نگاهی به اندیشه آيتاللَّه سيد حسن مدرس به مناسبت سالروز شهادتش و روز مجلس
آیتالله مدرس از میان سرزمینهای اسلامی، نسبت به ایران، علاقه خاصی داشت
آیتالله مدرس در یکی از دستنوشتههایش چنین مینویسد: «همه جای این جهان، سرزمین من است و من از میان این سرزمینها، سرزمینهای اسلامی را بیشتر دوست میدارم و از میان سرزمینهای اسلامی، نسبت به ایران، علاقه خاصی دارم و در ایران هم نسبت به اصفهان... دلبستگیام زیاد است.»
آیتالله مدرس معنایی گسترده از جامعیت را مد نظر دارد که عصبیت، فرهنگ، تاریخ و عقاید را نیز در برمیگیرد. از این رهگذر، عقیده دارد: «بنده موافقم که هر قومی، لسان خودش را حفظ نکرده، ضعف به قومیتش وارد میشود، لباس خودش را حفظ نکرده ، ضعفبه قومیتش وارد میشود. لباس خودش را حفظ کند، صفاتخلقی خودش را حفظ کند. به هر اندازه که جامع خودش را حفظ کند، به همان اندازه قومیتش باقی است.»
اگر چه مدرس در سخنانش به خط، زبان، لباس، آداب و رسوم بهعنوان محورهای وحدت و اتحاد در زندگی خود نیز پایبند است، چنانچهاگر به رسمالخط او به هنگام ورودش به ایران نظری بیفکنیم، نوشتههایاو به خط ثلث و در پایان عمر به شیوه نستعلیق گرایش یافته است وهمچنین در ادبیات سخنوریش که در آغاز از جملات و کلمات عربیمصطلح در حوزهها سرشار است و به قول خودش «از تعبیرات آخوندی استفاده میکند»، اما به مرور ملاحظه میشود که به یک زبان بسیار روان و ساده فارسی دست پیدا کرده است و باز هم در جای جای سخنانش میبینیم که به استفاده از کلمات فرانسه و انگلیسی اعتراض میکند.
برای مثال میگوید: «چرا به کابل نمیگویید سیم زیر آبی؟» اما آنقدر برایتحقق حفظ جامع زبان اصرار نمیورزد که برای حفظ آن جامع اساسی یعنی اسلامیت و به همین لحاظ از به کارگیری واژههایی همچون پروگرام که در آن روزگار مصطلح بود و جایگزینی در فارسی متداول نداشت،ابایی ندارد. مدرس با شناختی که از جهان و تاریخ و فلسفه داشت به نیکی میدانست که زبان، نژاد، اقلیم، لباس و آداب و رسوم، گرچه هرکدام میتوانند جامع قومیت باشند، ولی اگر جامعی چون اعتقادات و باورها در کنارشان نباشد، آن جامعها در هم میریزند و دیگر نه قومی ونه قومیتی باقی خواهد ماند. به این دلیل که بسیاری از جنگهای جهان درمیان همزبانان و همنژادان و هم آب و خاکها و هم آداب و رسومان اتفاق افتاده، اما هرگز ستیزی میان خردمندان همفکر به وقوع نپیوسته است.
مدرس عقیده دارد: «در قرون اخیر، وضعیت دنیا در اثر کهنهشدن و عقب افتادن یاغرور برخی دول، جامعههای دیگری به خیال ترقی خود افتادندیا از هوشیاری یا از احتیاط یا از تجدید به خیال ترقی خودافتادند و بالخصوص در اروپا در قرون اخیر، در صد و پنجاهسال قبل، دولتهایی وجود پیدا کردند که درصدد برآمدند دولتهای کوچک دنیا را بخورند. وضعیت دنیا، همیشه اینمقتضیات را داشته؛ البته معلوم است، دول مختلف هستند. برخی دولتی هستند عقل، دولتی هستند عاقل. دول، اغنی دارد. بعضی از دول به رویه عقل در مقام بلع دولتهایکوچک برآمده و درصدد برآمدند دولتها را کوچک نمایند وقوی شده، سایرین را بلع کنند. بعضی که عاقل بودند،لقمههای درشت درشت برداشتند و کمکم قوی شدند...» مدرس در خصوص ارزش و اعتبار پدیده ملت چنین عقیده دارد: «البته مملکت، اصل مبنایش ملت است. حقیقت ممالک عبارت است از ملتی که در آن ملکت جمع شدهاند... دولت،البته یک خدمتی را از جانب ملت وظیفهدار است... دولت درحقیقت باید شبان ملت باشد... در واقع نوکر ملت است.»
