مجموعه داستان «انگلیسیها در بوشهر» مجموعه ظلم و جنایات انگلیسیها در بوشهر برگرفته از خاطرات بیش از ۱۰۰ پیرمرد و پیرزن بوشهری درباره حضور انگلیسیها در این شهر است، در بیشتر این داستانها ظلم و جنایت اجنبیها توصیف شدهاست.
قبل از شروع هر داستان، نویسنده کتاب توضیح مختصری درباره موضوع داستان و آداب و رسوم بوشهری ارائه میدهد که به جذابیت کتاب و درک آن برای مخاطبان در شهرها و استانهای دیگر کمک میکند. همچنین در متن گاهی از کلماتی استفاده شده که ممکن است مردم در همه شهرها معنی آن را ندانند، همه کلمات در کتاب زیرنویس شده و کتاب برای همه قابل فهم است.
ایرج صغیری همچنین در ابتدای کتاب توضیح داده است: انگلیسیها سالهای سال در بوشهر کنسولگری مهم و پرکاری داشتند و از طریق آن در این منطقه اعمال سیاست میکردند که اتفاقاتی تاریخی را موجب شدند. مردم بوشهر درباره آنها باورهای عجیب و جالبی داشتند که بعضا به افسانه نزدیک میشود. در این کتاب دیدگاههای فرهنگ عامیانه بوشهریها به انگلیسیها نیز گردآوری شده است.
مجموعه داستان انگلیسیها در بوشهر برگرفته از خاطرات بیش از ۱۰۰ پیرمرد و پیرزن بوشهری درباره حضور انگلیسیها در بوشهر است که برگزیده این خاطرات را در این کتاب آماده چاپ شده است. این مجموعه داستان گویای قضاوت مردم بوشهر درباره انگلیسیها است که در بیشتر این داستانها ظلم و جنایت اجنبیها توصیف شدهاست. مردم بوشهر نگاه کینهتوزانهای به انگلیسیها داشتند و مردم شیوه زندگیِ آنها را مرتبط با افسانه و جادو میدانستند.
ایرج صغیری متولد اول آذر ۱۳۲۵ در بوشهر بازیگر، کارگردان، نمایشنامهنویس و داستاننویس ایرانی است. او با بازی در نقش ابوذر در تئاتری که با همکاری داریوش ارجمند و نظارت علی شریعتی در دانشگاه فردوسی و حسینیه ارشاد اجرا شد، توانست مهارت خود را به نمایش بگذارد و به محبوبیت دست یابد. نمایشنامه «قلندرخانه» از آثار او به عنوان اثر شایسته تقدیر بیستمین دوره جایزه کتاب فصل شناخته شد.
صغیری آثار در سال ۱۳۶۵ فیلم سفر غریب را کارگردانی کرد. همچنین نمایش قلندرخونه، نمایش مچپلنگ، نمایش شب شولای عبدالرحمان، خالو نکیسا، بناتالنعش، یوزپلنگ و خلخال شوم از آثار نمایشی او هستند.
او کتابهای خالو نکیسا، بنات النعش و یوزپلنگ در سال ۱۳۶۹، خلخال شوم در سال ۱۳۸۲ و قلندرخونه در ۱۳۹۰ را نوشته است.
حاج رئیس از این که بهزودی آبِ لولهکشیِ بوشهر را از فاصلۀ بیش از صدها کیلومتر به اینجا میکشاند، شادمان بود و اغلب در مجالس و جلسات خصوصی و رسمی از لولهکشی آب که به زودی انجام میشد، حرف میزد. او حتی ابزار و وسایل این اقدام را به سفارش کنسول جیمز از بمبئی و لندن خریداری کرده بود و همه در انبارهای حاج رئیس صفافی شده، موجود بود.
چند روز قبل از عید نوروز در یک غروب که امور اصلی هفیز تعطیل بود، درِ تجارتخانه به صدا درآمد. جواد در را که باز کرد بهحیرت افتاد. زیرا چشمش به سه آدمِ متفاوت افتاد که خیلی کم به دیدار حاج رئیس میآمدند. یکی از آنها را شناخت که «لیچار» صدایش میکردند. گویا از کارکنان مهم کنسولگری بوده. همراه یک مترجم و یک فرنگیِ دیگر. ریچارد به جواد میگوید «حاجی را خبر کن بگو ما آمادهایم و با او کار مهمی داریم.» جواد به دستور اربابش حاجی، آنها را به بلیروم راهنمایی میکند. جلسه که آغاز میشود، ریچارد مورد اشاره ابتدا به ساکن به حاج رئیس میگوید «چون شما خودسرانه تصمیمگرفتهاید، آبِ لولهکشی را از کارون در خوزستان به بوشهر منتقل کنید، ما ماموریم که پیرامون این اقدام شما، برای وزارت امور خارجه انگلیس، گزارشی آماده کنیم. آیا این موضوع حقیقت دارد؟» حاجی لحظاتی هیچ نگفت، نگاهی به ریچارد کرد، لبخندی زد و گفت «الان معلوم میشه.» سپس روبه جواد گفت« آن پروندۀ آب را از توی گنجه بیار.» جواد اطلاعت کرد و پروندۀ قطوری آورد که به حاجی تحویل دهد. اما حاجی به علامت نفی، دست تکان داد و به اشاره به ریچارد گفت «نه... نه، پرونده را جلوِ مستر بگذار.» جواد با شک گفت «جلوِ لیچار آقا؟» حاجی به علامت مثبت سر تکان داد. جواد اطاعت کرد و آن پروندۀ قطور را پیشِروی ریچارد گذاشت و با مایهای از شیطنت گفت «خدمت شما مستر لیچار.» لحظاتی در سکوت گذشت.
حاج رئیس تشخیص داد که وقت دخالت اوست. پس کنار مستر ریچارد رفت و اول پرونده را به او نشان داد. آن صفحه، همان آیۀ ثبت شده از سورۀ انبیا در ابتدای پرونده بود. گویا مستر ریچارد شیفتۀ خط و تذهیب این آیه شده بود. لحظاتی تحسینآمیز آن خطِ عربیِ زیبا را که تا آن زمان ندیده بود نگریست و بعد حاج رئیس صفحۀ دوم را آورد که در حقیقت اجازۀ لولهکشیِ آبی بود که از کنسولگری بوشهر گرفته بود. مستر ریچارد در واقع جا خورد. آن دو نفر دیگر هم به تبع ریچارد هیرت زده شدند. مستر ریچارد سر تکان داد و گفت«عجب...عجب... نمیدانستم که شما از انگلیس اجازه گرفتهاید... با این وصف این اجازه اقدامات شما را توجیه نمیکند، چون در حال حاضر سیاستمداران انگلیسی، لولهکشی آب به بوشهر را زود میدانند، اگر چنین اقدامی لازم و ضروری شد از سوی کنسولگری به شما اطلاع داده میشود. ما تنها کاری که میتوانیم بکنیم دستور توقف این عملیات است. در واقع این اجازهنامهای که از کنسولگری ما گرفتهاید باعث نات شما شد حاجی... وگرنه آخر و عاقبت ملک که یادته؟ و با لبخندی موذیانه به حاج رئیس خیره شد. (صفحه ۱۰۵ و ۱۰۶)
مجموعه داستان انگلیسیها در بوشهر نوشته ایرج صغیری در ۱۸۸ صفحه با شمارگان ۵۵۰ نسخه و قیمت ۱۰۰ هزار تومان، بهار ۱۴۰۲ توسط انتشارات نریمان منتشر شد.
نظر شما