یکشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۱ - ۲۲:۴۹
نویسنده «آن زن مرا صداکرد» از جنگ و کلیشه‌های تبعیض جنسیتی می‌گوید

معصومه انصاریان در کتاب «آن زن مرا صداکرد» روایت داستانی را بهانه کرده تا بر نقش اجتماعی زنان در جامعه‌ای سنتی و درگیر جنگ تاکید کند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، انتشارات شهرستان ادب اخیرا کتاب «آن زن مرا صدا کرد» را به قلم معصومه انصاریان در 184 صفحه عرضه کرده است.

نویسنده «آن زن مرا صدا کرد» در گفت‌وگو با ایبنا با اشاره به اینکه همیشه دغدغه بیان مرتبط به زنان و دختران ایران را داشته است، در معرفی این کتاب عنوان کرد: سال 1359 ایران را تصور کنید، شهرهای جنوب و غرب ایران، زیر آتش حمله‌های هوایی دشمن می‌سوزد و فریاد استمداد مردم جنگ‌زده به جایی نمی‌رسد. مرضیه در تهران زندگی می‌کند و خبری از جنگ می‌شنود.

وی با بیان اینکه یک خبر نقطه آغاز ماجراهای کتاب است، گفت: خبر این است که زن جوانی نیمه‌شب با صدای آژیر حمله هوایی از خواب بیدار شده است و دست‌پاچه، بالش را به جای کودکش در آغوش کشیده و از خانه بیرون زده است. پس از اصابت موشک به خانه‌اش است که تازه متوجه این ماجرا می‌شود. مرضیه حالا احساس فراخوانده‌شدن دارد. دیگر آشفتگی اجازه نمی‌دهد به زندگی عادی‌اش ادامه دهد و می‌خواهد که به اهواز برود.

انصاریان با اشاره به اینکه در کتابش تلاش کرده ثابت کند، باید تمام موانع را کنار زد و به سوی ندای درون پیش رفت، افزود: مرضیه ندای آن زن را می‌شنود و احساس می‌کند فرا خوانده شده است و باید برود؛ اما شهر زیر آتش توپ و خمپاره است و رفتن ساده نیست، چون باور دارند که جبهه و جنگ کار مردانه است و زنان را به آنجا راهی نیست؛ اما مرضیه تسلیم قید و بندهای کهنه نمی‌شود موانع خانوادگی را پشت سرمی‌گذارد و دو دوستش را هم با خود همراه می‌کند.

نویسنده رمان «آن زن مرا صدا کرد» گفت: این اثر، روایت سفر سه زن جوان است که در روزهای آغاز جنگ داوطلبانه راهی اهواز می‌شوند «خودمان را پیچیده بودیم تو چادر سیاه و مقتعه و مانتو. ما خیس عرق بودیم ومردها با یک لا پیراهن نشسته بودند و باد می‌‌خورد به سر و صورت‌شان و از یقه بازشان می‌رفت تو و بدن‌شان را خنک می‌کرد»... «نشسته بودیم توی گودال، کسی، کسی را نمی‌دید هیچ‌کس حرفی نمی‌زد. صدای تاپ‌تاپ قلبم را می‌شنیدم. نمی‌دانستم به اهواز می‌رسیم یا نه ازاین گودال جان سالم به درمی‌بریم یا نه اگر خمپاره می‌خورد وسط گودال... با خودم گفتم: اگر خانم سپیدی قصه آن زن را نمی‌گفت اگر لابه‌لای فواره‌ها نمی‌دیدمش. اگر آن طور غمگین نگاهم نمی‌کرد؛ اگر دست‌هایش را به طرف من دراز نکرده بود من، فرشته و نیکو الان اینجا نبودیم اینجا وسط گودال نمی‌دانم کجا». این سه زن در منطقه خالی از سکنه اهواز که در 30 کیلومتری سنگرهای دشمن است ساکن می‌شوند و ماجراهایی می‌آفرینند.

نویسنده «آن زن مرا صدا کرد» در این کتاب تجربه زیسته خود را در قالب رمان روایت کرده و ضمن بازنمایی گوشه‌ای از تاریخ جنگ، کلیشه‌های رایج تبعیض جنسیتی را هم به چالش کشیده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها