شنبه ۲ مهر ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۳
نیم نگاهی به «هفت روز آخر» جنگ

کتاب «هفت روز آخر» روایتی دست اول از نویسنده کتاب است که شرح حضور خود در هفت روز پایانی جنگ تحمیلی را روایت می کند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «هفت روز آخر»، مجموعه‌ای ا‌ست از یادداشت‏‌ها و ‏خاطرات محمدرضا بایرامی از هفت روز پایانی جنگ که در آن خستگی و نگرانی از اتمام جنگ، پذیرفتن قطعنامه و ایستادگی مردان آماده نبرد به خوبی روایت شده است.

این کتاب در سال ۹۱ در ۱۵۴ صفحه از سوی انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است، با وجود اینکه مدت بسیاری از انتشار کتاب هفت روز آخر گذشته است، ولی هنوز هم آن را می‌توان یکی از جذاب‌ترین و عمیق‌ترین آثاری دانست که روز‌های پایانی جنگ در آن به تصویر کشیده شده است. این کتاب برنده‌ی بهترین خاطره‌ی «ادب پایداری» در طول ۲۰ سال گذشته نیز شده است.

در بخشی از کتاب هفت روز آخر می‌خوانیم:
هوا روشن شده است که کار تمام می‌شود. آخرین ایفا، کنار دژبانی دسته‌مان پیاده‌ام می‌کند. خرد و خمیر هستم. تمام بدنم درد می‌کند. وقتی کار می‌کردم هیچ چیز نمی‌فهمیدم، اما حالا که بدنم سرد شده است، به شدت درد می‌کشم. انگار دنده‌هایم را خرد کرده‌اند. نگهبان دژبانی برای خودش بالای تپه وِل می‌گردد. اشاره‌وار سلام و علیکی می‌کنیم و می‌گذرم. با خودم می‌گویم: «عیبی نداره، عوضش حالا می‌گیرم و تا لنگ ظهر می‌خوابم.»
 
اما شانس نمی‌آورم. آماده‌باش می‌دهند. فرماندۀ نیرو دارد می‌آید بازدید. می‌آید و کاش نمی‌آمد. ظاهراً دستور جابه‌جایی داده است. باید این همه وسایل و سنگر‌ها را بار کنیم و برویم به یک جای دیگر؛ و چه مکافاتی است جابه‌جایی! خدا نصیب گرگ بیابان نکند. شب می‌شود. همه در تب عملیات هستند. هم نگهبان‌ها را بیشتر کرده‌اند و هم ساعت نگهبانی را. چیز عجیبی در هوا موج می‌زند. چیزی که فقط حس کردنی است و بس. چیزی که به بیان نمی‌آید و نمی‌توانی‌اش گفت.
درباره «هفت روز آخر»

نویسنده در این کتاب فضایی واقعی از جنگ را پیش چشم خواننده می‌گذارد و او را با خود به عمق داستان می‌برد و در زیر و بم ماجراها و توصیف جزئیات او را با خود شریک می‌کند.

راوی به عنوان شخصی که ناظر بر همه رویدادهاست، به بیان ماجراهای روزهای پایان جنگ می‌پردازد؛ ماجراهایی که در نزدیکی مرز عراق رخ می‌دهد. یک گردان، خاکریز، سنگر و افرادی که جان برکف در راه دفاع از خاک و سرزمین خود هر شرایطی را تحمل می‌کنند ، فرار از تانک‌ها و سپس قرار گرفتن در محاصره، و باز فرار از محاصره، و پا گذاشتن در دشتی بی‌آب و یک روز پیاده‌روی و عطش؛ و تلاشی برای گذر از بیابان و زنده ماندن از اتفاقات نفس‌گیری است که در این کتاب می‌خوانید.

این کتاب اولین بار در دهه ۶۰ منتشر شده است و بسیار با دیگر آثار آن زمان متفاوت بوده است. خواندن این کتاب روایت تازه‌ای از جنگ را مقابل چشم شما می‌گذارد، خاطرات تلخی که نویسنده از خواندن دوباره آن‌ها فرار می‌کند اما نمی‌تواند حقیقت وجود داشتنشان را نادیده بگیرد.

شرح پیاده روی های او و گروهی از رزمندگان در بیابان های جنوب غرب ایران و شرح چکونگی مواجهه با تهاجم سراسری عراق به ایران در روزهای پایانی هشت سال دفاع مقدس، از این گتاب گزارشی ناب و دست اول از مقطعی حساس از دفاع مقدس ساخته است که کمتر منبعی جز این اثر تا پیش و حتی پس از آن، از عهده بازگویی آن بر آمده است.

این کتاب با وجود شیوه روایت گونه و خاطره محور خود، بیانی بسیار قابل لمس و تصویری و توام با تعلیقی مثال زدنی دارد که صحنه های نفس گیر و پرهیجان و در عین حال قابل تأملی را برای پژوهشگران، نویسندگان و حتی فرماندهان آن مقطع از دفاع مقدس به همراه دارد.

در کنار این مسئله مقدمه بسیار خواندنی و صریح نویسنده درباره این کتاب و ماجرای نجات یافتنش از سوزانده شدن توسط نویسنده مانند سایر یادداشت هایش، این متن را بسیار متمایز از متون مشابه خود کرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها