان را با کیفیت نازلتری در بازار سیاه عرضه کنند تا سود بیشتری کسب کنند.
کتاب «اقتصاد کتب تاریخی در ایران»، نوشته علی فتوتیان و اکبر محمدی بهتازگی از سوی انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات به بهای 20 هزار تومان در 66 صفحه روانه بازار کتاب شده است.
نظر شما