حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی گفت: متاسفانه ما در دام خرافات افتادیم و دین را در خارج از دایره عقل گرایی تفسیر میکنیم. بسیاری از این تجاربی که در برنامههای تلویزیونی طرح شد متناسب با شرایط فرهنگی افراد است. از سوی دیگر بخش زیادی از این تجارب ساخته شده توسط افراد است و طرح این همه جزئیات دور از ذهن نیست و به نظر میآید فرد متناسب با پارادایم جامعه ناخواسته این روایتها را بازسازی میکند. اینها باعث میشود دین از دایره عقل گرایی خارج شود.
حجتالسلام غلامیدر ابتدای این نشست با بیان اینکه به طور طبیعی بین اندیشمندان و علما در این زمینه اختلاف نظر وجود دارد، مطالب خود را در سیزده بخش تقسیم بندی کرد و گفت: دعوت دین به سوی خودش، دعوتی کاملا عقلی و اساساً جنس دعوتهای دین کاملا عقلی است، امام علی(ع) در خطبه اول نهجالبلاغه فرمودند: همه انبیاء الهی آمدند تا انقلاب درونی و اثاره عقول در انسانها بکنند و آنها را به قیام وادارند.
وی با بیان اینکه عقل، پیامبر درونی انسان است و همین پیامبر درونی معترف به نیاز به پیامبر بیرونی و دین است، افزود: در عین حال با آمدن پیامبر بیرونی، کار پیامبر درونی پایان نمییابد و سعادت انسان در گرو به پرواز درآمدن این دو بال است و هدف آنها هم یکی است و با آمدن وحی، عقل به حاشیه نرفته است.
عضو هیئت علمیدانشگاه شاهد اضافه کرد: دین به دنبال دعوت محققانه است و نمیخواهد انسان را به روشهای موهوم و با خواب و داستان و عواطف و احساسات صرف، به خود دعوت کند، حتی نمیخواهد با نظریات تجربی این کار را بکند زیرا اتصال دین به علوم تجربی منطقی ندارد زیرا نظریات دانش تجربی به مرور زمان ابطال میشوند.
غلامیبا بیان اینکه تجربههای نزدیک به مرگ، قابل انکار نیست و بنده هیچ وقت منکر آن نشده و نمیشوم، توضیح داد: هم دانش تجربی وفور آن را در افراد در معرض مرگ را تأیید کرده است و هم احادیث به این تجارب پرداختهاند و روایاتی داریم که به این بخش از حیات انسانی اشاره کردهاند. بنابراین ما تنها میخواهیم بین تجارب نزدیک به حقیقت و دور از حقیقت تفکیک کنیم و این هدف ماست.
به گفته غلامی، مرگاندیشی علاج جامعه مادیزده است و برخلاف کسانی که حاصل مرگاندیشی را مانع پیشرفت و توسعه و ... میدانند، مرگاندیشی با ارتقا معنا به انسان ظرفیت مواجهه مناسب با مشکلات دنیا را عطا کرده و مهمتر از آن مناسبات بین حیات دنیا و آخرت را تنظیم میکند، از این رو اگر تجارب نزدیک به مرگ با روایات نزدیک شود و از وادی موهومات فاصله گرفته و به پلورالیسم معرفتی دامن نزند، ایده خوبی است.
او یادآور شد: این بخش با توجه به اینکه در دسترس عقل نیست بیشتر متکی بر معارف دینی است بنابراین باید بین این تجربهها و معارف دینی تطابقی وجود داشته باشد.
این استاد دانشگاه افزود: ارزیابی تجارب نزدیک به مرگ روش خاص خود را دارد و میتوان با روششناسی دو دانش علوم شناختی و دینی به خصوص فلسفه و کلام را مورد بحث قرار داد، زیرا برخی از این تجارب محصول تعامل ذهن و مغز است؛ البته این دو(مغز و ذهن) با هم یکی نیستند و مغز برای ذهن، جنبه سختافزاری دارد یعنی بستر کنشها را مغز فراهم میکند. همچنین اینکه ذهن، فیزیکال است یا خیر نظرات متفاوتی وجود دارد؛ اگر قبول کنیم ذهن، جنبه فیزیکی ندارد، برای ارزیابی تجارب نزدیک به مرگ باید از متدولوژی علوم شناختی و دینی بهره ببریم.
غلامیبا بیان اینکه تجارب نزدیک به مرگ اقسامیدارند و همه این تجارب، از نظر منشأ و فرم یکسان نیستند عنوان کرد: برخی از این تجارب در ناهوشیاری جسمیو برخی در بیداری رخ میدهند. برخی محتوای هماهنگ و منسجم و برخی محتوای مبهم و ناهماهنگ دارند، برخی بعد از خارج شدن فرد از شرایطی که در آن است، فراموش شده و برخی در ذهن میمانند. مساله به هر حال بیان تجربه بعد از مرگ است.
او ادامه داد: به هر دلیلی اینها مطرح میکنند ما بعد از مرگ، زنده شدهایم ولی چطور میشود انسان بمیرد و زنده شود و تجاربی را که در نشئه و عالم دیگر رخ داده در درون حافظه فرد قرار بگیرد. یک موقع هست فرد نمرده و تجاربی ذکر میکند، ولی یک موقع فرد کاملا مرده و در این صورت فقط با معجزه زنده میشود.
او با اشاره به اینکه امکان انتقال مشاهدات پس از مرگ واقعی وجود ندارد بیان کرد: آیا صاحبان این تجارب واقعا مردهاند و دوباره زنده شدهاند یا خیر؟ معتقدم زندهشدن فردی که واقعا مرده فقط با معجزه رخ میدهد، و با وجود پذیرش این امر، امکان انتقال مشاهدات پس از مرگ و به ذهن سپردن آن وجود ندارد. بنابراین عمده کسانی که مدعی تجارب هستند، اساساً نمردهاند و در شرایطی بودهاند که سطحی از حیات را داشتهاند.
به گفته غلامی، مادامیکه ما در دنیا هستیم، نمیتوانیم نقش مغز را در دریافتهای حسی و غیرحسی منکر شویم، مغز، منشأ دریافتهای انسان از عالم درون و بیرون، مغز است و از این حیث بین علم حضوری و حصولی تفاوتی نیست، بنابراین سلامت مغز در دریافتهای انسان مؤثر است؛ البته ممکن است سؤال شود که آیا قوه دیگری برای الهامات معنوی از خارج از محدوده جسم انسان وجود دارد یا خیر؟ که پاسخ «خیر» است.
او با بیان اینکه تفاوت دریافتکنندگان این است که آنها از قدرت و سلامت مغزی بسیار بالایی برخوردار هستند، بیان کرد: از سوی دیگر خودسازی و تهذیب نفس، میل آنها را برای مشاهدات ملکوتی بالا میبرد و جنس ادراک آنها از نظر عقلی جایی برای شک باقی نمیگذارد. همچنین خدا اراده فرموده دریافتها و ادراکات آنها در سطوح مختلف، خالص و دقیق باشد، البته بالاترین درجه خلوص فقط برای پیامبر و امام است، گرچه انسانهایی هستند که پیامبر و امام نیستند ولی درجاتی از خلوص را دارند.
غلامیبا اشاره به تفاوت فطرت و روح با بیان اینکه معمولا پای فطرت هم به این مباحث باز میشود، توضیح داد: فطرت، سرشت و ذات انسان، فراتر از جنبه حیوانی او و در بین تمامیانسانها مشترک است. مهمترین محصول فطرت، عقل فراابزاری است که یا در موجودات نیست و یا سطح نازلی از آن را دارند، بنابراین نفس همان خودآگاهی فردی است که انسان را از بقیه جدا میکند و روح عبارت از شاکله وجودی انسان از جنس مجرداتی است که در فرایند حرکت جوهری در عالم دیگر به حیات خود ادامه میدهد.
او اظهار کرد: بنابراین نفس و روح دو روی سکه هستند و نمیتوان آنها را تفکیک کرد حتی برخی انها را مترادف دانستند؛ ثانیاً روح چیزی نیست که از بیرون تزریق شود بلکه با تولد در وجود انسان تکامل مییابد، لذا به تعبیر ملاصدرا هر قدر روح انسان قویتر شود، درک او هم بیشتر است؛ از این رو تجارب نزدیک به مرگ هم نمیتواند با روح و نفس انسان بی رابطه باشد، بلکه هر قدر روح انسان قویتر باشد، میتواند تجارب را مدیریت کند.
غلامیبا طرح این سوال که عالم ملکوت چیست و چگونه میتوان به آن دست یافت، گفت: ملکوت طبق آیه سوره انعام حقیقت و باطن عالم است و هر کسی که واجد شرایط پنج گانه باشد، میتواند به حقایقی از آن دست یابد. به فرض اینکه انسان قادر به دسترسی به ملکوت باشد، بدون تأویل نمیتواند از هر چیزی که قوه مثال برای او متخیل میکند، باخبر شود، بنابراین برخی تجارب نزدیک به مرگ میتواند ملکوتی باشد و حتی کسانی هستند که میتوانند در بیداری دسترسی به ملکوت به عنوان یک نشئه داشته باشند.
او عنوان کرد: برخی تجارب نزدیک به مرگ از جنس خواب عمیق است مانند آنچه که در دنیا وجود دارد بنابراین باید به همان شکل با آن برخورد کنیم که با خواب برخورد میکنیم؛ برترین نوع خواب، رؤیای صادقه هست و شرط آن پاکی قلب حتی از صغائر است. خوابهایی که مصداق رؤیای صادقه نیستند حتما از دلبستگیهای انسان منشأ گرفته و فعل و انفعالات شیمیایی مغز انسان در آن دخیل است؛ مثلاً کسی که در بیداری خالصانه به امام حسین(ع) عشق میورزد، در رؤیای خود با حرم انسان و حتی در مواردی با خود ایشان مرتبط میشود. البته در خوابهای معمولی انسجام وجود ندارد و جزئیات آن فراموش میشود و البته ممکن است به عالم ملکوت مرتبط باشد، ولی خالص نیست. اینها جدا از نوع خوابهای پریشان و اضغاث احلام هستند که محصول نابسمانی قوه مخیّله و شرایط روحی و جسمیانسان است.
غلامیبا بیان اینکه اولیای الهی در بیداری هم تجارب پیش از مرگ دارند، افزود: تجارب نزدیک به مرگ هر چه باشد، تبدیل آن به منبع معرفتی امکانپذیر نیست و خواب از هر نوعی، تکلیف شرعی حتی برای خود فرد نمیآورد و حجت نیست؛ از این رو عمده علما تجارب خود را برای دیگران نقل نمیکنند و اگر نقل کنند، آن را تکلیفآور نمیدانند.
او ادامه داد: تجارب نزدیک به مرگ متعلق به خود فرد هست و اگر آن را بپذیریم، شاهد شکلگیری نوعی پلورالیسم عقیدتی در جامعه خواهیم بود؛ البته خیلی از این افراد، صورتبندی منسجمیاز این تجارب ندارند و چیزهایی را متناسب با فضای مخاطبان بر آن میافزایند؛ بنابراین نقطه اتکا در دعوت مردم به دین باید عقل و سنت باشد، نه تجارب نزدیک به مرگ و حتی تأییدات علمینمیتواند آن را به موضوعی عقیدتی برای دعوت مردم به دین تبدیل کند. من در مباحثم نخواستم وارد حوزه فیزیکالیستها بشوم و تلاش کردم در حوزه خودمان این مباحث را طرح کنم.
لیلا اردبیلی نیز در بخش دیگری از این نشست طی سخنانی گفت: تجربه نزدیک نزدیک به مرگ که به اختصار از آن به عنوان NDE یاد میکنند در واقع تجربه ایست که که در آن فرد به حالت مرگ بسیار نزدیک میشود. طبق گزارشهای به دست آمده از افرادی که تجربه نزدیک به مرگ داشتهاند گفته میشود حالت فرد در این تجربه از سه گونه خارج نیست، در این تجربه حالت فرد یا مثبت و آرامشبخش است، یا منفی و اضطرارآور یا بدون هیچ حس مثبت یا منفی.
او افزود: به نظر میرسد آنچه باعث میشود که این تجربه، علیرغم شخصی بودن آن مورد توجه طیف گستردهای از محققین در علوم مختلف از الهیون و عصبشناسان گرفته تا روانشناسان و جامعهشناسان و انسانشناسان در جوامع و مذاهب مختلف قرار بگیرد ویژگیهای مشترکی است که در میان گزارشهای NDE دیده میشود که میتوان در میان آنها به این موارد اشاره کرد، شنیدن صدای مهیب و گوشخراش به عنوان اولین ادراک حسی، دیدن تونل نور، حرکت به سمت بالا یا داشتن حس شناوری، تجربه خروج از بدن، مرور خاطرات زندگی، یا ملاقات با فردی روحانی یا بستگان فوت شده.
این مدرس دانشگاه گفت: اما نکته جالب توجه اینجاست که هر یک از اندیشمندان در علوم مختلف تفاسیر متفاوتی از این ویژگیها دارند. در حالیکه الهیون این ویژگیها را در ارتباط مستقیم با آموزهها و اصول دینی و مسئله معاد و مرگ در نظر میگیرند و آن را در زمره تجربیات دینی میدانند، در سر دیگر طیف، عصبشناسان را داریم که با نگاهی مادیگرایانه این تجربه را نتیجه فعل و انفعالاتی میدانند که بلافاصله بعد از قطع اکسیژنرسانی در کورتکس مغز و به خصوص لوب گیجگاهی میدانند. به نحوی که معتقدند ترشح موادی مانند اندورفین و سروتونین منجر به حس خوشایند در هنگام تجربه نزدیک به مرگ میشود. همچنین معتقدند که ترشح دی متیل تریپتامین که برخی از اندیشمندان آن را مولکول روح میدانند و کمی قبل از مرگ از سوی غده صنوبری، یعنی همانجایی که دکارت معتقد بود که محل اتصال روح و بدن است، ترشح میشود یکی از عوامل موثر در ایجاد تجربه ND است. از سوی دیگر، روانشناسان حالات موجود در ND را خاصل مکانیزم دفاعی بدن در زمان خطر شدید تلقی میکنند. در حالیکه برخی از الهیون، عصبشناسان را به تقلیلگرایی محکوم میکنند، عصبشناسان معتقدند که وجود این ویژگیهای همگانی در NDE خود میتواند دال بر فعالیتهای غیرطبیعی در ساختار مغز باشد که در همه انسانها مشابه است.
به گفته اردبیلی، در کنار تمام این نظریات، اندیشمندان علوم اجتماعی نیز نظرات و پرسشهای جالبی را درباره NDE مطرح میکنند و بیشتر به مباحث تفسیری ویژگیها بر اساس ویژگیهای فرهنگی میپردازند. برخی از جامعهشناسان و انسانشناسان معتقدند که از آنجایی که در NDE آنچه فرد بعد از بازگشت به زندگی به یاد میآورد چیزی جز روایتهایی پارهپاره نیست، فرد برای ایجاد انسجام و همبستگی در روایت و نیز تفسیر آنچه در آن حالت رویاگونه دیده است به صورت ناخودآگاهانه از ارزشها و باورهای اسطورهای فرهنگ و جامعه خود بهره میگیرد. همچنین تحقیقات میانفرهنگی نشان میدهد که در برخی از فرهنگها گزارشهای NDE به شکل معناداری نسبت به سایرین کمتر است که این موضوع خود میتواند دلالتهای ارزشی و اعتقادی مهمی را در پی داشته باشد.
او در پایان عنوان کرد: در نهایت باید گفت که هر یک از این علوم در درک ماهیت این تجربه رمزورازآلود میتوانند نقش مهمی داشته باشند، و درک این پدیده جز با همکاری این علوم امکانپذیر نخواهد بود.
حجتالاسلام والمسلمین علیرضا قائمینیا، عضو هیئت علمیپژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامینیز این نشست طی سخنانی درباره ارتباط دین با تجربه بعد از مرگ، تجربه دینی و نزاعهای مرتبط و تجارب نزدیک به مرگ گفت: ادیان متفاوت هستند و در برخی از ادیان تجربه دینی محوریت دارد. وقتی مسیحیت به سمت پروتستانتیزم رفت به نظر بنده مسیر طبیعی را طی میکند یا بودیسم را اگر یک دین بدانیم، تجربه دینی بودا در آن محوریت دارد ولی اسلام این طور نیست.
او با بیان اینکه اسلام سه بعد عقلی، تجربی و معنوی، شرعی و قانونی دارد، اظهار کرد: وزن اینها در ادیان دیگر یکی نیست و مثلا در مسیحیت میبینیم جنبه قانونی و فقهی خیلی ناچیز است ولی در اسلام، جنبه عقلی و فقهی غلیظ است و در یهودیت هم جنبه فقهی آن خیلی غلیظ است. بنابراین حکم واحدی نمیتوانیم صادر کنیم.
قائمینیا با بیان اینکه مبنای دینداری در اسلام، تجارب دینی نیست، عنوان کرد: قصد ندارم بگویم تجارب دینی باطل و بی ارزش و توهم هستند، بلکه بحث بر این است که دینداری را در اسلام نمیتوان به این موضوعات مبتنی کرد؟ پاسخ خیر است چون باید بر مبنای عقل باشد از این رو شهود و خواب را نمیتوان مبنای دین جمعی قرار داد. بنابراین ممکن است در یک فرد تجاربی وجود داشته باشد اما دامن زدن به این موارد در جامعه دینی و اسلامی، خرافات را زیاد میکند. البته ما نمیخواهیم این را انکار کنیم اما سوال این است که آیا این تجربه اعتبار معرفتی دارد؟
او افزود: اگر قرار باشد همه به تجارب خود و شهودات در مدیریت بسنده کند با چالش رو به رو میشویم چون صحنه اجتماع صحنه عقل جمعی است. مخاطبان با دیدن چنین افرادی و اینکه کسی امامیرا در خواب یا در تجربه نزدیک به مرگ دیده احساس خوشایندی دارند ولی آثار منفی آن را هم باید مورد مطالعه قرار دهیم. حتی عرفای بزرگ هم یکبار در مقام مدیریت جامعه و مباحث علمی، شهودات خود را مبنا قرار ندادند. امام خمینی(ره) به عنوان بزرگترین عارف دوره معاصر هیچگاه به چنین مواردی تمسک نکردند.
قائمینیا با بیان اینکه تجربه دینی در مسیحیت از سوی شلایرماخر که بنیانگذار الهیات پروتستان است شروع شد، اضافه کرد: طبیعی است که او در برابر کلیسای کاتولیک که کتاب مقدس و عقل را مبنا قرار میداد و به تدریج این دو پایگاه خود را هم از دست داده بود، تجربه دینی را مطرح کند، البته وی این اصطلاح را به کار نبرد بلکه از تعبیر «حال دینی» و مواجد دینی استفاده کرد و بعدها اصطلاح تجربه دینی وضع شد. اینها میگفتند اگر کسی اعتقادات، اخلاق و اعمال مسیحی را نداشته باشد و به کلیسا و مراسم عشای ربانی نرود اشکالی ندارد، مهم این است که حال و گوهر مسیحی داشته باشد. بنابراین بسیاری از متفکران مانند ویلیامز پیرو این سنت بودند.
او افزود: در قرن ۲۰ نزاع بزرگی درباره تجربه دینی در گرفت و استیس مطرح کرد که تجربه دینی افراد در تمامیادیان، گوهر مشترکی دارد ولی تفاسیر آن فرق دارد؛ مثلا یک عارف بودایی، مسیحی و مسلمان همه یک چیز را میبینند ولی متناسب با فرهنگ و سنت خودشان، تفسیر و تبیین میکنند. بنابراین این نگاه ذات گرایی را مبنا قرار میدهد. از سوی دیگر در برابر استیس، «استیونز کت» مقالهای نوشت و مدعی شد سنتهای مختلفی که دینداران در آن زندگی میکنند به تجربه آنها شکل میدهد، نه اینکه اینها چیزی را میبینند و بعدا آن را تفسیر میکنند بلکه سنت در ذات تجربه آنها وجود دارد که نگاه کانتی و نئوکانتی به تجارب دینی است.
این استاد حوزه و دانشگاه افزود: مثال او در این باره آن است که بالاترین تجربه یک عارف یهودی که کتز هم یک یهو دی است، این است که نمیتواند فانی در خدا شود، زیرا سنت تفکر یهودی، ثنویت بین خدا و انسان است و اینکه هیچگاه امکان اتحاد بین خدا و انسان امکانپذیر نیست و آن را کفر میدانند ولی در سنت اسلامی، چنین چیزی کفر نیست و انسان در نهایت میتواند به فناء فی الله برسد و متحد با خدا باشد.
به گفته او، فلاسفه دین بعد از نظریات این دو نفر مواضع متعددی گرفتند و اینکه ادعای کلی نمیتوان درباره تجارب دینی داشت و بگوییم موطن اختلاف در تجارب دینی، تفاسیر است یا برعکس سنت و فرهنگ فرد در تجربه دینی اثرگذار است، شواهدی وجود دارد که برخی تفاسیر توسط سیستم عصبی و سنت و فرهنگ ساخته میشود.
قائمینیا با اشاره به نقض تجارب از نگاه کت اضافه کرد: در بودا، عارف به جایی میرسد که به خلاء دست یافته است، یک عارف مسیحی هم میتواند به تجربه خلاء دست یابد در صورتی که او اعتقادی هم به خلا ندارد. نمونههای مهم دیگر تجارب نوظهور است مثلا گاهی میبینیم یک کاهن بودایی، تجربه اسلامیپیدا کرده است، پس همه تجارب معلول سنت نیستند. البته باید در نظر داشته باشیم که حرف کتز دو تفسیر علی و معنوی دارد و بنابراین متاخرین نوعی رئالیسم پیچیده را در تجارب دینی مطرح کرده و گفتهاند دست کم برخی تجارب دینی درست است ولی نیازمند محک و معیارهای واقعنما هست.
او با بیان اینکه به صورت کلی نمیتوان گفت تجارب دینی واقعنما هستند یا نیستند، افزود: نمونه این مسئله در خواب و تفسیر آن در سنت اسلامیاست که گاهی یک خواب را رؤیای صادقه و واقعی میدانیم و گاهی آن را خوابهای پریشان مینامیم. برخی خوابها نیازمند تعبیر و تفسیرند و اینها خیلی مهم هستند؛ عرفا بحث عالم مثال را مطرح و ملاکهایی هم ارائه میکنند که چگونه از دل صورتهایی که فرد در خواب میبیند به معنا میرسد؛ مثلا پیامبر(ص) قبل از بعثت مرتب در خواب میدیدند که از آسمان شیر به ایشان داده میشود و آن حضرت میل میفرمودند.
عضو هیئت علمیپژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامیبا بیان اینکه تجارب دینی هم انواعی دارند و قطعا دستهای از آنها ساخته نفس هستند، گفت: برخی از اینها واقعنمایی دارند ولی واقعنمایی آنها نیازمند تفسیر و تعبیر است و هر کسی قادر به تفسیر آن نیست، نمادهایی وجود دارد که درک آن کار هر کسی نیست. برخی تجارب دینی هم واقعا شفاف و غیرقابل انکار است. علامه طباطبایی میفرمودند من هر روزی که در غذا و احوال خودم مراقبه بیشتری دارم شهودم در شب بیشتر است.
او با بیان اینکه عصبشناسی فعلی چند ویژگی دارد، افزود: از جمله این ویژگیها، طبیعتگرایی است که در بین خیلی از روانشناسان و جامعهشناسان مشترک است؛ ویژگی دیگر هم فیزیکالیسم است یعنی هر چیزی باید به ماده بازگردد لذا عالم محصور در ماده میشود، همچنین بر مبنای فیزیکالیسم، ذهن هم مادی است، بنابراین اصل دیگر در عصبشناسی فعلی، بازگرداندن لایههای فراتر به فروتر و طبیعی است. کسانی که تلاش میکنند تجارب دینی را براساس عصبشناسی تحلیل کنند این چند ویژگی را میپذیرند بنابراین تجارب دینی برای آنها قابل باور نیست.
قائمینیا اضافه کرد: تنها جریانی که در این عرصه مقابله میکند، الهیات عصبشناختی است که تلاش میکند تا از یکهتازی فیزیکالیسم جلوگیری کرده و بگویند، تجارب دینی را صرفا به فعالیتهای مغزی نمیتوان محدود کرد البته الهیات عصبشناختی تا حدودی راهزن است و تصور میشود کار الهیاتی میکند در صورتی که چنین نیست. لذا تحلیلهای عصبشناختی در فضای تجارب دینی، محوریت ندارد.
او در ادامه عنوان کرد: ممکن است گفته شود در وضعیتی که عمدتا تجارب دینی پیدا میشوند فعالیت عصبی مغز زیاد میشود و حالت عادی نیست زیرا فرد یا سکته کرده یا در حال شوک و... است، البته من با این سخن موافقم که اگر کسی واقعا مرده باشد، مرده است و هیچ پزشکی مدعی نیست کسی واقعا مرده باشد و دوباره زنده شود بنابراین ادعای معرفتشناسی برای این تجارب و اینکه بگوییم واقعنما هستند، دشوار است.
عضو هیئت علمیپژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامیافزود: عمده افراد در تجارب نزدیک به مرگ، تونل مرگ میبینند زیرا ساختار عصبی انسانها مشترک است، ولی باز موارد متعارض زیادی در این تجارب میبینیم، بنابراین به لحاظ معرفتشناسی قابل اتکاء نیست البته بنده با حجیت شخصی کاری ندارم، ما معتقدیم اگر قرآن درباره عالم پس از مرگ حرف نزده بود ما هیچ درکی از عوالم دیگر نداشتیم و هیچ کسی به آن طرف نرفته که باز گردد.
قائمینیا بیان کرد: برخی میگویند گزارشاتی که اینها میدهند، مثلا از بخشهای دیگر بیمارستانی است که فرد در آن بستری است و فلان پرستار فلان چیزی گفته است ولی به نظر بنده اینها هم چیزی فراتر از قدرت ذهن و مغز انسان نیست و شاید لازم باشد رابطه نفس و بدن را بازنگری کنیم، مغز واقعا پیچیده است و حتی باید در مورد فیزیکالیسم هم بازنگری کنیم.
عضو هیئت علمیپژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامیتوضیح داد: در سنت فلسفی ما مرز شفافی بین عالم ماده و فراماده وجود دارد و نفس برای عالم فراماده و بدن برای ماده است ولی مفاهیم فلسفی واقعا به ما یاری نمیرساند. بنابراین عناصر مختلفی وجود دارند که در این بحث باید در نظر بگیریم، از جمله در بحث هولوگرافی این نتیجه را مطرح میکنند که هر چیزی که در مراتب بالاتر هستی هست در مراتب پایینتر هستی هم وجود دارد.
