کتاب «ستون 1453» حرکتی است بین زمان حال و گذشته، در بستر واقعیت و خیال. ترکیبی از سفرنامه و رمان. داستانی که نام آن برگرفته از آخرین ستون از ستونهای مسیر پیادهروی نجف تا کربلاست که همان حرم اباعبدالله(ع) است.
هر کس به هر نوعی که توانسته برای بازتاب این حرکت مردمی میلیونی رسانهای شده است و نویسندگان هم از این قاعده مستثنا نبودهاند و در هر قالب ادبی برای نگارش از این تجربه استفاده کردهاند.
«مسلم ناصری» یکی از نویسندگان تاریخدان کشورمان نیز دست به قلم شده و سفرنامهای داستانی نوشته از این پیادهروی عظیم. داستانی که نام آن برگرفته از آخرین ستون از ستونهای مسیر پیادهروی نجف تا کربلاست که همان حرم اباعبدالله(ع) است.
کتاب «ستون 1453» حرکتی است بین زمان حال و گذشته، در بستر واقعیت و خیال. ترکیبی از سفرنامه و رمان. از طرفی نویسنده سفرنامه عراق خود را نگاشته و از طرفی حادثه تاریخی «اثیب یمانی» را بازگو میکند.
این کتاب کمی چاشنی معمایی دارد و مخاطب را به مکانهایی خاص در عراق میبرد. ناصری در این رمان خاطرات بسیار زیبا و جذاب را با تلفیق به بعضی رویدادهای تاریخی و شخصیت های اثرگذار جهان تشیع مرتبط کرده و مخاطب را با بسیاری از جزئیات همراه میکند.
مسلم ناصری علاوهبر این کتاب، کتابهای پسران آب و آتش (داستانی تاریخی از دوره آل بویه)، باغ طوطی (زندگی داستانی میثم تمار)، قلب سفید پدربزرگ(خداشناسی خردسالان)، پرنده در گودال(قصه عاشورا برای کودکان) را نیز در انتشارات جمکران نوشته است. کتاب «ستون 1453» در انتشارات کتاب جمکران منتشر شده و هماکنون چاپ ششم آن وارد بازار نشر است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:«نیمه شب است. از خواب شگفتی که دیدهام بیدار میشوم. در جمع انبوهی با صدای بلند میخواهم صلوات بفرستند، ولی هیچ کس من را همراهی نمیکند و همه جا و همه کس ساکت است. درست 23 دقیقه مانده به چهار بامداد است که به عمود 948 میرسم. تابلویی آنجاست که نشان میدهد به مرز کربلا رسیدهایم و سرزمین نجف تمام شده است. زیر نورافکن عمود آن دو را میبینم. دشداشههای بلندی بر تن دارند و کنار شتر سفیدشان ایستادهاند. سایه تابوت در سیاهی آسفالت دیده نمیشود. چشمانم را میمالم. خودشان هستند. لبخندی بر لب دارند. برادر کوچکتر میگوید: «انتظار نداشتی ما را اینجا ببینی؟»
نظر شما