سه‌شنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۴۰
جواهراتمان را جایی عرضه نمی‌کنیم اما انتظار فروش داریم!

یک مترجم مطرح کرد: اینکه خلاصه کتاب‌ها را برای ارائه به ناشران خارجی می‌دهند به نظر من کار زیاد درستی نیست و ما مثل جواهرفروشی شده‌ایم که جواهراتش را جایی عرضه نمی‌کند ولی انتظار فروش هم دارد.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا): هربار حرف از «جهانی شدن» ادبیات ایران به میان آمد، اما و اگرها، ضرورت‌ها، لازمه‌ها و کمبودها پررنگ‌تر به چشم آمد. اما آیا در واقع قرار است همیشه شعار آن را داشته باشیم و از نرسیدن به آن مأیوس باشیم؟ آیا جهانی شدن ادبیات ایران با وجود زبان فارسی که زبانی آن‌چنان پرکاربرد در سطح جهان نیست، شدنی‌ است؟ آیا با وجود شرایط موجود می‌توان به این هدف دست یافت یا آنکه اصلا مسیر را اشتباه پیموده‌ایم؟ اساسا رسیدن به بازارهای جهانی و به طبع مخاطبان جهانی را باید در گرو چه بدانیم؟

در پرونده «بایدها و نبایدهای جهانی شدن ادبیات ایران» به گفت‌وگو با مترجمان حرفه‌ای و سابقه، ابوالحسن حاتمی، آرتمیس مسعودی، سیدرضا حسینی،  فریبا خانی، لیلا رعیت، محدثه احمدی، مریم نفیسی‌راد، میثاق خلج، نسیم موسوی و سحر حدیقه پرداخته‌ایم تا هرچه بیشتر با کمبودها، معضلات و مسایل مطرح در این حوزه آشنا شویم تا شاید تجربه آنها برای دستیابی به این هدف راهگشا باشد.
 
در آخرین شماره از این پرونده با سحر حدیقه، مترجم باسابقه حوزه بزرگسال و کودک و نوجوان و مولف هم‌کلام شدیم. وی ترجمه کتاب‌هایی همچون «فلورانس نایتینگل»، «نجات استخوان‌ها»، «میلتون کبیر»، «مرگ یک شاعر»، «داداش سیاه، داداش سیاه»، «خمیر ترش»، «هیولای کله کوسه‌ای»، «خرگوش سوپر قهرمان»، «جنگ دنیاها»، «هیولای کله ماهی»، «الیور توییست»، «هیولای چشم چرخشی» و تالیف کتاب «آماده باش هیولا!» را برعهده داشته است.

هرساله بازارهای جهانی کتاب پذیرای آثار بی‌شماری‌ است که پس از انتشار در کشور مبدأ به زبان‌های مختلف در اختیار مخاطبان جهانی قرار می‌گیرد. این درحالی‌ است که به نظر می‌آید که ایران سهم آن‌چنانی از این بازار نداشته باشد. از دلایل آن بگویید.
یکی از دلایل اصلی خود مسئله زبان است. چند درصد از آدم‌های روی کره زمین به زبان فارسی مسلطند؟ یا به این زبان برای امرارمعاش نیاز دارند؟ اینکه می‌گویید ایران، منظورتان نویسندگان ایرانی است یا نویسندگان فارسی زبان؟ آیا فارسی‌زبان‌های کشورهای دیگر با اقبال جهانی روبه‌رو هستند؟ البته که ارتباط با کشورهای دیگر قدم اول است. اینکه ما در قدم اول هم مشکل داریم، مسئله را دوچندان می‌کند.  شاید بگوییم که آثار نویسندگانی غیرانگلیسی به جز زبان فارسی داریم که در جهان مطرح هستند و  چند درصد از مردم جهان به زبان ایتالیایی یا اسپانیایی و غیره مسلطند؟ و اینجاست که بحث مترجم‌ها پیش کشیده می‌شود. متأسفانه نسبت تعداد مترجم‌های زبان فارسی به دیگر زبان‌های دنیا به مترجم‌های دیگر زبان‌ها به فارسی خیلی ناچیز است. وقتی با مترجم‌های دیگر در این مورد صحبت می‌کنیم، یکی از مسائلی که مطرح می‌شود سختی ترجمه زبان فارسی است که خوب به نظر من از آنجایی که تمام زبان‌ها پیچیدگی‌های منحصربه‌فرد خود را دارند این حرف‌ها بیشتر بهانه است. از آنها بپرسید و ببینید چند درصدشان تلاش کرده‌اند و نشده؟ یکی از پایه‌های ترجمه، تسلط به زبان اول است. آیا آنها مثلاً از ادوارد فیتزجرالد که خیام را ترجمه کرده، کمتر به زبان فارسی مسلطند؟ یکی دیگر از مشکلات روبه‌رو حق چاپ در کشورهای دیگر است که خوب خودتان حدیث مفصل را بخوانید از نگفته‌ها. در ادبیات کودک و نوجوان کمی بهتر از بزرگسال کار می‌شود. دست‌کم کارهای تصویری راحت‌تر به زبان‌های دیگر رفته و جای خودشان را پیدا کرده‌اند. یکی از مواردی که باید به آن توجه شود، حضور مترجم‌ها در مجامع بین‌المللی است. چرا هیچ برنامه‌ای طراحی نمی‌شود تا مترجم‌ها چند کشور دیگر را ببینند، نویسندگان و ناشرها را ببینند و هم‌کلام شوند؟ درست است که دنیای مجازی است و از این جور حرف‌ها اما شما هرگز نمی‌توانید تأثیر دیدار حضوری را نادیده بگیرید. شما وقتی در کارگاه‌های چند روزه باشید و با چند ناشر و آدم جدید آشنا شوید، راحت‌تر می‌توانید کارها را عرضه کنید. گاه دیده‌ام که خلاصه کتاب‌ها را برای ارائه به ناشران خارجی می‌دهند که کار زیاد درستی نیست. ما وقتی می‌خواهیم کاری را از زبان دیگر ترجمه کنیم، کل کار را می‌بینیم، ظرافت‌هایی که آن نویسنده به کار برده، لحن متفاوتش و ریزه‌کاری‌های دیگر را. در خلاصه‌ها چقدر این ظرافت‌ها را می‌توان انتقال داد؟ پس نحوه ارائه در پذیرش کار بسیار مؤثر است. ما شده‌ایم مثل جواهرفروشی که جواهراتش را جایی عرضه نمی‌کند ولی انتظار فروش هم دارد. این تعامل با مترجم‌ها و ناشرهای دیگر حتی در به‌روز شدن زبان مترجم‌ها هم بی‌تأثیر نیست.
 
 به جز مواردی معدود، ما واردکننده آثار ادبی هستیم نه صادرکننده؟
بله؛ علاوه بر آنچه گفته شد، یکی دیگر از مواردی که به ذهن من می‌آید این است که آژانس‌های ادبی کمی داریم که در این زمینه فعالیت می‌کنند و باید ارتباط این آژانس‌ها با ناشرها را بررسی کرد تا به علت‌های آن پی برد.
 
با توجه به دور ماندن آثار ادبی ما از عنوان «جهانی شدن»، نویسندگان ما سهم آن‌چنانی از جوایز، مخاطب و منتقدان جهانی کتاب ندارند. این مسئله چه آسیب‌هایی به‌ همراه دارد؟
با ترجمه هر اثر ما فرهنگ و آداب و رسوم و  بهتر بگویم تفکر یک اجتماع را به جهان دیگر منتقل می‌کنیم که با این روند ما بیشتر واردکننده فکر هستیم تا صادرکننده و آسیب‌های اقتصادی هم در پی دارد که بالاتر از همه خود حضور نداشتن در عرصه جهانی است.
 
با توجه به تجربیات شما در حوزه تالیف و ترجمه، آثار ادبی ما تا چه میزان قابلیت جهانی شدن را دارند؟
 چون حوزه کاری‌ام بیشتر کودک‌ونوجوان است می‌بینم که حرکت‌های خوبی در زمینه ترجمه شده و یک سری فعالیت‌ها هم البته یا از بین رفته یا آن قدر کم شده که دیده نمی‌شوند. به عنوان نمونه شورای کتاب کودک با یونیسف همکاری‌هایی داشته و از دل آن همکاری‌ها کارهایی را به زبان انگلیسی درآوردند که الان کلاً منهدم شده احتمالاً و هیچ نهاد دیگری جای آن را نگرفته است؛ اما به روند کار نشرها به طور مستقل خوش‌بین هستم. داستان کودکی از خود من در نشری به نام نشر شورا در حال چاپ است که قرار است  به زبان‌های دیگری غیرفارسی چاپ شود و یا نشر سیاووشان چند کار از نویسندگان ایرانی خواسته که ترکیبی از اسطوره‌های ما و دیگر کشورها باشد.
 
ترجمه معکوس چه ضرورت‌هایی را طلب می‌کند؟
اینکه ناشرها موظف شوند تعدادی از کتاب‌ها را به زبان‌های دیگر ترجمه کنند یا نهادهای دولتی یا غیردولتی یا مؤسسه‌های فرهنگی و اینکه بستر ارتباط بیشتر مترجم‌ها را با دیگر کشورها فراهم کنند.
 
به عنوان مؤلف و مترجم، اگر بخواهید آثار تألیفی خودتان را به بازارهای جهانی کتاب ارائه دهید با چه چالش‌هایی مواجه خواهید بود؟
پیدا کردن ناشر و ارتباط‌های ارزی که به علت عدم ارتباط ما با دیگر کشورها (یا کم بودن ارتباط) تقریباً غیرممکن است. کمبود مترجمان فارسی به انگلیسی که یکی از علت‌هایش به صرفه نبودن زحمت این کار است.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها