انتشارات علمی فرهنگی کتاب «موجود» را بهقلم «آن بیلسن» از مجموعه کتابهای خوانش فیلم منتشر کرده است. به نظر «آن بیلسن» منتقد، فیلم موجود نقطه عطفی در ژانر وحشت است که به شکلی هوشمندانه قواعد کلی را بازنویسی میکند، و در عین حال رویکردی مطایبهوار به ماجرا دارد؛ ماجرای تلاش انسان برای بقا در برابر موجودی ناشناخته که خود را در جسم انسانها حل کرده، بدن میزبان را نابود میکند و تبدیل میشود به تهدیدی برای کل بشریت.
«جان کارپنتر» موجود را در ۱۹۸۲ ساخت و گرچه فیلم در گیشه چندان موفق نبود، اما بهتدریج به یک کالت یا خرده فرهنگ مسلط سینمایی بدل شد که الهام بخش نسلی از فیلمسازان ژانر وحشت بود. موجود نه فقط نوآوریهای چشمگیری در بهکارگیری جلوههای ویژه داشت، که پیشنهادهای تازهای در فضاسازی میداد و تجربهای تکرار ناشدنی در این ژانر شد.
مجموعه فیلم های کلاسیک مدرن بیافآی، که بخشی از تعهد بنیاد فیلم بریتانیا برای ترویج و ارزیابی سینمای معاصر مجموعهای است از کتابهایی که هر کدام به یک فیلم که در سالهای اخیر ساخته شده میپردازد. در این کتابها منتقدان، محققها و رماننویسهای برجسته فرایند تولید فیلمهای منتخب و نقدهایی را که در خصوص آنها وجود دارد بررسی میکنند و درباره کیفیت و اهمیت هر فیلم استدلالهایی میآورند. این کتابهای دروننگر و پرجزئیات و اغلب بسیار هیجانانگیز که همراه خود تصاویری نیز دارند بحثهایی را درباره اینکه چه چیز در سینمای مدرن اهمیت دارد پیش خواهند کشید. کتاب «موجود» یکی از این مجموعه است که «آن بیلسن» آن را نوشته و در زبان فارسی انتشارات علمی فرهنگی با ترجمهی رامتین ابراهیمی آن را منتشر کرده است.
آن بیلسن پس از آنکه در مقدمه اشارهای به دلایل موفق نبودن فیلم در گیشه و نزد منتقدان میکند در فصل اول کمی دربارهی پسزمینهی فیلم حرف میزند. او از داستانهایی با مضمون مشترک که موجودی عجیب و غیرانسانی دارند میگوید و تمایز موجود با دیگر آثار مشابه را میکاود. سپس در فصلهای بعدی ردپای آن خط داستانی را که پایان شومی هم دارد میگیرد و گهگاه از خط خارج میشود تا ببیند بعضی از این شاخکها ما را به کجا میبرند.
فصل دوم را با شرح فضا و حال و هوای صحنههای آغازین فیلم شروع میکند. سپس عناصر موسیقیایی و احساساتی که هر قطعه بر مخاطب القا میکند را نشان میدهد. او ما را با شخصیتپردازیهای معمول در این ژانر آشنا میکند و آن را با شخصیتپردازی فیلم موجود مقایسه میکند. او در ضمنِ شرح تمایز خط داستانی موجود با دیگر آثار این ژانر، مینویسد: «این فرمول از قواعد اولیهی داستانی این ژانر است و در هر لوکیشنی کارساز میباشد: شخصیتهایتان را از جامعه جدا کنید، کاری کنید نتوانند فرار کنند و یک به یک از میان برشان دارید.
اما هوشمندی موجود در نحوهی تغییر دادن این فرمول قدیمی و تبدیلش به قلمرویی تازه و در نتیجه غنی کردن خط داستانی اولیه است. شخصیتهای موجود تسلیم سرنوشتهای غیرقابلپیشبینی و متفاوتی میشوند: از دوازده شخصیت اصلی، چهار تایشان به موجود تبدیل میشوند، سه تای دیگر توسط موجود کشته میشوند، یکیشان گلوله میخورد، یکی ظاهراً خودکشی میکند، یکی به درون سرما فرار میکند و دیگر دیده نمیشود و دوتایشان آخر فیلم زنده خواهند ماند.»
بیلسن پس از آنکه ما را با تکتک شخصیتهای فیلم آشنا کرده و بررسی میکند در انتخاب بازیگران احتمالا چه ملاحظاتی نقش داشته است، در فصل سوم با شرح و تفصیل نماهای فیلم پیش میرود تا کمکم به گره داستان نزدیک میشود. آنجا که شخصیت اصلی داستان با اتفاقی غیرمنتظره روبهرو میشود و پیاش را میگیرد اما نمیداند این ماجراجویی خبر از خطری در کمین دارد.
در فصل چهارم است که کمکم سروکلهی آن موجود عجیب پیدا میشود. بیلسن شخصیت موجود و ویژگیهای بدنی و رفتاریاش را توصیف کرده و همچنین فرایند خلق این شخصیت به کمک جلوههای ویژه را توضیح میدهد؛ موجودی که ماهیتی متغیر و عجیب دارد و به شکل ثابتی نمایان نمیشود.
در فصل پنجم در پی آگاهی شخصیتها از احتمال آلودهشدن انسانها به این موجود جرقههایی از پارانویا پدیدار میشود. شک و ترس و ابهامی که نمیتوان فهمید چه کسی انسان است و چه کسی تبدیل به موجود شده و باید از شرش خلاص شد، به نوبه خود سؤالهای فلسفی بنیادیتری را برمیانگیزد: ما تا چه زمانی انسان هستیم و چه چیزی انسانبودن ما را میسازد؟ آدم از کی دیگر آدمیزاد نیست و به یک موجود تبدیل میشود؟ و اصلاً غیرانسانبودن چرا باید آنقدر وحشتناک باشد؟
بیلسن در فصل ششم به سؤالهای چالشبرانگیز دیگری که شخصیتهای فیلم در ادامه پیش روی مخاطب قرار میدهند اشاره میکند: اگر آن موجود در تقلید از شکل ظاهری دیگر موجودات زنده این قدر باهوش است و بدلهایی بینقص از آنها میسازد، پس فرق بین بدل و نمونهی واقعی چیست؟ اگر آن موجود اجازه داشت عمل بدلسازی سلولی را کامل انجام دهد آیا این بدل درست به اندازهی آن شخص عادی حق بقا و زندهماندن نداشت؟
رفتهرفته که به پایان فیلم نزدیک میشویم و مشخص میشود فیلم پایان خوشی ندارد بیلسن از این فرصت استفاده کرده و به گونهشناسی پایان فیلمها در دهههای مختلف تاریخ سینما میپردازد. شرح و تفصیل نماهای پایانی فیلم در فصلهای آتی ادامه دارد.
نظر شما