جمعه ۲ تیر ۱۴۰۲ - ۱۰:۰۰
بازخوانی ماجرای سرنگونی نخستین مجلس مشروطیت/ تأملی بر اصطلاح «کودتای سلطنتی»

نقشه به توپ بستن و انحلال مجلس شورای ملی در درباره کشیده شد و هدف از آن احیای نظام قدیم، نظام مبتنی بر حکومت فردی بود. کودتا با موفقیت اجرا شد، اما بازگشت به گذشته، چنان‌که شاه و اطرافیانش انتظار داشتند ممکن نبود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، در آغاز تابستان 1287 خورشیدی، نخستین مجلس شورای ملی کشور ایران سرنگون و منحل شد. به تعبیر دکتر سهراب یزدانی، نویسنده کتاب «کودتاهای ایران» این ماجرا، که به توپ بستن ساختمان مجلس مهم‌ترین بخش آن بود کودتایی سلطنتی محسوب می‌شد، چه آنکه نقشه آن در دربار کشیده شد و به فرمان شاه آن روز ایران، محمدعلی‌شاه به اجرا درآمد. شاه با این کودتا، اختیار تصمیم‌گیری را از دست نمایندگان ملت بیرون کشید و مجلس شورای ملی، یعنی نهادی را که تجلی مشروطیت بود از کار انداخت و قدرت را در مشت خود گرفت. البته بیشتر کارهای کودتا را حلقه اطرافیانش که بیشترشان به اندازه او ـ و شاید هم بیشتر از او ـ از مشروطیت متنفر و زخم‌خورده بودند انجام دادند و خود او فقط گوشه‌ای ایستاد و سرنگونی مجلس و سرکوب دشمنانش را، احتمالاً با لذت بسیار تماشا کرد.
 
بعد از به توپ بستن مجلس، تعدادی از سرشناس‌ترین آزادی‌خواهان و طرفداران مشروطیت را به باغشاه بردند و مجروح و دست‌بسته جلوی پاهای محمدعلی شاه انداختند. باغشاه عمارتی متعلق به خاندان سلطنتی قاجار در غرب تهران بود و کودتاگران، در آن روزها آنجا را به پایگاه مرکزی خودشان تبدیل کرده بودند. در میان اسرایی که قزاق‌ها آن روز به باغشاه بردند، حاجی میرزا نصرالله اصفهانی مشهور به ملک‌المتکلمین، و میرزا جهانگیرخان شیرازی مدیر روزنامه صور اسرافیل سرشناس‌تر از دیگران بودند. نوشته‌اند ملک‌المتکلمین حتی در آن شرایط سخت و با آن حال پریشانی که داشت، بازهم صلابت و دلیری نشان می‌داد. به اسرای زخمی اشاره کرد و به محمدعلی شاه گفت: «بدبختانه، این است حاصل سلطنت و فرمانفرمایی تو بر ملت ایران و این است حاصل قسم‌هایی که برای حفظ مشروطیت و سعادت ملت ایران خوردی.» نیز نوشته‌اند پیش از اعدام به کودتاگران گفت امروز ضربه‌ای زدید و آنچه در سر داشتید پیش بردید، اما بازنده و ذلیل نهایی این نبرد شما هستید و بساط ظلمی که پهن کرده‌اید زودتر از آنچه فکرش را می‌کنید برچیده می‌شود.
 
محمدعلی‌شاه این حرف‌های تهدیدآمیز را نشنیده گرفت و اعتنایی به آنچه ملک‌المتکلیمن می‌گفت نکرد. آتش خشم و نفرت، حتی بعد از پیروزی و تصاحب قدرت، همچنان در وجودش شعله می‌کشید و به چیزی جز انتقام از مخالفانش فکر نمی‌کرد. متأثر از همین خشم و نفرت بود که دست نیروهایش را در بیداد و قساوت باز گذاشت و آنان نیز که تهران را در سیطره خودشان گرفته بودند تا حدود دو هفته بعد از کودتا، تقریباً هر آنچه دل‌شان خواست در پایتخت کردند. در روزهای پس از کودتا، هر روز عده زیادی را دستگیر و زندانی می‌شدند و گاهی برخی مردم عادی همان‌جا در خیابان زیر مشت و لگد قزاق‌ها می‌رفتند. به روایت ملک‌الشعرای بهار، در آن روزها هیچ قانون و قاعده و خط قرمزی، نیروهای شاه را محدود و مهار نمی‌کرد:
 
با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست/ کار ایران با خداست
مذهب شاهنشاه ایران ز مذهب‌ها جداست/ کار ایران با خداست
شاه مست و میر مست و شحنه مست و شیخ مست/ مملکت رفته ز دست
زین سیه‌مستان به هر سو فتنه و غوغا به پاست/ کار ایران با خداست
هر دم از دریای استبداد آید بر فراز/ موج‌های جانگداز
زین تلاطم کشتی ملت به گرداب بلاست/ کار ایران با خداست.
 
محمدعلی‌شاه و مشروطیت، قصه شاه و مجلس
جالب اینکه همین محمدعلی‌شاهی که چنین در دشمنی با مشروطیت و مشروطه‌خواهان می‌کوشید، در دوران ولیعهدی ـ آن زمان که در تبریز زندگی می‌کرد ـ به انگیزه مخالفت با صدراعظم وقت ایران به همراهی با جنبش مشروطه‌خواهی برخاست. نامه‌ای به پدرش مظفرالدین‌شاه نوشت و او را به صدور فرمان مشروطیت ترغیب کرد. اما بعد که خودش به سلطنت رسید و جای پدرش را گرفت، پذیرش نظام جدیدی را که بر کشور حاکم شده بود ناممکن دید. زیرا نمایندگان مجلس شورای ملی مصمم به نظارت بر دربار و مخارج آن بودند، از درباریان و از خود شاه تمکین به قانون را مطالبه می‌کردند و هیچ حقی برای شاه در عزل و نصب‌ها مقامات قایل نبودند. محمدعلی‌شاه پرورش‌یافته سنت استبدادی بود و نمی‌توانست چنین شرایطی را تحمل کند.
 
نسیم خلیلی در کتاب «انقلاب مشروطیت ایران» می‌نویسد که جامعه از برخی‌ها سنت‌ها عبور کرده و کشور نیز تغییر کرده بود. تنش‌ها و کشاکش‌های ناشی از این تغییر «میان شاه و ملت فاصله عمیقی ایجاد کرد و علاوه بر آن منجر به بروز رفتارهای واکنی و تدافعی از سوی محمدعلی‌شاه شد. در حالی که او احساس می‌کرد مزد کمک‌رسانی‌های پیشین خود را در قبال مشروطه و نظام نوپای آن دریافت نکرده و این عامل همچون عاملی برانگیزاننده، شاه را به عکس‌العمل‌های جدی‌تر و خشونت‌آمیزتری وامی‌داشت.» مصمم بود که خاطره دوران پدرش را از ذهن مردم پاک کند و کشور را به دوران پدربزرگش، ناصرالدین‌شاه بازگرداند. البته تا مدتی، به فراخور شرایط گاهی با جریان مشروطه مخالفت می‌کرد و به روندها و رویه‌های جدید معترض می‌شد و گاهی هم به اکراه و از ناچاری با تصمیمات مجلس و برنامه‌های اصلاحی آن همراه می‌شد.
 
 
اما بدگمانی و تضاد میان مجلس و دربار باقی ماند و در گذر از حوادث بعدی تشدید شد. یکی از حوادثی که اوضاع را پیچیده‌تر کرد و عملاً کشور را به مسیری بی‌برگشت انداخت، سوءقصد بدفرجام به جان شاه بود. ماجرا از این قرار بود که گروهی از هواداران متعصب انقلاب که محمدعلی‌شاه را دشمن آزادی و مردم می‌دیدند با دو بمب دست‌ساز قصد جانش را کردند، اما او از این حادثه جان سالم به در برد و هیچ آسیبی ندید. دشمنان مشروطیت، که بیشترشان در دربار لانه کرده بودند از این فرصت بهره بردند و آخرین تردید‌های شاه برای حمله به مجلس و سرنگونی نظام جدید را رفع کردند. ادامه ماجرا از مشهورترین فصل‌های تاریخ کشور ماست. شاه از تهران بیرون رفت و اداره امور را به فرمانده روس قوای قزاق، ولادیمیر لیاخوف سپرد.
 
با خروج شاه، پایتخت در التهاب و ابهام فرورفت. همه می‌دانستند وقوع اتفاقی بزرگ نزدیک است. در آن روزها پیام‌هایی میان شاه و سران مشروطیت رد و بدل شد، اما آشتی و سازش ناممکن بود. سرانجام قزاق‌ها نقشه کودتا را به اجرا گذاشتند و خیابان‌های منتهی به ساختمان مجلس را بستند. با گروهی از نیروهای انقلاب که از مهم‌ترین نهاد نظام جدید دفاع می‌کردند درگیر شدند، مقاومت‌شان را فروشکستند و بعد هم ساختمان مجلس را به توپ بستند. آنان آن روز، آنچه از این ساختمان باقی مانده بود و نیز همه خانه‌های آن منطقه از پایتخت را غارت کردند و هر آنچه به نظرشان قیمتی می‌آمد، به غنیمت برداشتند.
 
کار نخستین مجلس شورای ملی کشور ما این چنین در خون و ویرانی و غارت به پایان رسید و استبداد بار دیگر ـ البته برای مدتی کوتاه ـ احیا شد. دوره حکومت کودتا به ریاست محمدعلی‌شاه یک سال ادامه داشت و از همان زمان «استبداد صغیر» خوانده شد. تبریز از همان آغاز، و چند ماه بعد از آن نیز اصفهان و ایل بختیاری و گیلان و سپس تقریباً همه ایران به مخالفت با آن برخاستند و علمای بزرگ زمانه نیز حکم به تکفیر شاه و طرفداران سرشناس او دادند و پرداخت مالیات به دولت غاصب و غیرقانونی کودتا را حرام اعلام و آن را منع کردند. از این‌رو استبداد صغیر دوام نیافت و ستاره محمدعلی‌شاه خلاف آنچه خودش می‌پنداشت و زودتر از چیزی که هواداران داخلی و مدافعان خارجی‌اش پیش‌بینی می‌کردند رو به خاموشی رفت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها