محمدمهدی اسماعیلی در «به آیین آسمان» تاکید کرد:
از آثار ادبی شامل شعر و داستان با موضوع مباهله حمایت میکنیم
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دومین مجلس از سلسلهبرنامههای «به آیین آسمان» گفت: از دوستان شاعر دعوت میکنیم که با جدیت بیشتری به موضوع مباهله بپردازند و معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز قرار است در جشنوارههای مهم سالانه، بخش ویژهای را با موضوع مباهله فعال کند. از آثار ادبی شامل شعر و داستان با موضوع مباهله حمایت میکنیم.
محمدمهدی اسماعیلی در این آیین گفت: روز مباهله روز بزرگی در تاریخ اسلام است و از مباحث قابل توجهی است که ما در طول قرنها تاکنون نتوانستهایم نسبت به معرفی و استفاده از این ظرفیت به اندازه کافی اهتمام داشته باشیم. اینکه پیامبر اکرم(ص) با اهل بیت عصمت و طهارت، حاضر میشوند همه هستی خود را در پای حقانیت اسلام در چنین آیینی همراه کنند، تصویر بسیار مهم و زیبایی است و جزو مستندات تاریخی قطعی بین اهل سنت و تشیع است و در همه کتب تاریخی و روایی، تقریبا یک روایت مشابه از آن وجود دارد.
وی ادامه داد: در حوزه تقریب همیشه به دنبال نقاط اشتراک هستیم. در معرض این آسیب هستیم که فعالیتهایی انجام شود که به اصل اساسی انقلاب اسلامی و راهبرد کلان وحدت، آسیب وارد کند. از این رو تلاش میشود فضای عمومی کشور و جهان اسلام را به سمت نقاط اشتراک سوق دهیم. محبت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) امروز یکی از نقاط اصلی اشتراک در جهان اسلام است. این محبت در جهان اسلام قابل مشاهده است. برخلاف این تصور که محبت به این خاندان، مخصوص ما پیروان مکتب اهل بیت(ع) است، بزرگترین ستایشگران اهل بیت در دورههای مختلف، ائمه چهارگانه فقهی اهل سنت هستند. به عنوان نمونه، مرحوم امام شافعی، بزرگترین قصیده در مدح حضرت علی(ع) را دارد. ابوحنیفه به علت حمایت از سادات حسنی، سالها زندانی بنیعباس بود. این موضوعات، مستندات تاریخی ماست. وقتی چنین جایگاهی داریم، رویدادهای متعلق به مقدسات، قابلیت توجه ویژهای دارد و باید فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران حرکت کنیم.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بیان کرد: امسال به صورت ویژه به موضوع مباهله توجه شده و ستادی در وزارتخانه ـ ویژه این موضوع ـ راهاندازی شده است. در این ستاد چندین اثر هنری خوب، آماده شده و روز مباهله، رونمایی خواهد شد. دبیرخانه دائمی شعر آیینی در قم با مدیریت استاد محمدعلی مجاهدی دایر شده است و اولین محفل شعرخوانی در آنجا برگزار شد. در شب عید غدیر هم با حضور رئیسجمهور محترم، شاعران گرد هم آمدند و شعر خواندند.
اسماعیلی عنوان کرد: از آثار ادبی شامل شعر و داستان با موضوع مباهله حمایت میکنیم؛ علاوهبراین، بهشدت به دنبال این هستیم که مقدمات یک کار نمایشی وزین درباره مباهله را داشته باشیم. مقرر شده بنیاد فارابی در این زمینه، فراخوان منتشر کند.
وی گفت: تلاش میکنیم تا یکیدو سال آینده، مجموعه قابل توجهی از آثار ادبی و همچنین رویدادهای متعدد را در این زمینه تعریف کنیم؛ چراکه روز مباهله در سایه عید غدیر قرار دارد و فاصلهاش کم است، اما میتوانیم با یک برنامهریزی منسجم در مجموعه فعالیتهای فرهنگی و هنری، به این موضوع توجه کنیم.
محمدمهدی اسماعیلی در پایان گفت: مناسبتهایی وجود دارد که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، لازم میبیند به آنها توجه ویژه شود؛ بنابراین از نویسندگان و شاعران و اهالی فرهنگ و هنر، درخواست میکنم نسبت به این موضوعات، اهتمام بیشتری داشته باشند. در وزارتخانه و ستاد روز مباهله، انشاءالله با همه وجود، در خدمت عزیزان خواهیم بود.
در ادامه، محمد حسینزاده ضمن خوشآمدگویی به حاضران، شعر «از ازل، ایل و تبارم همه عاشق بودند / سخت دلبستهی این ایلوتبارم چه کنم» را خواند و گفت: بسیار خرسندیم که دومین محفل شعرخوانی «به آیین آسمان» در مشهد برگزار شد و در خدمت شاعران مذهبی و آیینی و اصحاب هنر استان هستیم.
استاد محمدجواد غفورزاده (شفق) در ادامه این آیین، شعرهای زیر را خواند:
غدیر، خاطر از گل شکفتهتر دارد
غدیر، یک چمن آلاله زیر پر دارد
غدیر، از سفر حجهالوداع هنوز
هزار خاطره ناب در نظر دارد
غدیر، چشم به راه حضور مهمانیست
که جان عاشق و چشم خدانگر دارد
چه میهمان عزیزی که در مدینه وحی
غم هدایت و آزادی بشر دارد
غدیر گفت خدایا چگونه اقیانوس
به سوی برکه خم نیت سفر دارد
غدیر دید که دستش تهی ز برگونواست
زلال روشنی از آب مختصر دارد
به ماه گفت برو فرشی از حریر بیار
پیام داد به خورشید، چتر بردارد
به صبح گفت که روشن کن این بیابان را
شب جدایی ما مژده سحر دارد
به غنچه گفت که در مقدمش تبسم کن
به لاله گفت که جام گلاب بردارد
غدیر، جلوه سینا به خود گرفته مگر
از اتفاق شگفتآوری خبر دارد
غدیر دید که یکصدهزار دل لرزید
دل است، صحبت دلبر در او اثر دارد
در این مکاشفه ناگاه دست غیب آمد
که از حقیقت اسلام پرده بردارد
امین وحی خدا گفت: یا رسولالله
بگو که شمس جمال تو یک قمر دارد
کنون که چلهنشینان همسفر جمعاند
کنون که جامعه حاجت به راهبر دارد
بگو به حکم صریح خدا، علی مولاست
به هر کسی که ولای پیامبر دارد
عبادت دو جهان ناز ضرب شست علیست
بگو کدام جوانمرد، این هنر دارد
علی که نفس تو در آیه مباهله است
ز قدر و مرتبه او خدا خبر دارد
حدیث منزلتش را بخوان در این صحرا
تلاوت از لب تو لذت دگر دارد
بگو به عارف و عامی مراقبت بکنند
از این نهال که هم ریشه، هم ثمر دارد
غدیر و آیه یا ایها الرسول و علی
چه ارتباط عمیقی به یکدیگر دارد
دلش رضا نشود جز به دوستی علی
«مگر کسی که دل از سنگ، سختتر دارد»
غدیر دید که بعد از نبی، ورق برگشت
غدیر دید که تاریخ، چشم تر دارد
غدیر دید که این شعله رو به خاموشیست
نیاز اگرچه دو عالم به این شرر دارد
غدیر از آنچه که در سایه سقیفه گذشت
هنوز خون به دل داغ بر جگر دارد
غدیر، سر به کمند سقیفه و شوراست
غدیر حادثهای متصل به عاشوراست
****
چون زلفِ گرفتارِ پریشانیها
آمد عرق شرم، به پیشانیها
با جلوه پنج تن از آیات خدا
با خاک یکی شدند نجرانیها
***
نورند و به سمت عرش پرواز کنند
از قدر و شرف به عرشیان ناز کنند
طومار حیات منکران بسته شود
این پنج ستاره، لب اگر باز کنند
در ادامه، عاطفهسادات موسوی شعر زیر را خواند:
در خشکی دهانِ بیابان مباهله
سوگند خورده است به باران مباهله
پیش از غدیر چشمهی جوشان عشق را
انداخت مثل رود به جریان مباهله
آرام و با وقار سخن گفته از علی
در آیههای محکم قرآن مباهله
گلدستهی اذان علیدوستانِ شهر
سجادهی اقامه برهان مباهله
جاریست در تمامی قرآن بدون شک
حقیست غیر قابل کتمان مباهله
در سورهی سعادت انسان شروع راه
در سورهی مجادله پایان مباهله
در لحظههای سخت و نفسگیر جنگ نرم
میایستد میانهی میدان مباهله
میایستد میانهی میدان اعتقاد
با تیغ آبدیده و عریان مباهله
با تیغ آبدیده و عریان منطقش
گردن بریده است فراوان مباهله
گردن بریده است فراوان به دست خویش
از دستههای لشکر شیطان مباهله
از دستههای لشکر شیطان نداشت باک
در جنگ با اهالی نجران مباهله
در جنگ با اهالی نجران زبان گشود
با آیههای سورهی انسان مباهله
با آیههای سورهی انسان رسیده است
مثل تمام دشت به ایمان مباهله
هر قدر گفته است غدیر از اباالحسن
فریاد کرده است دوچندان مباهله
گفتیم اباالحسن دلمان را روانه کرد
بعد از نجف به سمت خراسان مباهله
پرسید از بزرگترین مدح جد او
شد منبر سلونی سلطان مباهله
قربان آن امام رضایی که گفته است
بودهست اوج فضل به قرآن مباهله
سیدحسین سیدی از دیگر شاعران حاضر در این آیین، شعر زیر را خواند:
قرار این شد که قهرا قوم را کیفر کند حیدر
به نفرین ریشههای جهل را ابتر کند حیدر
مسیحیها به آهش مطمئن بودند و میگفتند
که نجران را به آنی بدتر از خیبر کند حیدر
به اسقف یک نفر باید بگوید بر حذر باشد
ز هستی میشود ساقط اگر لب تر کند حیدر
خدا با صوت او دل از نبی بردهست در معراج
خودش را در تقرب جان پیغمبر کند حیدر
یقینا کل عالم را ببخشد آن زمانی که
حسن را از محبت، شافع محشر کند حیدر
همچنین شعر زیر از دیگر سرودههای سیدحسین سیدی است که توسط خود او در این آیین خوانده شد:
آیینهای از علی اعلا آمد
شیرینی خاندان طاها آمد
یک بار دگر کعبه دلش عاشق شد
یک بار دگر علی به دنیا آمد
*
آغاز تو مختومه کند دربهدری را
شرمنده کند چهره تو حور و پری را
شیرینی رویت ترک انداخت به کعبه
بُردی تو به افلاک، مقام بشری را
ماه است که بیتابِ تو در دور ِزمین است
خوشیدِ تو باعث شده دور قمری را
با آمدنت گفت خداوند به مردم
آن فوتوفن کارگه کوزهگری را
لبخند ملیح تو در آغوش یتیمان
آموخت به دنیای محبت، پدری را
نوریست غدیر تو که در دفتر تاریخ
آورده به اقرار، جریر طبری را
آنان که چنین شهره شهرند به دانش
از روی تو خواندند علوم نظری را
از ماه تو روشن شد و از مهر شما بود
بردیم اگر فیض دعای سحری را
تو لایق آنی که خدا هم به تو نازد
افسوس نشاندند به جایت دگری را
آنجا که به جای تو نشستند به مسند
تاریخ رقم زد همه بیهنری را
نام تو چنین کرده معطّر غزلم را
این لهجه شیرین پُر از دُرّ دَری را
نغمه مستشارنظامی نیز شعر زیر را خواند:
قصدم قصیدهایست فدای تو یا علی
شعری در آستان وفای تو یا علی
شعری شعار نه، ثمری از درخت جان
از خاکدان دل به هوای تو یا علی
قصدم قصیدهایست به توصیف خالقت
تا مُسلِمم کند به خدای تو یا علی
سبحان ربک العلی الحی لایموت
سبحان رب جلّ و علای تو یا علی
سبحان خالقی که شهیدان عشق را
تطهیر میکند به ولای تو یا علی
سبحان خالقی که اسیران خاک را
آزاد میکند به عطای تو یا علی
سبحان خالقی که به جام غدیر ریخت
صهبای عشق را به ثنای تو یا علی
سبحان خالقی که به عالم بنا نهاد
شور شهید کربوبلای تو یا علی
زهرا گل محمدی خانهی تو شد
سبط نبی دو سرو سرای تو یا علی
تطهیر آیهایست به توصیف اهل عشق
انوار کوثر است لوای تو یا علی
دردانهای چنان که خداوند خانه نیز
در را گشوده است برای تو یا علی
ما را به جلوهگاه ازل میبرد به شوق
آیینهی تمامنمای تو یا علی
ناقابل است جان من خسته، پیشکش!
جان جهانیان به فدای تو یاعلی
جان جهان، جمال جهان، نور عرشیان
یک جلوه از شکوه و ضیای تو یا علی
عالیترین مثال خدا از بنیبشر
صدق محمد(ص) است و صفای تو یا علی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
دلبستهام به لطف و صفای تو یا علی
روزی که جز نگاه کریمان شفیع نیست
دست من و نسیم عبای تو یا علی
همچنین شعر زیر از سوی نغمه مستشارنظامی خوانده شد:
با پنج نور ناب بهشتی با حرف حق، مجادله سخت است
تسلیم اقتدار تو هستند، بر عالم این معادله سخت است
با پنج نور ناب بهشتی، از راه آمدی و دلم ریخت
در شهر دیرهای قدیمی، حتی خیال زلزله سخت است
همراه تو ولی خداوند، همپای تو دو سرو بهشتی
با توست روح سوره کوثر، با آیهها مقابله سخت است
این پنج تن عصاره عشقاند، این پنج تن سلاله نورند
نجرانیان! مقابلهکردن با این جبال و سلسله سخت است
این وعده را مسیح به ما داد، اینک زمان تابش عشق است!
دیدار نور ناب به جز در دلهای پاک و یکدله سخت است
با اهل بیت پاک نبوت، غیر از سلام و نور مگویید
با مستجابدعوهترینها، جانبردن از مباهله سخت است
میلاد حبیبی در این آیین، شعر زیر را خواند:
به نبی مکرم بر اساس آیهی مباهله
به جنگ میرود اما سپر نمیخواهد
خدا که هست، کسی را دگر نمیخواهد
همین که دیده شود مریم و چهار مسیح
حریف، معجزهی بیشتر نمیخواهد
کسی که خلقت خلق است بسته بر نفسش
در این مجادله تیغ دوسر نمیخواهد
به «آه سرد» نیازی نداشت برگ خزان
درخت سوخته دیگر تبر نمیخواهد
هنرنمایی این پنج نور خوشرویی است
وگرنه لعنت و نفرین هنر نمیخواهد
بعید نیست محمد(ص) دعا کند به حریف
که او برای کسی دردسر نمیخواهد
*
مراد «لو کره المشرکون» شد از آغاز
کسی که نور تو را جلوه نمینمیخواهد
علیرضا رجبعلیزاده کاشانی نیز در این آیین، شعری درباره مباهله خواند که در ادامه آمده است:
پنج اقیانوس را ناگاه چشم ساحل در برابر دید
چشم در چشم آینهی بهتش پنج اقیانوس دیگر دید
پنج اقیانوس موجاموج کوهموجش سر در ابر اوج
رستگاری را در او باری، کشتی نوح شناور دید
از کرانش تا کران جوشان در خروش از نای خاموشان
پنج اقیانوس همپا را پنج اقیانوس همبر دید
با نخستین عطر هو پیچید عالمی در بوی او پیچید
بویناک خاک را یعنی زیر گام او معطر دید
با دو دیگر چین به چین بر سر دامن دنبالهاش در بر
آفتابی آسمانپرور در میان ابر چادر دید
با سه دیگر این خدای - انسان عشق را جان، عدل را میزان
هرچه را ذاتی مجسم یافت، هرچه را نقلی مصور دید
چارمین را هرچه هم تنها در غبار شهر غم تنها
چون کریمی در کرم تنها شوکتی اما مکرر دید
پنجمین را با سری بر نی کاروانی از الم در پی
خاطر خون خدا با وی خیمهای خورشیدمنظر دید
ساحل اما همچنان خاموش در خموشی پای تا سر گوش
پنج اقیانوس را در جوش موجگستر موجگستر دید
شور آیاتی رسا را داشت، جلوه اهل کسا را داشت
آنچه را با گوش جان بسپرد وآنچه را با چشم باور دید
خاک نجران را سر تسلیم ساحل صلح و سلامت کرد
سینه آفاق را آنگاه غرق در بال کبوتر دید...
حجتالاسلام و المسلمین سید ابوالفضل مبارز، دبیر این مجلس و از دیگر شاعران حاضر در این آیین شعر زیر را خواند:
هوای دشت مثل خاطر نجران مکدر بود
تحیر در سر تردیدهای دیرباور بود
یقین اما نشسته روی زانو رو به فردایی
که چندین سال از آن چیزی که میگفتند بهتر بود
بنا شد تا گره را وا کند نفرین به دندانش
کسی راضی نمیشد ناگزیر این راه آخر بود
از آن سو این بزرگ اهل نجران بود میآمد
نگاهش از همانجا محو نوری بهتآور بود
چه میدید این شکوه بکر، این اعجاز دیگر چیست
جهان مست از تکانهای لب اللهاکبر بود
دو چشم روشن از حق دید، از خورشید روشنتر
دو کودک نه دو لبخندی که باید گفت محشر بود
کمی نزدیکتر شد دید مریم هست و مریم نیست
زنی بالاتر از آسیه و حوا و هاجر بود
نمیدانم چرا برگشت وقتی مرتضی را دید
نمیدانم چرا هی رفت و برگشتش مکرر بود
سرش چرخید و حیدر را نشان میداد و هی میگفت
که ای نجرانیان دیدم خودم، حق با پیمبر بود
*******
به جز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
از آن لبخندِ در لبخند، از آن لطفِ بیپایان
از آن احساسِ بیاندازه، نفرین برنمیآمد
غرض نفرین نبوده؛ مطمئن باشید ای مردم
برای چند نصرانی که پیغمبر نمیآمد
برای چند نصرانی اگر مقصود نفرین بود
یقینا حجتی بالاتر از قنبر نمیآمد
نبی پیش از خودش از شوق آمد تا بفرماید
بدون مرتضی یک گام اینسوتر نمیآمد
نبی پیش از خودش؟ آری، نبی پیش از خودش آمد
پیمبر را نمیدیدند اگر حیدر نمیآمد
مرا دارد شراب مدح حیدر میبرد با خود
وگرنه عقل هرگز تا لب ساغر نمیآمد
مگر انگور طبعش میرسید امروز آقاجان
اگر این تازهشاعر تا نجف یکسر نمیآمد
به حاصلخیزی خاک درت تاریخ شک میکرد
اگر دُرّ گران از خاک اینجا درنمیآمد
بدون هیچ حرفی میروم جایی که زهرا جز
به استقبال از تنهایی شوهر نمیآمد
بدون هیچ حرفی میروم پشت همان در که
میان شعلهاش جز دود و خاکستر نمیآمد
یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود
والّا غاصبی با شعله پشت در نمیآمد
میان خانه زینب چشم بر در منتظر مانده
ولی از کوچههای بیکسی مادر نمیآمد
بدون هیچ حرفی میروم در بین گودالی
که سویش جز سنان و نیزه و خنجر نمیآمد
همانجایی که میدید از بلندی شمر میآید
ولی افسوس دیگر کاری از خواهر نمیآمد
یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود
والّا ساربان دنبال انگشتر نمیآمد
شعر زیر نیز سروده قاسم صرافان است که در ادامه آمده است:
این پنج نور، علت زیبای خلقتند
اسرار پنج حرفِ شریف «کرامت»ند
این خانواده، اشرف اولاد آدمند
آنان طبیب درد طبیبان عالمند
این پنج تن، خلاصهی احساس خالقند
اندازه دل همهی خلق، عاشقند
خاکی شدند تا ره افلاک وا کنند
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
زیباترین سپاه به میدان رسیده بود
نام ابوتراب به نجران رسیده بود
آنان که لاف، پیش شه لافتی زدند
تا چشمشان به هیبتش افتاد، جا زدند
یک اخم مرتضی علی و ختم غائله
اینگونه شد خلاصهی روز مباهله
*
محمّد، با خودش آورد، محبوبش، حبیبش را
حسن، آن باغ حُسنش را، حسین و عطر سیبش را
زنی از راه میآید که مریم آرزو دارد
به رویش وا کند، یک لحظه چشمان نجیبش را
رسید از راه، روحالله و سرّالله و سیفالله
شنید از آسمان، عیسیابنمریم هم، نهیبش را
پدر با ما، پسر با ما، دَمِ روحُالقدس با ماست
بگو در پای حیدر، افکنَد ترسا، صلیبش را
به پای «ایلیا» اُفتند، یا در نار، میبخشد
قسیمُ النار والجنت، به هر نفسی، نصیبش را
بپرس از خیبر، ای نجران! که لرزان با تو واگوید:
چه خواهد شد اگر حیدر، کِشد تیغ مهیبش را
عباس کیقبادی نیز در این آیین شعر زیر را خواند:
داوری را به پیش داور برد
تا به پایان برد مجادله را
اهل حق است و دشمنش باطل
هر که فاتح شود مباهله را
طبق آیات محکم قرآن
آن که جان پیمبر است علیست
جان فدایش چرا که احمد را
آن که با جان برابر است، علیست
*****
میکشد از تن برون این روح طوفانی مرا
میکند مجنونتر از قیس بیابانی مرا
پابهپای کاروانی از حجاز آورده است
تا نشابور این دل غرق پریشانی مرا
در میان کاروان آوازی از جنس بهار
وارهانید از گمانهای زمستانی مرا
در سخن زنجیره زرینی از توحید داشت
واز کرامت داشت این گنجینه ارزانی مرا
قلعه توحید را شرط ولای او کلید
بی ولایش نیست راهی در مسلمانی مرا
اینک اما قرنها رفتهست و آواز بهار
از دیار توس میخواند به مهمانی مرا
گنبد و گلدستهها از دور پیدا میشود
میکشاند تا حرم این شوق پنهانی مرا
تا بخواند چشمهایم آیه تطهیر را
باید اول پاک سازد چشم بارانی مرا
جبهه میسایم به خاک آستانت واین عجب
پرتو خورشید میتابد ز پیشانی مرا
ای گدای آستانت را شرف بر پادشاه
کاش پوشانی به تن، تشریف دربانی مرا
حاجت لب باز کردن نیست بر درگاه تو
ای که همچون نامه سربسته میخوانی مرا
بردمید از مطلع شعر بلندم آفتاب
تا خراسان برد این طرز خراسانی مرا
گرچه طبع بی نیازم مدح کس را برنتافت
خواست مداح تو این طبع سپاهانی مرا
نظر شما