بخش دیگر این نشست به پرسش و پاسخ حاضران اختصاص داشت. غلامیدر پاسخ به این سوال که روششناسی دو دانش علوم شناختی و دینی چه نسبتی با هم دارند و اساسا چه انگیزه ای در برابر چه جریانی سبب طرح این مباحث از سوی او شده گفت: من مغز را سخت افزار تلقی کردم و ذهن را نرم افزار و گفتم بر اساس حرکت جوهری ذهن هم فیزیکال و غیز فیزیکال است. در این صورت پای روش شناسی هر دو علم به میان کشیده میشود.
او ادامه داد: از سوی دیگر رمزگشایی هم مطرح است اینکه این تجاربی نزدیک به مرگ را چگونه باید رمزگشایی کرد و با کدام علم؟ به نظر میآید که این تجارب را با علم دینی بهتر میتوان تبیین کرد تا علوم شناختی و از سوی دیگر باید با چند روش برای تبیین این موضوع جلو رفت تا تفسیر درستی از این تجارب و پیامدها داشت.
او درباره انگیزه خود از طرح این مباحث گفت: متاسفانه ما در دام خرافات افتادیم و دین را در خارج از دایره عقل گرایی تفسیر میکنیم. بسیاری از این تجاربی که در برنامههای تلویزیونی طرح شد متناسب با شرایط فرهنگی افراد است. از سوی دیگر بخش زیادی از این تجارب ساخته شده توسط افراد است و طرح این همه جزئیات دور از ذهن نیست و به نظر میآید فرد متناسب با پارادایم جامعه ناخواسته این روایتها را بازسازی میکند. اینها باعث میشود دین از دایره عقل گرایی خارج شود.
قائمینیا نیز در این بخش طی سخنانی گفت: ما در جامعه معنویت اسلامی نداریم و معنویتهای امروز ما تحریف شده است. تجارب نزدیک به مرگ متاسفانه برای ما سرگرمیشده و معنویتهای اصیل اسلامیاز دست رفته است.
رضا صمیم نیز در بخش دیگری از این نشست با اشاره به اینکه اهمیت راویان تجارب نزدیک به مرگ موجب جذاب شدن این روایتها شده گفت: گویی به نوعی ترویج دین عامه و جدی گرفتن روایتهای عامه دینی از سوی نهادهای رسمیو حتی افراد مذهبی منجر به نوعی روحانیت زدایی ازمذهب شده است. حال سوال این است که جای این گرایش جدی روحانیت زدایی از مذهب کجاست؟ از سوی دیگر خطرناک بودن اهمیت دادن به روایتهای دینی عامیانه اگرچه بسیار مهم است اما سوال این است که بالاخره این گرایش مخالف روایت روحانیت از دین کجاست؟
غلامیدر پاسخ گفت: ما با شیوع حس گرایی در جامعه و تضعیف عقل گرایی در جامعه مواجهه شدیم و گویی عده ای از بحثهای حسی ارضا میشوند و با این مشاهدات شبه حسی نسبت به گزارههای دینی اعتماد پیدا میکنند از سوی دیگر روحانیت خودش در برخی از این مسایل مقصر است و برخی از این مباحث را روحانیون و مداحان روایت کردند. حتی ممکن است این خیرخواهانه باشد اما این مباحث برخلاف حتی جریان سنتی در حوزه مانند شهید مطهری است.
قائمینیا هم در پاسخ به این سوال صمیم با اشاره به دین داری محققانه، عامیانه و عوامانه گفت: ویژگی مهم عصر اطلاعات این است که به دین داری عوامانه پا میدهد و بنابراین ما شاهد دین داری افرادی هستیم که دین داری شان عمقی ندارد. البته من از منظر جامعه شناسی حرف میزنم. من دین داری اسلامیرا مبتنی بر دین داری اجتهادی میدانم.
نظر شما