چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۹:۲۰
چرا فیلسوفان درباره خواب سکوت کردند؟

به راحتی می‌توان فهمید که چرا فیلسوفان در مجموع از صحبت در مورد خواب اجتناب کرده‌اند. کسانی که هدف فلسفه را پرورش بیدارترین حالت بیداری می‌دانند، احتمالاً با خواب به عنوان یک دشمن برخورد می‌کنند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، ترجمه کامران برادران: ستونی که می‌خوانید حداقل تا حدی نتیجه یک تصادف است‌. چند هفته پیش، من با کریستوفر همیلتون فیلسوف در میزگردی همراه بودم و در مورد این سوال بحث می‌کردیم که آیا دنیای بدون درد هدف مناسبی برای بشریت است یا اینکه آیا درد در خدمت اهداف مثبت دیگری است یا صرفا نشانی است از آسیبی که می‌بینیم. در آن جلسه اشاره شد که همیلتون در یکی از آثارش مقاله جذابی دارد با عنوان «نیاز به خواب» ‌که در آن اشاره می‌کند که فیلسوفان توجه کافی به این پدیده خارق‌العاده نداشته‌اند.

خواب چیزی کمابیش فوق العاده است. اگر به شما بگویم که یک بیماری عصبی دارم که به این معنی است که برای هشت ساعت یا بیشتر در روز کنترل توانایی‌هایم را از دست می‌دهم، با دنیای بیرون خداحافظی می‌کنم و در معرض توهمات و هذیان‌های پیچیده‌ای قرار می‌گیرم، فکر می‌کنید من در وضعیت بسیار بدی هستم. اگر من هم ادعا می‌کردم که این بیماری عفونی است، برای من آرزوی موفقیت می‌کنید تا با چنین بیماری وحشتناکی کنار بیایم و عجولانه با من خداحافظی می‌کنید.

البته خواب اصلا یک بیماری نیست، بلکه شرط زندگی روزانه (شبانه) اکثریت قریب به اتفاق ماست. این واقعیت که ما بدون تعجب نیاز به خاموشی طولانی‌مدت را به عنوان بخشی از زندگی روزمره خود می‌پذیریم، تمایل ما را به بدیهی گرفتن هر چیزی در مورد شرایط خود که جهانی است برجسته می‌کند. ما به این نکته توجه نکرده که خواب چقدر عجیب است زیرا (تقریبا) همه می‌خوابند. در واقع، وضعیت کسانی که از سندرم هذیان توهم روزانه تالیس رنج نمی‌برند، وحشتناک است. آنها چیزی دارند که واقعاً سزاوار همدردی ما است: بی‌خوابی مزمن.

از آنجایی که همه حیوانات می‌خوابند، فرض می‌کنیم که خواب هدف بیولوژیکی دارد. مشکل اینجاست که ما نمی‌دانیم این هدف چیست. تئوری‌های زیادی وجود دارد: حفظ انرژی، ارتقای رشد، بی‌حرکتی در ساعات تاریکی که ممکن است خارج از خانه خطرناک باشد، تثبیت خاطرات - اما همه آنها در معرض اعتراضات جدی هستند. ویلیام دمنت، یکی از محققین برجسته قرن گذشته و یکی از کاشفان خواب حرکت سریع چشم، از پنجاه سال تحقیق خود در این زمینه به این نتیجه رسید که «تنها دلیلی که ما نیاز داریم واقعاً‌ بخوابیم، این است‌ که ما خوابمان می‌برد.»

فیلسوفان در خواب
به راحتی می‌توان فهمید که چرا فیلسوفان در مجموع از صحبت در مورد خواب اجتناب کرده‌اند. کسانی که هدف فلسفه را پرورش بیدارترین حالت بیداری می‌دانند، احتمالاً با خواب به عنوان یک دشمن برخورد می‌کنند. هیپنوفوبیا یا ترس از خواب یک موضوع قابل توجه در تفکر اگزیستانسیالیستی بود. نیچه با کنایه گفت: «خوشا به حال خواب‌آلودان، زیرا آنها به زودی خواهند رفت.» و او گاهی اوقات سعی می‌کرد بدون خواب کار کند، در یک مورد سعی می‌کرد تا دو هفته با چهار ساعت خواب در شبانه‌روز زندگی کند. آنتوان روکنتن ژان پل سارتر، ضدقهرمان تهوعِ سارتر (1938)، تحقیر خود را نسبت به صاحب کافه‌ای که در آن رفت و آمد می‌کند، با مشاهده این نکته بیان می‌کند که «وقتی این مرد تنها است، به خواب می‌رود». و شخصیتی در یکی از رمان‌های دیگرش با وحشت فرد مقابلش را در قطار مشاهده می‌کند که به خواب عمیقی می‌رود، به‌طور منفعلانه در حال تاب خوردن در زمان حرکت واگن و تبدیل شدن به یک شی مادی است. این تداوم زندگی ما در غیاب خود بیدارمان، که در آن روشنایی‌های زنده روز با نورهای نیمه‌زنده جایگزین می‌شوند، یادآوری وحشتناک از خودکارسازی‌های انتخاب‌نشده‌ای است که زندگی انتخابی ما به آن وابسته است.

خواب نه تنها یادآور درماندگی نهایی ما است، یا حتی این که فکر می‌کنیم گاهی اوقات در زندگی‌مان چقدر مکان محدود است، بلکه ترس از سرایت نیز وجود دارد، گویی صحبت در مورد خواب ممکن است آن را القا کند - درست همانطور که این اشاره به خمیازه می‌شود. حداقل 50 درصد از شما در 15 دقیقه آینده خمیازه می‌کشد.

البته، دلیلی وجود ندارد که ذهن در مورد ضد خود فکر نکند، و همچنین دلیلی وجود ندارد که چرا فیلسوفان ‌‌ذهن‌اندیش نباید به طلسم‌های منظم بی‌ذهنی اجباری ما علاقه نشان دهند. به هر حال، فیزیکدانان بسیاری از تلاش‌های فکری فوق‌العاده درخشان خود را صرف روشن کردن ماهیت ماده کرده‌اند - از آنچه در آنجا وجود دارد، فارغ از انواع معانی که آگاهی آنها را پر می‌کند. با این حال، فیلسوفان ترس خاصی از یک نوع خواب دارند: خوابی که آثار خودشان ممکن است القا کنند. آن استدلال‌هایی که با دقت طراحی شده‌اند، جملاتی که به‌دقت اصلاح شده‌اند، بینش‌هایی را بیان می‌کنند، به طوری که امیدوارند، به بنیادی‌ترین جنبه‌های جهان، کمتر از یک کارتون نواری یا یک ستون شایعات، خواننده را از چرت‌زدگی در حال فروپاشی باز دارند.

فیلسوفان صادق می‌دانند که نمی‌توانند از ریختن مرواریدهای فلسفی خود در برابر خوکی خواب‌آلود شکایت کنند، زیرا آنها نیز به خاطر آثار فیلسوفان بزرگ‌تر از خودشان به خواب رفته‌اند. من به عنوان یک بازیکن فرعی صحبت می‌کنم که گاه در حین خواندن کتاب هستی و زمان هایدگر به خواب فرو رفته‌ام. در موارد دیگر با شروعی از خواب بیدار شدم و متوجه شدم که نقد عقل محض کانت از دست سست من افتاده است.
 
منبع: 
https://philosophynow.org/issues/91/Notes_Towards_a_Philosophy_of_Sleep

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها