مریم نفیسیراد، مترجم مجموعهای از غسان کنفانی میگوید: داستان «سرزمین پرتقالهای غمگین»، ماجرای خروج غسان کنفانی از سرزمین فلسطین و پناهندگیاش به لبنان است. او غم و حزنش را از طریق مجموعه داستانهای مربوط به مهاجرتش از یافا به عکا بیان کرده است.
این نویسنده و مترجم توضیح داد: غسان کنفانی برای کتاب خود نام «سرزمین پرتقالهای غمگین» را که داستان یکی مانده به آخر است انتخاب کرده؛ چراکه این داستان بیشترین ارتباط را با خود او دارد. وی در این اثر به طور کلی درد و رنج آوارگان فلسطینی را شرح میدهد؛ آلام و جراحتهایی که با زندگی وی آمیخته شده و تمام ویژگیهای شخصیت فلسطینی را از طریق نماد «پرتقال» نشان میدهد. کنفانی به خوبی توانسته ایدهاش را به مخاطب منتقل کرده و قلبش را فشرده سازد؛ البته عنوان این مجموعه داستان از سوی نویسنده انتخاب شده تا نوع خاصی از پیوند جوهری را آشکار کند و در نتیجه آن حس همبستگی بین پرتقال و غم ایجاد شود تا بتواند برای بسیاری از داستانهای فلسطینی که مظهر تراژدی فلسطینیها هستند، به خواننده آمادگی بدهد.
نویسنده رمان «هادس» درباره شخصیتپردازی و پردازش داستانهای «سرزمین پرتقالهای غمگین» گفت: طبق نظر دکتر احمد جبر مدرس ادبیات خلاق، وقایع داستانهای کتاب سرزمین پرتقالهای غمگین بین یافا، عکا، لبنان، کویت و عراق متغیر است که این کثرت مکان، به رنج و آوارگی فلسطینیان اشاره دارد. وقایع داستانها بین تعدادی از شخصیتهامیچرخد و شامل شخصیتهای اصلی به نامهای «دلال»، «ابوعلی»، «علی»، «مجاهد» و «خرمافروش» و شخصیتهای ثانویه به نامهای «ابوعثمان»، «نادیا» و «مرزبان» است.
مترجم کتاب «چه اتفاقی برایت افتاد؟» عنوان کرد: از مهمترین عناصر داستان که معیاری برای سنجش یک اثر داستانی بهشمار میآید، شخصیت و شخصیتپردازی است که نقشی برجسته در انتقال درونمایه داستان دارد و غسان کنفانی در هر یک از داستانهایش به زیبایی هر چه تمامتر شخصیتپردازی موجزی ارائه داده است. به گفته غسان کنفانی داستان سرزمین پرتقالهای غمگین، ماجرای خروج وی از سرزمین فلسطین و پناهندگیاش به لبنان است. وی غم و حزنش را از طریق مجموعه داستانهای مربوط به مهاجرتش از یافا به عکا بیان کرده و تواتر وقایع از شب حمله بزرگ به عکا شروع شده است.
وی با بیان اینکه روشهای روایت مورد استفاده این نویسنده در داستانهایش بسیار متنوع است، گفت: برای ترجمه این کتاب بیش از یک سال زمان گذاشتم و مقالات بسیار زیادی را راجع به نوع روایت و اتفاقات خواندم. در ادامه، کتاب حدود یکسال در نوبت چاپ بود. من ترجمه آثاری در ژانرها و فیلدهای مختلف را برعهده داشتم و از سوی دیگر داستانهای تریلر و علمی تخیلی مینویسم. همچنین کتابهای سیاسی، انگیزشی، مدیریت، زندگینامه و رمانهای فاخر را ترجمه میکنم؛ اما میان تمام آثاری که کار کردهام، مجموعه داستان «سرزمین پرتقالهای غمگین» کتابیست که گاهی ساعتها سر یک صفحه اشک میریختم. با تمام وجودم توانستم درد مهاجرت، غم غربت و آوارگی را با این کتاب لمس کنم و این اثر یکی از بهترین کتابهایی است که در کارنامه کاری من قرار دارد و برای من بسیار عزیز است.
غسان کنفانی، نویسنده، روزنامهنگار و از اعضای رهبری جبهه مردمی برای آزادی فلسطین بود. وی در بیروت توسط موساد ترور شد و به عنوان یکی از نمادهای مقاومت در میان آزادیخواهان جهان مورد توجه قرار گرفت.
«میشل اوباما»، «ایچیگو ایچییه»، «جرئت رویاپردازی»، «باورش کنید»، «چه اتفاقی برایت افتاد؟»، «هزار خورشید تابان»، «هادس» و «سرزمین پرتقالهای غمگین» از جمله آثار مریم نفیسیراد در حوزه تالیف و ترجمه است.
در بخشی از کتاب «سرزمین پرتقالهای غمگین»میخوانیم:
«هیچکس نمیداند که این اتفاق دقیقاً چطور افتاد، اکنون اکثریت میتوانند بگویند که طفل کوچک، پس از اینکه خاکِ داغِ مرطوب، بالغش کرد، از پیشانی مرد چکید. بقیه میتوانند بگویند که طفل در اصل، درونِ خاک بود و سقوط بیدارش کرد، ولی حقیقتِ باورپذیرتر این است که طفل از درونِ چشمان مرد چکید؛ مثلِ نوزادی که از رحم خارج شده، از درونِ چشمان مرد بیرون آمد. در چشمِ هر انسانی که مظلومانه توسط ظالمی کشته میشود، طفلی وجود دارد که در همان لحظه مرگ مظلوم، متولد میشود. بااینحال، طفل خیلی زود میمیرد، زیرا در این سقوط، فاصله چشم انسان تا زمین مسافت زیادی است که بنیۀ ناچیز طفل توان تحملش را ندارد. بههرحال طفل زنده ماند؛ چون درونِ شن شیرجه زده بود و همانجا زندگی کرد بیآنکه کسی متوجه او بشود و بهطور مداوم، عمدی یا سهوی لگدمالش کنند.
او مخلوقی کوچک دارای ویژگیهای بشری بود... صورتش زاویهدار بود و وقتی او را میدیدی، با خودت خیال میکردی که او مجسمهای ساختهشده از سنگی سخت است که با اسکنهای خشن تراشیده شده است. لبانش چنان محکم بر هم منطبق شده بودند که نتواند صحبت کند. پلکهایش به هم چسبیده بودند تا نبیند و مثل بند انگشتان بیبنیه و ضعیف بود. چهرهای سیاه مثل شب داشت، ولی با این تفاوت که قلبش مثل نور، سفید و روشن بود که تنها چیز سفید موجود در این جسم ضعیف و رنجور بود. هر شخص که او را میدید، میتوانست متوجه شود که قلب او مثل منقار گنجشک کوچکی است که درون دندههای سیاه درهمفشردهاش دارد میتپد... جثهاش کوچک، محکم، متقارن و بدیع بود. دستانش ده انگشت داشت که هر انگشت دارای سه بند انگشت عین انسان بود و عضلههای سینهاش مانند صدف سیاه روی دندههایش فرورفته بود. رؤیاها و آرزوها و دردها و خاطراتش مثل هر آدم دیگری بود. با این تفاوت که بسیار کوچک بود و چشمانش بسته و لبهایش به هم گره زده شده بود، ولی او نفس میکشید. تپههای خاکی سراسر تنش را احاطه کرده بودند اما قادر نبودند او را بکُشند.»
نسل نواندیش، «سرزمین پرتقالهای غمگین» را در 96 صفحه، با قیمت 79 هزار و 900 تومان راهی بازار کتاب کرده است.
نظر شما