مهرو پیرحیاتی، داستاننویس و منتقد، در یادداشت خود بر کتاب «کوهمرگی» تاکید کرده که نویسنده در بیان روایتها و شخصیتپردازی به وفور از تداعی استفاده کرده است.
داستان از زبان یک پزشک روایت میشود، پزشکی که جنگ را با پوست و استخوان لمس کرده است. او سالها بعد از جنگ با شخصی روبهرو میشود که او را به یاد تمام عذابها و رنجهای دوران جنگ و اسارتش میاندازد؛ اما این بار او در وطن خویش اسیر شده است. اسیر خاطرات دردآوری که هرکدام از آنها، تداعی رنجی عظیم برای اوست.
در نقد رمان کوهمرگی باید بگویم با توجه به اینکه ارتباط خاطرات در لایههای پیشگفتاری ذهن با تداعی برقرار میشود، یکی از شیوهها برای نشان دادن ذهنیات شخصیتها در داستان استفاده از تداعی است تا به وسیله آن بتوانند بین جهان عینی و جهان ذهنی شخصیتها ارتباط برقرار کنند. در این حالت ذهن به طور مداوم از خاطره و ذهنیتی به خاطره و ذهنیتی دیگر و از تصویری به تصویری دیگر هدایت میشود. این روش در ادبیات کلاسیک ما نیز موجود است. در اشعار شاعر بلندآوازه مولانا حکایتهایی وجود دارد که به این صورت بیان شده است.
رمان کوهمرگی در زمینه ادبیات پایداری است اما به نوعی فردیت یافته شکل گرفته است. ادبیات پایداری در مفهوم خاص خود، به ادبیاتی اطلاق میشود که دلاوریهای مردم ایران را در برابر هجوم گسترده دشمنان خارجی نشان میدهد. در حقیقت از سال 1359 در پی حمله عراق به سرزمین اسلامی ایران، افق تازهای به روی هنرمندان ایرانی گشوده شده و آنها با بهرهگیری از قالبها و شیوههای تازه و تاثیربخش، بازتاب مقاومت مردم ایران زمین را در برابر تهاجم بیگانگان به تصویر کشیدهاند؛ بنابراین ادبیات پایداری بازتاب سلحشوری، پایداری و تحرک دلاورانه جوانان معاصر ایرانی است.
یکی از قالبهای مهم که نویسندگان ادبیات پایداری برای بیان نظریات خود برمیگزینند روایت «پس رویدادی» است. به این معنا که زمان بیان و توصیف حوادث و رویدادهایی که وجهه همت نویسندگان قرار گرفته، از زمان وقوع آنها فاصلهای نسبتا طولانی دارد.
این فاصله، به خودی خود در نظم و توالی بیان ماجراهای داستانی ادبیات دفاع مقدس تاثیر بسزایی گذاشته است؛ چراکه سبب شده، بسیاری از حوادث فرعی بر اساس اصل تداعی معانی به ذهن نویسندگان هجوم آورد.
آنها با بیان یک حادثه، حادثهای دیگر را به خاطر میآورند یا با یک واژه، تصویر و یا اندیشه- خواه مهم یا کم اهمیت – خاطرهای در ذهن آنها زنده میشود.
البته تفاوت کوچکی بین رمان کوهمرگی با رمانهایی که با تداعی معانی آمیخته هستند وجود دارد. نویسنده خودش در جریان دفاع مقدس نبوده بلکه راوی داستان درگیر تداعی معانی است.
سیر داستان و رنجی که پزشکراوی از مشکلات روحی و جسمی جنگدیده چنان آزاردهنده است که او را به سوی روانشناس سوق میدهد. خاطرات و وقایع واقعی برای او درهم تنیده میشوند که گاه تشخیص سره از ناسره مشکل مینماید. در اینجا از تعریف دکتر سیاسی برای تداعی معانی استفاده میکنم. بعضی نفسانیات با روابطی مخصوص چنان به هم پیوستگی پیدا میکنند که هرگاه یکی از آنها در صحنه وجدان نمایان شود، فورا حالت روانی دیگر را نیز در آن حاضر میکند. این کیفیت، تداعی معانی یا همخوانی نام دارد. تداعی معانی در اصل مربوط به حوزه روانکاوی است و از آنجا به حوزه اصطلاحات ادبی وارد شده است.
از آنجا که در داستاننویسی، خاطرات و افکار ابتدا در ذهن بارور میشوند و سپس بر روی کاغذ امکان بروز و ظهور مییابند، میتوان بخشی از نظام و ساختار نهایی داستان را نتیجه آن دانست.
در کتاب آمده است:
_آقای دکتر زنده میمونه؟
_نگاهش کردم و گفتم: « اگه شانس داشته باشه.»
کلمه شانس توی سرم پیچید. با خودم گفتم« ایرانی خوششانس»
ایرانی خوششانس دو کلمه پرتکرار است که در رمان به وضوح بیان میشود که یادآور اتفاقات در گذشته است. در زمان اسارت و بستری شدن در درمانگاه، زمانی که از کوه توسط سرباز عراقی پرتاب میشود؛ بنابراین این موارد نمونههایی است که باعث میشود راوی داستانی را برای مخاطب تعریف کند. دیدن پیرزن و پیرمردی که کاملا مشخص نیست خیال است یا واقعیت و در زمانهای مختلف دیده میشود چنانکه آخرین پاراگراف با تصویر آنها به پایان میرسد. همگی نشان از تداعی معانی در رمان است.
نکته دیگر در رمان بی طرفی کامل نویسنده نسبت به وقایع جنگ است. عباسزاده جنگ را به مخاطب نشان میدهد بدون زیادهگویی و غلو آن هم با روایتهای جذاب و تصویرسازی برای مخاطب.
همسانسازی برخی وقایع نکته دیگری است که نویسنده آن را هوشیارنه انتخاب کرده است. همسانسازی که میتوانست انتقام بگیرد؛ اما نگرفت درست بالای کوه. هم آنجا که سالها قبل همه چیزش را از او گرفته بودند، آسیبی که جبرانپذیر نیست و او را برای همیشه از داشتن همسر محروم کرده است.
نگاه نویسنده به جنگ میتواند سوالات زیادی را در ذهن مخاطب ایجاد کند. آنجا که جنگ دولتها به ملتها میرسد، فردیت نقش پیدا میکند.
جنگ درفردیت پنهان میشود و این میتواند روح صلحطلبی در هر انسانی را آشکار نماید تا عمق فاجعه در پس این همه ویرانی جنگها آشکار شود. نویسنده مفهوم جنگ را با نادیده گرفتن انتقام زیر سوال برده است.
در بخشی از کتاب آمده است: «از خودم پرسیدم چه چیزی ما آدمها را مقابل هم قرار داده است؟ چهره صدام آمد توی ذهنم. با خودم گفتم خدا نکند آدمهای عوضی به قدرت برسند! ببین چطور انسانها را بدبخت میکنند!»
رمان با تلخی گزندهای به پایان میرسد، سرنوشت بیشماری از انسانها که به خاطر جنگ تا ابد محکوم به زندگی اجباری در تن و قالبی هستند که به مرور برایشان فرسایش روح و روان دارد.
نظر شما