به رغم آنکه مدرس در کسوت روحانیت و یکی از مجتهدان عصرخویش است و برای پیاده شدن احکام اسلامی تلاش میکند، اما در گفتار، نوشتار و اعمال او، نشانههایی فراوان از علاقهای وافر به ایران ومردم آن، قابل وارسی است. از این رهگذر، زمانی که او در نجف به کسبدرجهی اجتهاد نایل میشود، از سوی مراجع وقت به ایشان پیشنهاد مرجعیت و رهبری شیعیان هندوستان داده میشود... با توجه به اینکهچنین مقامی، چه از لحاظ مادی و چه از نظر معنوی برای بسیاری از همگنان ایشان، به صورت یک آرزو بود، اما مدرس با رد آن میگوید: «اگر من بتوانم خدمتی بکنم، باید به ایران بروم و به مردم ایرانخدمت کنم.»
همین علاقه به ایران است که وقتی شورش وهابیگری در مکه ومدینه انجام میشود، مدرس در مجلس از دولت میپرسد که شما چرااقدامی نمیکنید؟ دولت پاسخ میدهد که این، مسأله داخلی عربستان است و ما نمیتوانیم اقدامی بکنیم و به ما ربطی ندارد، اما مدرس میگوید: «این مسأله اسلام است و اسلام هم در ایران، موضوعیت و طریقیت پیدا میکند. از طرفی، دین پیامبر اسلام در معرض خطر قرار گرفته و پیامبر گرامی اسلام هم اصلاً یک ایرانیاست... حضرت ابراهیم ایرانی است، زیرا بابل جزو مناطقایران بوده است و فرزندان ابراهیم هم ایرانی هستند... اگر قرار باشد بیرق اسلام را کسی به دوش بگیرد، این کار، ویژه و مخصوص این سرزمین است و در ایران این حرکت انجام خواهد شد.»
مدرس در یکی از دستنوشتههایش چنین مینویسد: «همه جای این جهان، سرزمین من است و من از میان این سرزمینها، سرزمینهای اسلامی را بیشتر دوست میدارم و از میان سرزمینهای اسلامی، نسبت به ایران، علاقه خاصی دارم و در ایران هم نسبت به اصفهان... دلبستگیام زیاد است.» علاقه و عشق او به ایران تا آنجاست که در مجلس بههنگام سخنرانی معروفش در باب سیاست موازنه عدمی و وجودی میگوید: «هرکس بدون اجازه وارد خاک ایران بشود، خواه عمامهای باشد، خواه شاپویی، او را با تیر میزنیم. بعد اگر مسلمان بود بر او نماز میخوانیم وگرنه، چالش میکنیم.»
موازنه عدمی، یکی از اصطلاحات سیاسی ویژهی مدرس است کهآن را در باب سیاست خارجی مطرح مینماید. او در این خصوصمیگوید: «من از هر دولتی که بخواهد دخالت در امور ما بکند میترسم وباید توازن عدمی را نسبت به همه مراعات کرد، نه توازنوجودی، یعنی شما برای خودتان، ما هم برای خودمان.» در این حال، شاید بتوان مخالفت مدرس با قرارداد 1919 را به عنوانیکی از مصادیق بارز و قابل توجه اندیشه سیاست عدمی او در نظرگرفت. از این رهگذر، با برکناری صمصامالسطنه، میرزا حسنخانوثوقالدوله به قدرت رسید و قرارداد 1919 میان ایران و انگلیس، منعقدگردید، اما پس از آشکار شدن جریان قرارداد از سوی محافل، واکنشهای سختی نشان داده شد. وثوقالدوله برای ترساندن مخالفان، شدت عمل به خرج داد و حتی افرادی سرشناس مانند مستشارالدوله،ممتازالدوله، ممتازالملک، محتشمالسطنه و معینالتجار بوشهری را بهکاشان تبعید کرد. فرخی، عشقی، دشتی و چند شاعر دیگر نیز زندانی و تبعید شدند، ولی هیچیک از این اقدامات، آتش مخالفت را خاموش نکردو مدرس و یاران او موفق شدند از اجرای قرارداد مذکور جلوگیری بهعمل آورند.
مدرس دلایل مخالفت خود را با قرارداد چنین بیان میدارد: «قرارداد منحوس، یک سیاست مضر به دیانت اسلام، به ضررسیاست بیطرفی ما بوده... ما بی طرفیم. نباید تمایلی نسبت بهسیاستها بشود. ما بیطرفیم... الان هم همان قسم است کهعرض میکنم. ما بی طرفیم.... کابینهی وثوقالدوله خواستایران را رنگ بدهد، اظهار تمایل به دولت انگلیس کرد. برضد اوملت ایران قیام نمود. حال هم هرکس تمایل به سیاستی بنماید،ما یعنی ملت ایران با او موافقت نخواهیم نمود... ایرانی بایدخودش ایرانی باشد. سیاستش هم باید ایرانی باشد. هیمیآمدند پیش من و میگفتند: این قرارداد کجایش بد است؟ کدام یک از موادش بد است؟ هرکجایش بد است؟ موردش راذکر کنید تا برویم اصلاح کنیم. من جواب میدادم آقایان، منرجل سیاسی نیستم، یک نفر آخوندم و از رموز سیاست سردرنمیآورم، اما آن چیزی که استنباط میکنم در این قرارداد بداست همان مادهی اولش میباشد که میگوید ما]انگلیسیها[استقلال ایران را به رسمیت میشناسیم... این مثلاین است که یکی بیاید و به من بگوید سید، من سیادت تو را بهرسمیت میشناسم. هی اصرار کردند جهت مخالفت شماچیست؟ باز همان حرف سابق خودم را تکرار کردم.»
مدرس در ادامه، حوزه امور مالی و نظامی را که قرارداد درخصوص آن به بحث میپرداخت، با ژرفنگری تحلیل میکند. «این قرارداد میخواهد استقلال مالی و نظامی ما را از دستمانبگیرد، چون اگر بنا باشد ایران مستقل بماند، هر چیزش بایددست ایرانی باشد. حالش، مالش، حیثیتش، چهاش، چهاش، همه چیزش باید دست ایرانی باشد؛ اما این قرارداد، یک دولتخارجی را در دو چیز مهم مملکت ما شریک میکرد: در پولش و در قوهی نظامیاش...»
او درباره روابط حسنه با کشورهای جهان، بویژه کشورهای همسایهمیگوید: «چون از ناحیهی ما زیانی نیست، چه زیان سیاسی یا پلتیکینسبت به تمام دول خصوصی یا دول همسایه، بلا استثنا وهمیشه در سیاست و در اقتصاد، روابط حسنه داشتهایم و بایدهم داشته باشیم...» «دولت و ملت ایران باید سیاستش نسبت به دول عالم به نظرواحد باشد. سیاستش این تقاضا را دارد، ولی بر همه واضحاست که دول و ملل اسلامی طبیعتاً یک خصوصیتی با همدارند.. البته باید ما هم یک نظر خصوصی به آنها داشته وروابط حسنهی خاص با آنها پیدا کنیم.»
مدرس در لابهلای اندیشهی سیاست خارجی خویش، مسأله استقلال را نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد: «... حقیقتاً و فی نفسالامر، مملکت، مستقل بودنش به دو چیزاست. یکی وزارت خارجه و یکی هم اینکه مملکت به همه جادر داشته باشد. به عقیدهی من مملکتی که در به همه جا دارد و وزارت خارجهاش محکم است، در دنیا استقلال دارد و اینمعنی استقلال است. حالا در همه جا داشته باشد، معنی این را یک وقتی به مناسبت میگویم که باید ملتفت شد که هر کس بخواهد از استقلال دولتی بکاهد از درهایش میکاهد... بنده چهرفتهام و چه شنیدهام یک مأمور وزرات خارجه را ندیدم وقتی از اینجا میخواهد از او بپرسند که آنجا میروی میخواهی چه کنی؟
بنده پرسیدم و دیدم که یک مأمور وزرات خارجه نیست که از این دروازه که بیرون میرود، چیزی دستش باشد که برود و به آن عمل کند، ولی هر مأموری که از خارجهها میآیدتوی این شهر، من که یک نفر آخوندم و با هیچکس مربوطنیستم، مرا میشناسد، تاریخم را میداند، سجل احوالم رامیداند، خوراکم را حتی زمانی که کوهستان بودم و شلغممیخوردم، میداند؛ اما مأمورما هر کدامش را میدیدیم و باآنها داخل مذاکره میشدیم که چه میکنید، میگفتند: حفظ تبعه ایران! هر کجا هم میرفتیم، میدیدیم تبعه ایران میآیند شکایت میکنند از دست مأمور ایران...»
بخش دیگری از اندیشههای سیاسی مدرس به دیدگاه او در خصوصمجلس و جایگاه و حقوق آن باز میگردد. مدرس برای مجلس، جایگاهیوالا را در نظام حکومتی ترسیم میکند، تا جایی که شاید هیچکدام ازقوای کشوری را توان همطرازی با آن نیست. این نگاه در واقع ناشی ازبرتری قانون اساسی بر دیگر قوانین و برتری مجلس و وکلای آن بر دیگرقواست. مدرس قانون اساسی را «رسالهی علمی دولت ایران»میخواند. اهمیت مجلس در نگاه مدرس از آن روی است که این نهاد، برخاستهاز مردم و منتخب و وکیل آنهاست. «... ما ولی نیستیم. وکیل هستیم و بایدنظر موکلین خود را بدانیم...» این وکالت به مجلس قدرت میدهد تا دربالای دست تمامی نهادهای دیگر قرار گیرد. «... هر کاری در مملکتحکومت ملی باید به ادارهی ملت باشد و باید مجلس شورای ملی رأیبدهد... ارادهی ملت حاکم است...»
بدین ترتیب، مدرس با تثبیت جایگاه برتر مجلس بر دیگر قوا، از لزومتبعیت از قوانین مجلس سخن میگوید: «هر کدام از اینها، دولت مستقلی هستند، باید تابع قوانین اینمجلس باشند. نمیخواهند باشند، آنها را به خیر و ما را بهسلامت.» «... دولت غیر از اجرای قوانینی که مجلس شورای ملی تصویبکرده، هیچ کار و وظیفهای ندارد...» «... وزیر باید مجری قانونباشد... وزیر اگر عالم هم باشد در غیاب مجلس شورای ملینباید خودش یک قانونی وضع کند...»
مدرس در سایه برتری مجلس بر قوا که برگرفته از جایگاه مردمی آن است، وظایف و تکالیف مجلس را در رعایت حدود و انجام وظایفخود برمیشمارد و آن را مطلقالعنان رها نمیکند. «...اگر یک روز هم به عمر مجلس شورای ملی باقی بماند، یککسی بر خلاف اساس مشروطیت اقدام کند، از وکالت منعزلاست...» «... قانون باید حاکم باشد و وضع آن از وظایف مجلس شورای ملی است. اگر امروز که مجلس هست، یک قانونی محتاج بهاصلاح و شرح باشد، البته باید به مجلس رجوع کنند، نه این کههر جا نمیفهمند، خودشان تغییراتی داده و یک ماده اضافه کنند...»
«... شغل مجلس اختصاص به مالیهی مملکت ندارد. باید درجنگ کردن، در تعمیر کردن و خراب کردن و بخشیدن و همهیاینها دخالت کند. حکومت ملی هم معنایش این است که تمامی کارهای عمومیراجع به خود مردم است. مردم هم وکیل معین میکنند که بهامورات آنها رسیدگی کند... البته مجلس شورای ملی حقنظارت دارد و باید همه قسم تحقیقات بنماید...» مجلس از نگاه مدرس با رعایت حدود، بر بالادست دیگر ترتیبات سیاسی کشور، قرار میگیرد.
نظر شما