ایوب شهبازی از آن آدمهای خودساخته و منحصربهفرد سینمای ایران است. شاید نام اودر کنار چهرههای مشهور سینمای ایران نوشته نشده باشد؛ اما چهبسا به دلایلی ماندگارتر از برخی از آنهاست.
این کتاب پس از مقدمه ویراستار و مقدمه نویسنده به دو نامه از پرویز دوایی، دو نامه از امیرهوشنگ کاوسی و دو نامه از هوشنگ گلمکانی پرداخته است.
سپس در بخش اول: پنجاه سال با سینما و درآمد؛ سینما بهشت آمده است. فصل اول: چقدر دره من سبز بود، فصل دوم: روشناییهای شهر ازبخشهای این فصل است. در بخش دوم: طعم خوش نوستالژی آمده است. همچنین فصل اول: همه راهها به سینما ختم میشود! و فصل دوم: یاد بعضی نفرات شرح داده شده است.
یکی از کسانی که در عالم سینمای ایران مشغول بوده، ایوب شهبازی است. او متولد سال ۱۳۳۰ در زنجان و یک مخاطب حرفهای و همیشگی سینماست. همچنین شغلهای گوناگونی را در سینما تجربه کرده که مهمترین آن مسئولیت لابراتوار بوده است. خاطرات او از سینما به بیش از نیم قرن میرسد که در این مدت، تعداد زیادی از چهرههای شاخص سینما را دیده و فیلمهای بسیاری را تماشا کرده و زندگیاش با سینما یکی شده است.
ایوب شهبازی از آن آدمهای خودساخته و منحصربهفرد سینمای ایران است. شاید نام اودر کنار چهرههای مشهور سینمای ایران نوشته نشده باشد؛ اما چهبسا به دلایلی ماندگارتر از برخی از آنهاست. افزون بر تخصص او به عنوان یک لابراتواریست و سهمی که در اصلاح رنگ و کیفیت تصویر بخشی از فیلمهای شاخص در تاریخ سینمای ایران داشته، کار و هنر بزرگ او همان زندگیکردنش بوده است.
اگر زندگی تا این اندازه بر او سخت نگرفته و در خانوادهای متولد شده بود که امکان استفاده از فرصتهای متعارف بسیاری را داشت، با توجه به پشتکار و سختکوشیاش، امروز او به مراتب موفقتر و در زمرۀ چهرههای شناختهشده سینمای ایران بود.
شهبازی هرچه دارد و به هرکجا که رسیده، حاصل زحمات خودش ابوده است و همچنین اعتمادبهنفسی که در موقعیتهای دشوار به یاریاش آمده است. کم نبودند کسانی که با موقعیتهایی بهتر از او، وارد سینما شدند؛ اما در حاشیه آن هرز رفتهاند؛ برخی در دام اعتیاد گرفتار آمدند و خوشاقبالترینهایشان روزهای پیری را در کنج عزلت با مقرری ناچیز خانه سینما میگذرانند؛ اما شهبازی در روزهای پیری گویی دوباره متولد شده و این بار چون شرایط برایش مهیاتر بوده، کارهای مهمتری کرده است.
او اندوختههای بیش از پنجاه سال کار در سینمای ایران را دستمایه روایت و خاطرات و زندگی خود کرده است و چون این زندگی در متن سینما گذشته و از نزدیک شاهد اتفاقات بسیاری بوده، آنها را به خاطر سپرده و حالا در سنوسالی که بسیاری خود را بازنشسته میکنند، کاری دیگر را آغاز کرده، کاری بس مهمتر از گذشته.
او خودش در این زمینه میگوید: «من زمانیکه در نوجوانی از روستای محل زندگیام به تهران آمدم، به طور کاملاً اتفاقی به سینما رفتم و فیلم «آقای ۴۲۰» را دیدم و با دیدن همین فیلم، یک انقلاب فکری در رابطه با سینما در من ایجاد شد و شدیداً به سینما علاقهمند شدم؛ چراکه دقیقاً اتفاقهای درون این فیلم را قبلاً در روستا دیده بودم. پس از دیدن این فیلم بود که تصمیم گرفتم هر طوری که امکان دارد، شغلی در سینما پیدا کنم».
به تعبیر خودش، خاطرات او از سینما در کوچه پسکوچهها و خیابانهایی شکل گرفته که در آن روزگار نامشان با سینما گره خورده بود. لالهزار، کوچه ملی و ارباب جمشید معروف ترین آنها بودند. با وجود این که تهران در گذر این سالها تغییرات بسیار کرده و بافت قدیمی آن از بین رفته یا تغییر کاربری داده، اما هنوز هم وقتی اسم لالهزار یا کوچه ملی شنیده میشود، آن یادها و یادگارها زنده میشود. بههرحال خاطرات شهبازی به عنوان یکی از کسانی که سالها در عالم سینما حضور داشته، خواندنی و جذاب است.
خاطرات شهبازی و مراوداتش با چهرههای مطرحی همچون: محمدعلی فردین، ناصر ملک مطیعی، بهروز وثوقی، رضا بیک ایمان وردی و... میتواند خواننده را با حوادث سرنوشتساز سینما آشنا کند و اطلاعات بکری به دست دهد؛ اما جالب این است که شهبازی دوست دارد در حاشیه بماند و فقط از دیگران سخن بگوید و خودش همچنان نظارهگر باشد. او خاطراتش را آنقدر خودمانی و سرراست تعریف میکند که گویی در حال تماشای یکی از فیلمهای دوستداشتنی و جذاب در سینما هستیم.
او با انتشار این کتاب که بدون تعارف فرصتی طلایی و یکّه برای اوست، نسبت به هرآنچه که در طول زندگیاش لذت برده، ادای دین کرده و البته به حضورو نقش مؤثر افرادی مانند خودش در متن سینما هم تأکید میکند؛ اما هنگامی که مفهوم و محدوده لذتهای او از سینما فراتر رفته و تقریباً همه چیز را شامل میشود، ناگزیر دامنه خاطرات او هم وسعت پیدا میکند و در یک تناسب معکوس، حوزه ارتباطش با خوانندگان کتاب کوچکتر میشود.
کتاب «نقش یک رؤیا: خاطرات سینمایی ایوب شهبازی» به کوشش حمیدرضا امیدیسرور در 587 صفحه، شمارگان یکهزار نسخه از سوی انتشارات فرهنگ معاصر منتشر شد.
نظر شما