شاعران آیینی در آستانه اربعین حسینی، با شعرخوانی و مدیحهسرایی در رثای امام حسین (ع) و خاندان و یاران پاکش، گرمابخش محفل «به آیین آسمان» در حسینیه دلریش تهران شدند.
علی انسانی، حسین اسرافیلی، ولیالله کلامی، حجتالاسلام سیدبشیر حسینی، علیمحمد مؤدب، قادر ایمانزاده، محمدعلی رضازاده، علی داوودی، شیرالله حیدری، محمد صمیمی و محمدرضا امینی در این مجلس به شعرخوانی پرداختند.
در ابتدای این محفل، قدیر فیضی، از پیرغلامان اهلبیت (ع) در سخنانی عنوان کرد: حضرت موسی (ع) در یکی از راز و نیازها به خداوند عرضه میدارد که بار خدایا! فضیلت دادی قوم بنیاسراییل را به تمام اقوام، ولی از یک طرف گوشزد کردی که امتی برای پیغمبر آخرالزمان میآیند که آنها به شما هم فضیلت دارند. دلیل فضیلت آنها چیست؟ ندا میرسد که یا موسی! ۱۰ خصلت و عملکردی که آن امت دارند، دلیل فضیلت آنها به تمام امتهاست؛ نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، جمعه، نماز جماعت، قرآن، علم، ... و «عاشور». حضرت موسی میگوید آن فضلیتها را که ما هم داریم، ولی معنای «عاشور» را متوجه نمیشوم. «عاشور» از سوی خدا برای موسی (ع) تفسیر میشود. البته برخی آن را به گریستن و سوگواری بر مصیبت رسول خدا ترجمه میکنند، در صورتی که اینطور نیست. همانطور که خود حضرت سیدالشهدا (ع) قدر و شخصیتش برای ما مجهول است، کلمه «عاشور» هم از آن کلمههایی است که برای بشریت مجهول است.
وی افزود: آنجا ندا میرسد که فرزندی از پیغمبر آخرالزمان میآید و اینکه به چه سبکی امتحان میدهد. علاوه بر پنج موردی که در آیه «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ...» آمده، این شخصیت ممتاز مورد ششمی هم اضافهتر بر این امتحانات دارد که آن «عطش» است. در این ۶ مورد این فرزند پیغمبر (ص) در بین دو نهر آب امتحان میدهد. خباثتی که یزید در این صحنه از خود نشان میدهد، در واقع ارثی است که از پدر خود برده است. در جنگ صفین هم وقتی دو لشکر با هم تلاقی میکنند، معاویه دستور میدهد آب را به روی علی (ع) ببندند.
در ادامه هر یک از شاعران حاضر در جلسه به قرائت اشعارشان در رثای سالار شهیدان پرداختند.
شعر حجتالاسلام والمسلمین سید بشیر حسینی
دلا! همیشه قدم وور ولا مسیرینده
ولانین اهلی یورولماز بلا مسیرینده
باخ ازدحامه گنه کربلا مسیرینده
او زائری کی حسین عشقینه پیاده گئدور
منیم عقیده مه رزمنده دور جهاده گئدور
دعا ائدون اونی٬ حق حاجتین روا ایلر
اورکده گیزلین اولان دردینه دوا ایلر
حسین آقا اوزیده زائرین دعا ایلر
ایاقلاریندا یارا گورسه زائرین٬ باغلار
سالار رقیه بالاسین خیالینه آغلار
سرین سو تشنیه ایستی هواده آی یاپیشار
نی یه قولاق وئره سن نینواده آی یاپیشار
حسینه آغلیاسان کربلاده آی یاپیشار
گرَک بو مجلسی کرب و بلا حساب ائلییم
توکم یوزه گوزومون یاشینی گلاب ائلییم
ئوپوللر الده کی شمس شرفدن عاشق لر
توکولّه گوزیاشی شوق و شعفدن عاشق لر
گئدولّه کرب و بلایه نجفدن عاشق لر
دعائیله اولاری بدرقه ائدور حیدر
اوزیده شیعه لریله یقین گئدور حیدر
فقط نه شهر نجفدن٬ گئدولّه هر یاندان
دوشوب تحیّره بین الملل بو جریاندان
کی هر دیاریدن آرتیق گئدولّه ایراندان
بوتون مسیریلرین باشی کربلایه چاتور
نه کربلایه٬ دیون عرش کبریایه چاتور
بو نوعی وار دئ گوروم هانسی شاهین اجلاسی
حماسه لر یارادا مجلس غم و یاسی
اورکده جوشه گلر قان چاغیرساق عباسی
مجال وئرمه او قوم عنوده یا عباس
اوزون غضب ائله آل سعوده یا عباس
حسین عزیز خدادور٬ رسوله نور دو عین
بیز اربعین گونی سالّوق جهانه شیون و شین
کی بیلمییَنلر او گونده بیلَلّه کیمدی حسین
بیلَلّه کلّ جهانه حسین آقادی فقط
حسینی ایستیَنه کعبه٬ کربلادی فقط
گرَکدی حق تانیشی باطلیله یاد اولسون
مدافعان حرمدن بو ییرده یاد اولسون
شهید اولانلارین ارواح پاکی شاد اولسون
«بشیر»یله بیزه قسمت اولیدی کاش عتبات
چاتاق بو آرزیا بیرلیکده گوندرون صلوات
شعر حسین اسرافیلی
اسب شد دور از نگاه حرم، سوی میعادگاه خونیناش
نوجوانی رشید مثل عقاب، تیغ در کف نشسته برزیناش
دستها شد بلند پشت سرش به دعا، که خدا توان بدهد
بازگردد به خیمه بار دگر، لب گشود آسمان به آمیناش
مثل بادی سوار میچرخید، با لب تیغ خود رجز میخواند
وحشت افزود بر دل دشمن، پیچ و تاب سلاح سنگیناش
تیغ چرخید چاربار و چهار کینهجو غرق خاک و خون گشتند
شعله شد جان ازرق شامی، تیره شده دیده جهانبیناش
نوجوان نه، پلنگ خشماگین، یکتنه بر سپاه دشمن زد
نوجوان و چنین صلابت رزم؟! چشمها خیره شد به تحسیناش
میزند تیغ و بانگ تکبیرش، مثل برق و رعد، میپیچد
غیرت حیدری به بازویش، صولت مجتبی در آییناش
گرچه کوچک ولی به عزم بزرگ، در تف دشت کربلا، شده است
پاسدار حریم مولایش، حافظ مرز مکتب و دیناش
مثل آتش که شعلهبار شده، خرمن کفر، از او پریشانحال
غیرت مرتضا (ع) نمایان است از همان ضربت نخستیناش
شعر ولیالله کلامی
شهادت بار سنگین است، همه دعوا سر دین است
شعار زینب آیین است، پیام اربعین این است
صلازن کار باید کرد، عدو را خوار باید کرد
بلی ایثار باید کرد، که اهل حق خدابین است
چهل روز از خدا گفتن، همی یا لیتنا گفتن
حدیث کربلا گفتن، به ثارالله تمکین است
بگو هیهات منـّاالذله و دوری کن از خواری
دفاع از معرفت آری، مرام آل یاسین است
ببین زینب چه غوغا کرد، به عهد خویش ایفا کرد
بلی هنگامه برپا کرد، که لرزان فرقه کین است
به هر نهضت که غیرت، بر سلاح کفر شد پیروز
بقای استقامت را، شهادت مهر تضمین است
من آن چاوش هشیارم، پیام اربعین دارم
روان بر جانب یارم، که وصل یار شیرین است
خبر از راه دور آید، به دلها عشق و شور آید
هلا بوی ظهور آید، ظهور آلیاسین است
کسی که اربعینی نیست، یقین انصار دینی نیست
دل عاشق زمینی نیست، که پروازش چو شاهین است
چهل روز آه و واویلا، چهل روز اشک چون خون است
بکش فریاد یا زهرا، دل سجاد خونین است
شعار ما «رأیت الا جمیلا»، ذکر زینب بود
بلی بنت علی، بنیانکن کاخ سلاطین است
ره خوف و خطر رفتن، به دل سوز و شرر رفتن
پیاده پای سر رفتن، سری که سرور دین است
بگو مکتب نمیمیرد، دل زینب نمیمیرد
که گلزار شریعت در امان از مکر گلچین است
اگر دلگیر شد زینب، به غرش شیر شد زینب
دریغا پیر شد زینب، دلش محتاج تسکین است
کنار قبر یار استاد، سلامی داد با فریاد
حسین از دست هجران داد، برادر غصه سنگین است
اراذل گر اسیرم کرد، قیام تو بصیرم کرد
به میدان شرزهشیرم کرد، مرا حرّیت آیین است
شعر علیمحمد مؤدب
ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانهی آرام زینب است
این نازدانهها که در آغوش مادرند
در دست باد، بعد تو گلهای پرپرند
بعد از تو در محاصره شعلهها و خار
گلهای پرپرند به میدان کارزار
دلبندهای قافله شلاق میخورند
از شعلههای حرمله شلاق میخورند
این خیمهها چو ابر پراکنده میشوند
فردا پس از تو، شبنشده کنده میشوند
فردا غروب آنسوی گودال قتلگاه
در ابرهای دلهره، غلتان به خاک، ماه
ماه ایستاده دفعه آخر ببیندت
جایی نماز کن که برادر ببیندت
آهسته از کنار حرم بگذر ای امید
با ذکر یا صبور که خواهر ببیندت
شاید رقیه تشنه دیدار دیگریست
معلوم نیست دفعه دیگر ببیندت
دیدار دیر میشود امشب که بگذرد
تا گوشه خرابه که یکسر ببیندت
مادر نخفته طفل تو بسیار تشنه است
یک سر بزن به خیمه که اصغر ببیندت
ای اعتبار خاک سر از سجده بر مدار
این خاک دیر نیست که بیسر ببیندت
تا هست آسمان به هوای تو میتپد
فردا که بیبرادر و یاور ببیندت
تا هست معنی شب و روز جهان تویی
فردا که چون حقیقت کوثر ببیندت
فردا کلام روشن زهرا کلام تو
فردا زمانه غرّش حیدر ببیندت
فردا که بعد قتل کسانت، زمانه باز
آرام و باشکوه و دلاور ببیندت
در جانگدازِ واقعهها هر که هر کجا
زیباترین تجسم باور ببیندت
ای خطبه منای تو تا هست در تپش
تا هر خطیب بر سر منبر ببیندت
تو آمدی که مستی دنیا پرد ز سر
در مجلس شراب منور ببیندت
قرآن تویی که بر سر نی خواندنیتری
کوفه میان خطبه خواهر ببیندت
بنگر به عزم خواهر و صبر و ارادهاش
در آخرین نماز شب ایستادهاش
تا هست روزگار پر است از سلام تو
بعد از تو هست چادر خواهر پیام تو
این چادر از نگاه تو معنا گرفته است
هر دل به خیمهگاه تو ماوا گرفته است
طفل تو رمز هستی و باب نجات ماست
سقای تشنه، راز رشید حیات ماست
عباس گفت تشنه بر این رود بگذرید
با خود جز آبروی دو عالم نیاورید
یک مشت بر نداشت که دل با تو باختهست
پاک است دست هر که علی را شناختهست
سقا که هر سبو به جهان است مست اوست
سقا که آب تشنه یک جرعه دست اوست
پیغام و درس کرببلا دستهای او
در گوش خلق زنده و مانا صدای او
گوید که دل به جرعه دنیا مبند هیچ
با آب و خاک عالم بیآبرو مپیچ
شیطان اگر چه آوردت صد دلیل باز
یاد آر از آه و آهن و دست عقیل باز
یاد آر از لبی که در این عشق تشنه ماند
مشکی که معنی عطش و عهد را رساند
یک قطرهای به نیت دریا وضو بگیر
خود را بباز و هستی جاوید از او بگیر
باید تمام بر سر پیمان گذاشتن
جان گر به قدر طاقت ششماهه داشتن
ای جان ما حسین، به ما زان عطش ببخش
جان جهان به هر دل و هر جان عطش ببخش
روی مرا که همچو شب بی ستارهایست
جز جامه سیاه عزای تو چاره نیست
جون و حبیب رمز سیاه و سپید ماست
ای آنکه گریه بر تو تمام امید ماست
با گریه خون ما به تو پیوند میخورد
با اشک جان به یاد تو سوگند میخورد
خورشید سربریده که فردا شروع توست
دنیا اگر چه تشنه صبح طلوع توست
ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانه آرام زینب است
شعر سید محمدعلی رضازاده
از دور میرسیدی و باور نداشتم
من تاب گریههای تو دیگر نداشتم
برمن ببخش، آمدی و برنخاستم
حتی به احترام تو سر برنداشتم
برمن ببخش اینکه بهجز زخم و خون و خاک
در مقدم تو جامهِ بهتر نداشتم
زانو زدی کنار تن پاره پارهام
نشناختی برادر و باور نداشتم
از بس که زخم بر تن من بوسه داده بود
جایی برای بوسه خواهر نداشتم
وقت وداع «سر» به سر شانه مینهند
اما دریغ و درد که من «سر» نداشتم
شعر محمد صمیمی
روحالبقایی در دل این دار فانی
روح مقامات امیرمومنانی
الحمدللهی صراط مستقیمی
مدح تو مستور است در سبع المثانی
عیساست در کوی تو سرگرم طبابت
موساست در ملک تو مشغول شبانی
خون خدایی پس خدا هم در تو جاریست
پس از تو مستثناست قول لَن تَرانی
این حالِ مشتاقی و این دستان کوتاه
ماییم و عشق و این دلِ آتشفشانی
این درد عشقم را چرا درمان کنم من؟!
حال جنونم را چرا پنهان کنم من؟!
شعرعلی داوودی
هر محرم میرسی با جان و با دل محرمی
گوشه چشمی، نگاهی کن مرا دریا نمی
از خدا خواهم سیه پوش تو باشم روز و شب
تا به یادت سرکنم با هر غم و هر ماتمی
کشته کوی تو هستم گر اجل مهلت دهد
میکشانم خویش را آنجا به شوق مرهمی
طاقت گفتن ندارم تیغ با حلقت چه کرد
خون دل از سینه بیرون میزند با هر دمی
درک عاشورای تو از فهم عالم خارج است
عالمی دیگر بباید ساخت و ز نو آدمی
هر طرف رو میکنم آیینهی آیین توست
یل یاتار، طوفان یاتار، یاتمز حسینین پرچمی
شعر شیرالله حیدری
شاعران را واژه نایاب چیز دیگر است
شعر گفتن در شب مهتاب چیز دیگر است
در میان دوستان و نوکران اهل بیت
نام نیک و لایق القاب چیز دیگر است
گفت روزی حضرت حیدر به فرزندان خود
عشقبازی با دل احباب چیز دیگر است
آی مردم تا ابد در دین و در آیین ما
ارتباط نوکر و ارباب چیز دیگر است
شعر محمدرضا امینی
از بین تمام نیزهها جمع کنید
از حرف «الف» تا به «ر» را جمع کنید
تقطیع بزرگی خدا، «اکبر» را
از روی زمین هجا هجا جمع کنید
نظر شما