شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۶
چند روایت زنانه در کنار قصه شهدا و رزمندگان

بسیار گفته‌ایم که جنگ ما، با جنگ‌های دیگر متفاوت بود. باید قصه همسران و مادران شهدا و رزمندگان را شنید، تا این تفاوت را درست و بهتر درک کرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)؛ در غرفه انتشارات خط مقدم، در کنار مجموعه کتاب‌های ارزشمندی که تولید این نشر است، سه کتاب متفاوت از سایر عناوین به نظر می‌رسد. یکی از سه عنوان، کتاب «ساختمان کیانپارس» است که نام زهرا حیدری به عنوان گردآورنده روی جلد آن به چشم می‌خورد و روایتی کاملاً زنانه است. در بخشی از مقدمه‌اش می‌خوانیم: «بر زنانی که سال‌های ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۷، قسمتی از جوانی خود را در ساختمان کیانپارس زیسته‌اند، سال‌های زیادی گذشته است. آن‌ها در سال‌های پس از جنگ، زنان زیادی را زیسته‌اند؛ همسر شهید، همسر جانباز، همسر آزاده، همسر پاسداری، همسر فرمانده، همسر نماینده مجلس، یا همسر کاسب گمنام. ازدواج فرزندان را دیده‌اند و برخی، روزهای شیرین نوه‌داری را می‌گذرانند. آن‌ها همواره همسر و مادر دیده شده‌اند؛ اما وقتی پای بازگویی روایت خاطرات کیانپارس می‌نشینند، در خود، زنی را می‌بینند که قسمت شیرینی از زندگی و وجودش را در اهواز جا گذاشته و آرزو می‌کنند کاش آن روزها برگردد.»
 
کتاب دیگر، کاری از زهرا سادات حسینی است و «قله‌های معنویت» نام دارد. در این کتاب قطور، باروهای فردی و جهان‌بینی برخی از فرماندهان سرشناس سال‌های دفاع مقدس موضوع محوری قرار می‌گیرد و گویا هدف از تألیف آن، نشان دادن الگوهای راستی و درستی به جامعه است. آنچه در این کتاب بسیار پررنگ است و عنوان اصلی‌اش نیز به آن اشاره داد، خلوص و تقوای فرماندهان جبهه ما در جنگ تحمیلی است، همان خلوص و تقوایی که زهرا سادات حسینی به درستی آن را «معنویت» می‌خواند.
 
به عبارت دیگر، درست است که کتاب «قله‌های معنویت» به مردانی می‌پردازد که لباس رزم پوشیدند و با نظامی‌گری به کشور و انقلاب خدمت کردند، اما پیش و بیش از آن، عارفانی بودند که کسب رضای الهی مهم‌ترین اولویت‌شان بود. آنان مردان خدایی بودند که جنگ و خدمت در لباس نظامی را فرصتی برای تعالی دیدند و از این فرصت، به بهترین شکل، بهره‌ها بردند. نیز کتاب سوم، «تیپ ۸۳» است و در دسته خاطرات رزمندگان جای می‌گیرد، منتها خاطراتی که در این کتاب جمع‌آوری و مدون شده‌اند، همگی به روحانیونی تعلق دارند که هرکدام‌شان در مقطعی از جنگ تحمیلی، برای ادای تکلیفی که روی دوش‌شان احساس می‌کردند هم‌نشین و هم‌سنگر رزمندگان دیگر شدند.
 
