در عمل، این نظریه چگونگی پیوند ستم بر زنان و سلطه بر طبیعت را مورد توجه قرار میدهد. این اصطلاح در سال 1974 توسط فمینیست فرانسوی فرانسوا دوبون در کتاب «فمینیسم یا مرگ» (Le Féminisme ou la Mort) و در سال 1974 ابداع شد. جنبشهای اجتماعی مانند چیپکو (نهضتی برای حفظ محیط زیست که اولین بار سال 1973 زنان روستای رینی در منطقه هیمالیایی هندوستان آن را شروع کردند. این زنان با بغل کردن درختان، مانع قطع کردن آنها به دست چوببُرها شدند) نشان میدهد که زنان در سطح جهان برای مدت طولانی از محیطزیست محافظت میکردند.
به عنوان بخشی از جنبش فمینیستی، دانشگاههای غربی در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 نظریهپردازی این اصطلاح را آغاز کردند. نظریهپردازان اکوفمینیست، مانند واندانا شیوا استدلال میکنند که چگونه ستم بر زنان و طبیعت به دلیل سیستم پدرسالاری سرمایهداری به هم مرتبط هستند.
اکوفمینیسم تبیین میکند که ما در فرهنگی تحت سلطه مردسالاری سرمایهداری زندگی میکنیم و این امر نشان میدهد که چگونه ارزشها و اخلاق اجتماعی توسط یک جامعه سودمحور، جنسیتی و مردسالارانه کنترل میشود. اکوفمنیسم به دنبال این است که نشان دهد چگونه این سیستمهای ظالمانه با یکدیگر همکاری میکنند تا استثمار متقابل زنان را تسهیل کنند. این نظریه در پی آن است که نشان دهد چگونه سلطه مردسالارانه بر جامعه خشونت و سلطه مردانه را بر زنان و جهان طبیعی تداوم بخشیده است.
یک نمونه کلیدی از یک جنبش اکوفمینیستی، جنبش چیپکو آندولان در هند در اوایل سال 1973 است. چیپکو یک جنبش حفاظت از جنگل در هند بود که توسط فعالان زن و مرد و رهبرانی مانند محیطبانان هندی، «چاندی پراسات بهات» و «ساندرلال باهگونا» و زنان بومی در منطقه هیمالیا اوتاراکند در ناحیه چامولی، که در آن زمان بخشی از اوتار پرادش بود، رهبری میشد.
زنان روستایی ستون فقرات این جنبش بودند، به ویژه از آنجایی که این زنان بیشترین آسیب را به دلیل جنگلزدایی سریع در منطقه متحمل میشدند. با افزایش توسعه اقتصادی ملی در هند، جنگلزدایی سریع معیشت آنها را تهدید میکرد و کمبود هیزم و آب آشامیدنی از جمله مصائب در این زمینه بود، چراکه زنان مسئول جمعآوری سوخت و مسئول تامین آب آشامیدنی بودند.
داستان جنبش چیپکو در سال 1973 از آنجا شروع شد که به یک پیمانکار از طرف دولت حق قطع درختان برای یک شرکت تولیدی ورزشی داده شد. این منطقه که قبلاً از وجود درختان و فضای سبز برهنه شده بود، در معرض رانش زمین و سیلاب به دلیل جنگلزدایی سریع قرار گرفت. این همچنین بدان معنا بود که زنان مجبور بودند برای سوخت، علوفه و آب بیشتر پیادهروی کنند.
وقتی چوببرها به دهکده رسیدند، با زنانی روبرو شدند که دور درختها دایرهای تشکیل دادند، دستها را به هم متصل کردند و درختها را در آغوش گرفتند تا از بریدن آنها جلوگیری کنند. پس از روزها آشوب، دولت مجوز قطع درختان پیمانکار را لغو کرد و زنان محلی با موفقیت از جنگلزدایی در منطقه جلوگیری کردند. زنان قدرت جمعی مردم عادی را در برابر سیاستهای نامطلوب زیستمحیطی نشان دادند.
جنبش چیپکو نشان میدهد که چگونه گروههای به حاشیه رانده شده مانند زنان رنگینپوست بیشتر تحت تأثیر مسائل زیستمحیطی قرار میگیرند؛ چیزی که همیشه وجود دارد. به عنوان مثال، تحقیقات نشان می دهد که تغییرات آب و هوایی از نظر جنسیتی خنثی نیست.
در قرن بیست و یکم، زنان به طور فزایندهای نسبت به مردان در برابر تأثیرات تغییرات آب و هوایی آسیبپذیرتر هستند، زیرا آنها اکثریت فقرای جهان را تشکیل میدهند و اغلب بیشتر به منابع طبیعی محلی وابسته هستند. ارزشها و اصول اکوفمینیستی امروزه به ویژه برای تحلیل سیستم مردسالاری سرمایهداری مبتنی بر سود و جنسیت که همچنان به اکوسیستم ما از طریق بهرهبرداری از منابع طبیعی و مردم ساکن در آنها آسیب میزند، مرتبط هستند. آسیبپذیرترین و حاشیهنشینترین افراد، مانند زنان رنگینپوست، کودکان و جوامع کمدرآمد همیشه سختترین ضربه را میبینند، کسانی که عمدتاً در جنوب جهانی با بار عمده تغییرات اقلیمی مواجه هستند.
در حالی که اکوفمینیستها به دلیل ذاتگرا بودن مورد انتقاد قرار گرفتهاند، درک رابطه بین طبیعت و زنان لزوماً نباید بهعنوان مسئلهای منفی تلقی شود، چراکه این امر تقسیم نقشهای جنسیتی را تقویت میکند. ویژگیهای زنانه و مردانه جزئی از همه افراد است و مختص به دوتایی جنسیت نیست.
منبع:
https://www.rockandart.org/what-is-ecofeminism-why-is-it-relevant-today/
نظر شما