جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۳
پادکست فصل اول کتاب «فتح خون» از سوگواره «هنر و حماسه»

اولین قسمت از پادکست «تو را نیز عاشورایی است» با محوریت کتاب «فتح خون» به همت کارگروه پادکست هیئت هنر منتشر شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، قسمت اول پادکست «تو را نیز عاشورایی است» با محوریت کتاب «فتح خون» مرتضی آوینی به همت کارگروه پادکست هیئت هنر منتشر شد.
هم‌زمان با انتشار قسمت اول، نوزدهمین سوگواره هنر و حماسه با شعار «تو را نیز عاشورایی است» در پردیس باغ ملی دانشگاه هنر برگزار می‌شود.
در این پادکست بریده‌هایی از کتاب «فتح خون» مرتضی آوینی بازگو می‌شود.
اپیزود اول این پادکست «آغاز هجرت عظیم» نام دارد و گوینده آن محمدمهدی فراهانی است.

https://www.ibna.ir/images/docs/files/000343/nf00343143-1.mp3

فصل اول

آغاز هجرت عظیم

در سَنهٔ چهل‌ونهم هجرت، هنگام شهادت امام حسن مجتبی(ع)، دیگر رؤیای صادقهٔ پیامبرِ صدق به‌تمامی تعبیر یافته بود و منبر رسول خدا، یعنی کرسی خلافت انسان کامل، اریكه‌ای بود که بوزینگان بر آن بالا و پایین می‌رفتند. روز بعثت به شامِ هزارماههٔ سلطنت بنی‌امیه پایان می‌گرفت و غشوهٔ تاریک شب، پهنه‌ای بود تا نور اختران امامت را ظاهر کند، و این است رسم جهان: روز به شب می‌رسد و شب به روز. آه از سرخی شفقی که روز را به شب می‌رساند! بخوان قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ اٌلْفَلَقِ، که این سرخی از خون فرزند رسولِ خدا، حسین بن علی(ع) رنگ گرفته است و امام حسن مجتبی نیز با زهری به شهادت رسید که از انبان دغل‌بازی معاویة بن ابوسفیان بیرون آمده بود، اگرچه با دست «جَعده» دختر «اشعث بی قیس». آه از شفقی که روز را به شب می‌رساند و آه از دهر آن‌گاه که بر م‍ُراد سِفلگان می‌چرخد!

آیا آنان نمی‌دانستند که خلافت امتیازی موروثی نیست که از پدر به فرزند ارشد انتقال یابد؟ غبار غفلت بر همه‌چیز فرومی‌نشیند و آیینه های طلعت نور کور می‌شوند و رفته‌رفته یاد خورشید نیز از خاطره‌ها می‌رود، و نه عجب اگر در دیار کوران بوزینگان را انسان بینگارند!

کجا رفتند آن تابعین و صحابه‌ای که با حسین بن علی(ع) در مِنیٰ بر ادای امانت، پیمان تبلیغ بستند؟ آیا این هفتصد تن حقّ این مناشدات را آن‌گونه که با حسین(ع) عهد بسته بودند، در شهرها و در میان قبایل خویش ادا کرده‌اند؟ اگر این‌چنین بوده، پس آن احرار حق‌پرست کجا رفته‌اند؟ آیا در میان آن فراموشیانِ عالمِ اموات جز آن هفتادوچند تن، زنده‌ای نمانده است که امام را پاسخ دهد؟ آیا جز آن هفتادوچند تن در آن دیار، مردی که مردانه بر حق پای فشرد باقی نمانده است؟

آه از این دل‌سنگی که ما را صُمٌّ بُکْم می‌خواهد... آه از این دل‌سنگی!

آه یاران! اگر در این دنیای وارونه، رسم مردانگی این است که سر بریدهٔ مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه کنند... بگذار این چنین باشد. این دنیا و این سرِ ما!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها