بنابراین، اگر میخواهیم فلسفه بخوانیم، باید با کوچک کردن این غولها شروع کنیم. هر کدام از این مغزهای متفکر در دوران خود اشتباه کرده، زمین خورده و درجا زدهاند. برخی از آنها بهراستی اعصابخردکن بودند. به عنوان مثال، آرتور شوپنهاور درباره فیلسوف آلمانی همکارش گئورگ ویلهلم فردریش هگل نوشت: «شارلاتانی بیسواد، بیسواد، تهوعآور و ابله که با پرگویی و بر زبان آوردن احمقانهترین مزخرفات اسرارآمیز به اوج جسارت رسید».
نکته این است که هر غول دنیای فلسفه، انسانی بود که سعی میکرد همانند هر کدام از ما، گیرم به شیوه مخصوص به خود، زندگی را کشف کند: خواندن، تفکر، مشاهده، نوشتن. اجازه ندهید کلمات بزرگ آنها شما را بترساند. هرچقدر هم عناوین و اسامی این فلاسفه بزرگ و ترسناک باشد، آنها باید ارزش خود را به ما ثابت کنند.
اما کل این ماجرا چه ارزشی میتواند داشته باشد؟ به بیان دیگر، اصلاً چرا فلسفه بخوانیم؟ هدف اصلی، بهسادگی، بهبود روح خود است. هیچ کس نباید فلسفه بخواند فقط برای اینکه باهوش به نظر برسد، یا دیگران را بترساند، یا کتابهای چشمگیر در قفسه داشته باشد. انسان باید فلسفه بخواند زیرا ذهن بهتر، روح بهتر و زندگی بهتر میخواهد. (یا حداقل میخواهد درک بهتری از این موضوع داشته باشد که چرا هیچ یک از این چیزها ممکن نیست، یا چرا هیچ یک از آنها مهم نیستند؛ فلسفه هیچ امکانی را ناشناخته باقی نمیگذارد.) امید این است که این به اصطلاح غولها در این رابطه به ما کمک کرده و همراهیمان کنند.
یکی از تاثیرگذارترین دلایل برای خواندن فلسفه را برتراند راسل در پایان کتاب کوتاه خود، «مسائل فلسفه» (1912) آورده است: «فلسفه باید مورد مطالعه قرار گیرد، نه برای یافتن پاسخ قطعی به سؤالات بشر، زیرا قاعدتاً نمیتوان هیچ پاسخ قطعی را درست دانست، بلکه دلیل اصلی به خاطر خود سؤالات است. این پرسشها تصورات ما را غنی بخشیده، تخیل فکری ما را قوی میکنند و اطمینان جزمی را که ذهن را در برابر حدس و گمان میبندد، کاهش میدهد. اما مهمتر از همه به این دلیل که از طریق عظمت جهان که فلسفه به آن می اندیشد، ذهن نیز بزرگ میشود و قادر به اتحاد با جهان است که عالیترین خیر آن را تشکیل میدهد.»
خواندن فلسفه به ما دیدگاههای غنیتری میدهد، ما را به شگفتی عمیقتر میاندازد و به ما کمک میکند تا با بزرگترین سؤالاتی که یک انسان میتواند بپرسد دست و پنجه نرم کنیم. این فراخوانی جدی برای عمل است و تنها با فرو رفتن در خود آثار می توان به آن پاسخ داد. بنابراین بیایید پرسشی دیگر را مطرح کنیم: چگونه میتوان فلسفه خواند؟
امروزه، در کتابفروشیها بخشهایی با عنوان «فلسفه» وجود دارد که شامل عناوینی مانند «هفت راز برای یک زندگی شادتر» میشود. اینها کتابهای خودیاری هستند و برخی از آنها ممکن است در ارائه دیدگاه بهتری برای غلبه بر موانع یا زندگی با موانع موجود در مسیرتان مفید باشند. شاید باید هر روز صبح رختخواب خود را مرتب کنید، یا در کلاس آشپزی شرکت کنید، یا هر فرد را به عنوان خود واقعی دیگری ببینید. این فوق العاده است. همه گهگاه به یک تلنگر مفید نیاز دارند و احتمالاً هر کتاب خودیاری در جایی به کسی کمک کرده است.
اما به همان اندازه که کتاب های خودیاری مفید هستند، فلسفه نیستند. فلسفه معمولاً سؤالات کلیتری را مطرح میکند، مانند اینکه آیا زمان واقعی است، یا اینکه آیا انسانها می توانند خود را از قوانین طبیعت معاف کنند یا اینکه آیا ما تعهدات اخلاقی در قبال دیگران داریم یا خیر. فلسفه صرفاً نمیخواهد پاسخها به این سوالات را بداند، بلکه میخواهد به این نتیجه رسیده که چرا برخی پاسخها بهترین هستند و برخی دیگر سراسر اشتباه! فلسفه ترسی از این ندارد که بسیاری دیدگاهها را اشتباه تلقی کند.
به طور کلی، پنج نکته مهم درباره خواندن فسلفه وجود دارد:
1. در انتظارات خود از فلسفه تجدید نظر کنید. طرز فکر خاصی وجود دارد که به هنگام نزدیک شدن به فلسفه کمک میکند؛ آماده شدن برای رویارویی با سؤالات بدون پاسخ و مشکلات بدون راه حل.
2. فلسفه نیاز به خواندن فعال و مخالفت دارد. برای اینکه بیشترین بهره را از خواندن فلسفه ببرید، یک مداد در دست داشته باشید، کتاب خود را علامت گذاری کنید و از هر فرصتی که دارید برای به چالش کشیدن نویسنده بهره ببرید.
3. فلسفه یعنی گفتوگو است: بنابراین دیالوگ عنصری مهم در این زمینه است و باید به آن توجه ویژهای داشت.
4. فلسفه درباره شماست. مکالمه فلسفی (با کتاب یا یک دوست) همیشه به شما اطلاعات بیشتری در مورد خودتان میدهد. به بیان دیگر، فلسفه، از بسیاری جهات، فرایند خودیابی است.
5. از منابع ثانویه استفاده کنید این زمان بسیار خوبی برای شروع فلسفه است زیرا منابع زیادی در آنجا وجود دارد که بزرگان را در دسترس قرار میدهد.
این مقاله ترجمه گزیدهای است از منبع زیر:
https://psyche.co/guides/how-to-read-philosophy-with-an-adversarial-approach
نظر شما