مواجهه ما با فلسفه غرب باید بهگونهای باشد که عناصری از فلسفه اسلامی با عناصری از فلسفه غرب باهم جمع شوند تا بتوانند ساختار مفهومی جدیدی ایجاد کنند و این تنها راه رشد فلسفه اسلامی است و با تلفیق میتوان در انسداد فلسفه اسلامی گشایش ایجاد کرد.
او ادامه داد: در مواجهه با این انسداد فلسفه اسلامی برخی معتقدند که فلسفه اسلامی به پایان خود رسیده است و برخی دیگر راه حل مواجهه با این مساله را تحمیل میدانند که فلسفه را به همین شکلی که وجود دارد حفظ کرده و آن را در حوزههای مختلف با مسائل متفاوت تطبیق دهیم. برخی نیز راه حل سومی را که استنباط است پبیشنهاد میدهند که مسائل را از فلسفه های جدید بگیریم و از فلسفه اسلامی پاسخ آن را استنباط کنیم.
قائمینیا اظهار کرد: فلسفه باید دو صورت متفاوت داشته باشد. یکی فلسفهای که ناظر بر آسمان هفتم است و یکی فلسفهای که ناظر بر زمین است و این دو باهم متفاوت است. اینکه فلسفه توانست در غرب با جامعه ارتباط برقرار کند به این دلیل است که فلسفه را از کف زمین شروع میکنند و مباحث انتزاعی آن را حذف کردهاند و این مباحث از فلسفه غرب حذف شده است.
او ادامه داد: ما فلسفه را دو جور میتوانیم تنظیم کنیم. یکبار از پایین به بالا و یکی از بالا به پایین که فلسفهای که از پایین به بالا تنظیم میشود به معنای دور خود پیچیدن است و نوآوری نمیتواند داشته باشد. زیرا فلسفه زمینی نمیتواند فلسفه آسمانی را حل کند. بنابراین من راه حل برون رفت ازاین انسداد را تطبیق و استنباط نمیدانم.
وی افزود: راه حل پیشنهادی من تلفیق است. تلفیق به معنای ترکیب و مخلوط کردن دو فلسفه نیست بلکه یک بحث جدی در علوم شناختی است که ادعایش این است که تفکر از آمیختن فضاهای ترکیبی مختلف بهوجود میآید و خصلت تفکر این است که با تلفیق پیش میرود.
قائمینیا گفت: ما در فلسفه اسلامی نیز تلفیق را داریم و ابنسینا فلسفه ارسطو را با تلفیق تبدیل به یک فلسفه جدید کرد و اساسا فلاسفه با تلفیق جلو میروند. حتی علم نیز متکی به تلفیق است و ما فضاهای قبلی را با فضاهای جدید تلفیق کرده و عنصر جدیدی را خلق میکنیم.
او درباره نظریه تلفیق مفهومی بیان کرد: این نظریه در مورد فلسفه هم صدق میکند و هر فلسفهای ترکیبی از فلسفههای قبلی است و تلفیق فلسفههای مفهومی بدیع و کارا، آینده فلسفه اسلامی است که راهحلهای جدید و قابل قبولی را در این فلسفه ارائه میدهد.
قائمینیا درباره چگونگی مواجهه ما با فلسفه غرب بیان کرد: مواجهه ما با فلسفه غرب باید بهگونهای باشد که عناصری از فلسفه اسلامی با عناصری از فلسفه غرب باهم جمع شوند تا بتوانند ساختار مفهومی جدیدی ایجاد کنند و این تنها راه رشد فلسفه اسلامی است و با تلفیق میتوان در انسداد فلسفه اسلامی گشایش ایجاد کرد.
او در ادامه با اشاره به نظریات فیلسوفان غرب اظهار کرد: دکارت که از عالم بریده است نمیتواند راهحل مناسبی برای حل مشکل فلسفه بدست دهد و نیچه نیز میگوید فلسفههایی که در پیادهروی بهوجود نیایند فلسفه نیستند. در واقع فلسفهای که با زندگی روزمره بشر سروکار نداشته باشد فلسفه نیست.
وی افزود: فلسفه اسلامی مسائل الهیاتی و انتزاعی را خوب حل میکند اما باید فاصله خود را با زندگی روزمره بشر کم کند. بنابراین نیاز است که قرائتی نشانهشناسی از فلسفه اسلامی ارائه کرد زیرا یک ظاهر دارد و یک باطن و میتوان نگاههایی را از دل فلسفه اسلامی بیرون کشید که مصداق عینی آن پدیدارشناسی الهیات است.
این عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: اعتباریات را مرحوم طباطبایی صورت داد و سه استفاده از این بحث کرد. یکی در اصول فلسفه و رئالیسم بود به این معنا که ما ادراکاتی داریم که انعکاس عالم خارج نیستند. یک دسته از ادراکات به اعتبار انسان پدید میشوند و رئالیسمی که میپذیریم هم ادراکات حقیقی و هم ادراکات اعتباری را در بر میگیرد.
او افزود: اعتبارات یک بحث هستیشناسی هم دارد و به هستی اعتباری و حقیقی تقسیم میشود. در بحث سوم هم مباحث فلسفه دین خود را در این تفکیک وارد میکند. ما میتوانیم بخشی در فلسفه اسلامی ایجاد کنیم که اعتباریات یک فلسفه فراگیر و یک فلسفه زندگی به شما نمیدهد. در حد اینکه قدم بزرگی در فلسفه اسلامی برداشته و فاصله بین مباحث انتزاعی و اجتماعی را پر میکند.
قائمینیا اعتباریات را به عنوان یک جریان پدیدارشناسی مطرح کرد و گفت: من پدیدارشناسی را در همان معنای هایدگری آن درنظر میگیرم که وجود چگونه در عالم واقع تجسم میشود. برای داشتن قرائت پدیدارشناسی در الهیات در قدم اول باید در حیث التفاتی یک تفکیکی انجام داد. پدیدارشناسی جریان تنومندی است که به عنوان مضمون به کار میرود هم به عنوان یک روش تحقیق و اگر بتوان به کمک فلسفه اسلامی یک جریان پدیدارشناسی را ایجاد کرد میتوان در زمینههایدیگر نوآوری داشته باشیم.
وی در انتها قدم اول برای فهم پدیدارشناسی اعتباریات را تغییری دانست که باید در نگاه اول به حیث التفاتی داشته باشیم و ادامه داد: این تغییر یادآور همان در عالم بودن انسان و نگاه فلسفی به انسان است و قدم بعدی انتقال دادن اعتباریات از روابط ذهنی به روابط بیرونی است. اینکه من اعتبار میکنم این شی مال من است و من مالکیت آن را دارم یک حیث التفاتی ذهنی است.
نظر شما