شهدا و مادران شهدا، جنگ و چهره دیگر جنگ
نشر حماسه یاران از جمله نشرهایی است که معمولاً در انتخاب نام برای کتاب‌های تولیدی‌اش، از عبارت‌های خلاقانه و بدیع استفاده می‌کند. کتاب‌هایی مثل «بی‌سیم‌چی تخس» که عنوانش کنجکاوی مخاطب را برمی‌انگیزد و ناخودآگاه این پرسش را در ذهن ایجاد می‌کند که ماجرای این کتاب چیست و در آن با چه موضوعی سروکار داریم؟ این کتاب، بازخوانی خاطرات نوجوانی اهل قم است که درس‌های مدرسه را جدی نمی‌گرفت، خیلی به سر به راه نبود و به حرف کسی گوش نمی‌داد. اما بعد که دوستانش، یکی بعد از دیگری راهی جبهه شدند او نیز تصمیم به رفتن گرفت. زمانی که رفت، پانزده سال هم نداشت و تازه ظاهرش کوچک‌تر هم نشانش می‌داد. دشواری‌هایی که برای گرفتن تاییدیه پشت سر گذاشت، آنچه در دوره آموزشی بر او گذشت و بعد هم مواجهه‌اش با مهدی زین‌الدین، بخشی از این خاطرات را شکل می‌دهند.
 
یا کتاب «تنها زیر باران» که عنوان کتابی درباره شهید مهدی زین‌الدین است. این کتاب در دسته خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس جای می‌گیرد و فصول گوناگون زندگی شهید زین‌الدین را به روایت راویانی که شهید را از نزدیک می‌شناختند، بازخوانی می‌کند. در جایی از کتاب، از قول خواهر شهید می‌خوانیم: «هم من، هم مهدی درسمان را خوب خوانده بودیم و در حد توانمان، حتی بیشتر تلاش کرده بودیم. کنکور را راحت و بی‌دردسر دادیم. منتظر بودیم جواب‌ها بیاید. برایمان مهم بود، اما نه آن‌قدری که اگر قبول شدیم ذوقکی بشویم و اگر قبول نشدیم کام تلخ کنیم و بزنیم زیر گریه. یاد گرفته بودیم توی زندگی بند این‌طور چیزها نباشیم.»
 
راوی ادامه می‌دهد: «وقتی جواب‌ها آمد، هر دو قبول شدیم. انتخاب رشته کردیم و فرستادیم. مهدی که رتبه چهارم را آورده بود، پزشکی دانشگاه پهلوی شیراز قبول شد و من بهداشت دهان و دندان دانشگاه ملی تهران قبول شدم. پای هیچ‌کدام‌مان به کلاس‌های دانشگاه باز نشد؛ رنگ صندلی‌های‌شان را هم ندیدیم. بعد آن‌همه شب و روز درس‌خواندن،‌ تست‌زدن،‌ کلاس‌رفتن و تهران‌ماندن حتماً می‌پرسید چرا؟ من نرفتم؛ چون گفتند باید بی‌حجاب بروم سر کلاس؛ همین شد که از خیرش گذشتم. مهدی هم نرفت؛ به‌خاطر بابا، به‌خاطر کتاب‌فروشی و به‌خاطر مبارزه. همان موقع بابا را گرفتند و فرستادند تبعید. مهدی ماند سر دوراهی؛ یا باید می‌رفت شیراز درس می‌خواند و بابا و کتاب‌فروشی را بی‌خیال می‌شد یا می‌ماند خرم‌آباد و قید درس و دانشگاه را می‌زد و می‌چسبید به کتاب‌فروشی؛ راه دوم را انتخاب کرد.»
 
اما این نشر، آثاری هم درباره مادران شهدا دارد که نمی‌شود به سادگی از کنارشان گذشت. کتاب‌هایی مثل «تب ناتمام»، «قصه‌ ننه علی» و «تنها گریه کن» چند عنوان هستند که در این دسته فهرست می‌شوند. «تب ناتمام» زندگی شهلا منزوی، مادر شهید حسین دخانچی را روایت می‌کند، «قصه ننه علی» از مادر شهیدان امیر و علی شاه‌آبادی می‌گوید و «تنها گریه کن» قصه زندگی اشرف سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان است. صداقت و طهارتی که در روایت راویان این کتاب‌ها وجود دارد، احساسات و عواطف هر خواننده‌ای را درگیر می‌کند و از این‌رو مطالعه را از یک تجربه و کوشش ذهنی صرف فراتر می‌برند و به تجربه‌ای هم ذهنی و هم حسی و عاطفی تبدیل می‌کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها