فرهاد قائمیان مطرح کرد؛
کتابهای «مسیح کردستان» و «ترکههای درخت آلبالو» به من برای بازی در غریب کمک کرد
فرهاد قائمیان گفت: قبل از بازی در این فیلم کتاب «مسیح کردستان» را خواندم و در مورد این شخصیت تحقیق کردم. همچنین کتاب «ترکههای درخت آلبالو» را هم خواندم که درباره سرهنگ شهید ایرج نصرتزاد بود و بسیار به شناخت من از این شهید کمک کرد.
فرهاد قائمیان درباره شهید نصرتزاد افزود: شهید ایرج نصرتزاد از نیروهای ارتش در پیش از انقلاب بود که پس از انقلاب مدتی به جرم همکاری با نیروهای شاهنشاهی در زندان اوین بازداشت میشود؛ اما رئیس زندان میفهمد که او هیچ جرمی ندارد. با شروع غائله کردستان، سرهنگ نصرتزاد درخواست میکند که چون با اوضاع کردستان آشناست، بهعنوان سرباز ارتش به آنجا برود تا بتواند از تمامیت ارضی و امنیت ملی کشور دفاع کند. او یکی از شخصیتهای اثرگذار در کردستان است که با تجزیهطلبی جنگید و بهطور وحشتناکی به شهادت رسید.
به احترام شهید نصرتزاد و برای ارتباط بیشتر عکس این سرهنگ شش ماه در منزل و ماشین من بود.
قائمیان گفت: قطعاً برایم بازی در این فیلم و این شخصیت جذاب بود و چون اقتباس بود مخاطب ارتباط بیشتری با اثر برقرار میکرد. هرچند شخصیت نصرتزاد کوتاه بود، تأثیرگذار بود. اتفاق خوشایندی است که ارتباط اهالی فن و سینما با کتاب بیشتر شود و همینطور کارهای اقتباسی بیشتری انجام شود. از استفاده از کتاب در سینما استقبال میکنم. چراکه ما هرچه داریم از ادبیات داریم.
وی افزود: من چون خودم ناشر هستم و کتابهای نقرهفام زیر نظر من با هزینه شخصی چاپ میشود ارتباط زیادی با کتاب دارم. بهزودی هم کتاب دو جلدی «فرهنگ سینمای ایران» را که بسیار نفیس است به چاپ خواهیم رساند.
گفتنی است رمان «ترکههای درخت آلبالو» روایت زندگی فرمانده حکومت نظامی یکی از مناطق تهران در ماههای پایانی منتهی به انقلاب ۱۳۵۷ است. زمان اصلی وقوع داستان به سالهای شروع جنگ ایران و عراق بازمیگردد. سرهنگ حمیدرضا مدنی (ایرج نصرتزاد) بهدلیل مسئولیتی که پیش از انقلاب به عهده داشته، چند ماه پس از انقلاب دستگیر میشود و دادگاه رأی به تیربارانش میدهد. سرهنگ در زندان به آموزش نیروهای فعال در جنگ مبادرت میورزد و پس از تحمل چند ماه زندان، تبرئه و آزاد میشود.
مدت کوتاهی پس از شهادت سرهنگ نصرتزاد در قائله کردستان، شهید مجید حدادعادل بهسراغ دوست نویسندهاش، اکبر خلیلی، میآید و از او میخواهد که زندگی نصرتزاد را در قالب رمان به قلم بیاورد. خلیلی بهسراغ رییس زندان، شهید محمد کچویی، میرود و متوجه میشود که کچویی دوستی عمیقی با سرهنگ نصرتزاد پیدا کرده بوده است. قرار میشود کچویی پرونده و اسناد مرتبط با سرهنگ را به خلیلی بدهد، اما چند روز بعد ترور میشود. مدتی بعد، مجید حدادعادل هم در جبهه به شهادت میرسد. اما خلیلی دست از کار نمیکشد و چند سال بعد، داستان نصرتزاد را با روایتی آمیخته به تخیل، در قالب رمانی به نام «ترکههای درخت آلبالو» منتشر میکند و اسم شخصیت اصلی را حمیدرضا مدنی میگذارد.
ترکههای درخت آلبالو، در همان بدو انتشار جایزۀ کتاب سال را میگیرد و برندۀ مسابقۀ فرهنگیادبی دفاع مقدس میشود.
همچنین کتاب «محمد؛ مسیح کردستان» حضور شهید بروجردی در بحران کردستان را پررنگ نشان میدهد و نقش او را در آن مقطع حساس چنان تأثیرگذار روایت میکند. خواننده احتمالاً به این پرسش میرسد که بدون او و بدون نگاه درست و مدبرانهاش، روند حوادث چگونه پیش میرفت و آیا بحرانی که در آن منطقه ریشه زده بود، تدبیر میشد یا نه؟ ایجاد این پرسش در ذهن خواننده، دلیلی از دلایل موفقیت محمودزاده در روایت زندگی قهرمانانه و مجاهدانه شهید بروجردی است. نویسنده «محمد؛ مسیح کردستان» به ما نشان میدهد که کار انقلاب، بدون مردان مخلص و لایقی مثل شهید بروجردی پیش نمیرفت و گرهها ناگشوده باقی میماند و نقشههای دشمنان به نتیجه میرسید.
در «محمد؛ مسیح کردستان» با قهرمانی سروکار داریم که قلبی بزرگ و نگاهی دقیق دارد و پیچیدگیهای کار تدبیر بحران را میشناسد. هرچقدر در رویارویی با دشمن تجزیهطلب بیباک و جدی است، در برخورد با مردم عادی رئوف و صبور و باگذشت است. او به صداقت و محبت تکیه میکند، چه آنکه باور دارد بدون همدلی و حمایت مردم، عبور از مشکلات و بحرانها ممکن نمیشود. بروجردی در روایت محمودزاده، قهرمانی از جنس قهرمانان انقلاب اسلامی است که در اجرای تکلیف الهی به جستوجوی ریشه نارضایتیها میرود، ایمان و صبرش در آزمونهای پیاپی محک میخورد، اما هر بار سربلند میشود.
نظر شما