از مجموعه تاریخ معاصر ایران منتشر شد
مدارس عشایری ایران چگونه شکل گرفت؟/ پیشینه ایجاد مکتبخانه عشایری هفتصدسال است
کتاب «مدارس عشایری ایران در دوره پهلوی» پاسخگوی مباحث مطرح در تاریخ آموزش و پرورش و مسائل مبتلابه امروزی آن به منظور استخراج ایدهها و راهکارهای عملیاتی قابل استفاده در برنامهریزیهای آموزشی کنونی در حوزه فعالیت مدارس عشایری اشاره دارد.
پیشینه ایجاد مدرسه یا مکتبخانه عشایری را میتوان به حدود هفتصدسال پیش نسبت داد که به دستور سلطان محمد خدابنده الجایتو مدرسه سیار ایجاد شد و طبعاً همراه با اردوی سلطان در ییلاق و قشلاق در حرکت بوده است. تا پیش از سال 1307 که مدارس عشایری مدرن دولتی در قالب دارالتربیه عشایری احداث شد، سوادآموزی مدرن بین کوچنشینان رواج نداشت؛ اما با ظهور عصر جدید، بنیاد بسیاری از نهادهای سنتی دگرگون شد و پیشرفتهای شگفتانگیز دانش بشری، دستگاه تعلیم و تربیت عمومی نیز در بسیاری از کشورها بهتدریج از شیوههای سنتی و کهنه فاصله گرفت و با پیدایش نظریههای نوین دچار تحول و تطور شد.
در ایران نیز همگام با جنبش مشروطهخواهی، سازمان تعلیم و تربیت نوین به عنوان یکی از مهمترین شاخصهای دوران گذار تلقی و در اصل نوزدهم متمم قانون اساسی «تحصیل اجباری» مطرح شد و سپس به صورت قانون مصوب درآمد. با این همه و با وجود قانونیشدن تحصیل اجباری تا دهه 1340 بسیاری از کودکان و نوجوانان روستایی بهویژه جامعه عشایری که در کنار جامعه شهری و روستایی یکی از سه الگوی زیستی در کشور به شمار میرفت، از سوادآموزی در حد خواندن و نوشتن نیز محروم بودند.
از سوی دیگر نتایج سیاست تختهقاپوکردن قهرآمیز عشایر در دوران رضاشاه، به شخص شاه و فرماندهان عالیرتبه درگیر با شورش عشایر آموخت که فرهنگ را با نظامیگری و جنگ و ستیز نمیتوان نهادینه کرد. از اینرو تعدادی از امیران ارتش شاهنشاهی از جمله سپهبد امیراحمدی و دیگر مقامات قشونی که به طور مستقیم با امور عشایر درگیر بودند، نخستین پیشگامان مدرسهساز در مناطق عشایری شدند که حاصل تلاش آنان تأسیس و راهانداز دارالترجمههای عشایری در ترکمنصحرا و لرستان و بلوچستان و... بود که همۀ آنها با هجوم متفقین به خاک ایران در سوم شهریور 1320 از بین رفت و دستاورد نیکوی آنها ناتمام ماند و به محاق سپرده شد.
ولی پس از این شکست، به اهتمام محمد بهمنبیگی که خود از میان عشایر برخاست و میان آنان بالید و به گفته خود به جای تفنگ و فشنگ، قلم و کتاب را انتخاب کرد و معلم شد و دنباله کار دارالتربیهها را به گونهای دیگر و با شیوه خاص خود پیگیری کرد و آموزش عشایری را به راه انداخت؛ افزون بر برپایی مدارس سیار، موفق به تأسیس دانشسرای تربیت معلم عشایری و دبیرستان، هنرستان و ... در شیراز شد و پای دختران ایلاتی را نیز به مدارس کشاند و چنانکه خود گفته بود: «با پایی مسکین و بدنی ناتوان از راهی دراز و پرسنگلاخ عبور کرد و به سرمنزلی دور رسید.»
تا امروز تنها منبع مورد ارجاع درباره آموزش عشایری، آثار بهمنبیگی است و پژوهشی علمی و مستند به منابع منتشر نشده است. در واقع جبران خلأ مطلق در بررسی زمینهها و عوامل اجتماعی ـ سیاسی مؤثر در شکلگیری مدارس عشایری هدفی است که این کتاب دنبال میکند. این کتاب افزون بر شرح و بیان توصیفی و تحلیلی راه پرفرازونشیب و ناهمواری که محمد بهمنبیگی با شکیبایی پیمود، در فرایند رفع فقدان مطالعاتی فوق، بازبینی آسیبها، معضلات و کاستیهای آموزش عشایری را مورد توجه قرار داده است.
رویکرد کتاب مطالعهای دووجهی است: بخش عمدهای از این دادهها به تاریخ اجتماعی و تاریخ فرهنگی عشایر و آشکارشدن زوایایی از زندگی و حیات عشایری ایران به عنوان یکی از گونههای زیست مهم و اثرگذار در تاریخ ایران مرتبط است؛ وجه دیگر پژوهش و دادههای آن، پاسخگوی مباحث مطرح در تاریخ آموزش و پرورش و مسائل مبتلابه امروزی آن به منظور استخراج ایدهها و راهکارهای عملیاتی قابل استفاده در برنامهریزیهای آموزشی کنونی در حوزه فعالیت مدارس عشایری اشاره دارد.
در فصل نخست کتاب به آموزش عشایری در دوران رضاشاه پرداخته شده است. در فصل دوم که به آموزش عشایری در دوران محمدرضا شاه اختصاص دارد، ذیل دو بخش ابتدا مروری بر زندگی بهمنبیگی و روند اجرای برنامه سوادآموزش شده و سپس در بخش دوم آموزش عشایر و نهضت ملیشدن نفت در ایران بررسی شده است. کلام آخر، کتابشناسی، ضمایم و نمایه پایانبخش کتاب است.
کتاب «مدارس عشایری ایران در دور پهلوی: مجموعه تاریخ معاصر ایران» نوشته الهام ملکزاده در 310 صفحه، شمارگان 300 نسخه از سوی نشر شیرازه منتشر شد.
نظر شما