سیوسه سال پیش در ۲۶مرداد ۱۳۶۹، نخستین گروه از آزادگان غیور به وطن بازگشتند.
بیش از دو دهه از آزادی آزادگان سرافراز به میهن میگذرد و در این مدت حدودا ۷۳۰ عنوان کتاب درباره آنها منتشر شده است. این عدد مرا به یاد جملهای از جناب مرتضی سرهنگی میاندازد: «خاطرات اسرای جنگی، انسانیترین نوع ادبیات است.» بهمناسبت این روز فرخنده، به معرفی چند عنوان از این تعداد میپردازیم:
«فرزند ابوتراب»
مرحوم سید علیاکبر ابوترابی را میتوان جزو پنج آزاده دوران هشت سال جنگ تحمیلی دانست. آزادهای که به «سید آزادگان» شهره شد؛ اما هیچگاه بعد از بازگشت به میهن از این شهرت استفاده نکرد. بلکه از همان روزهای ابتدای آزادی، کنج عزلت و گوشهنشینی را انتخاب نکرد و پیگیر امور آزادگان شد.
آزادهای که حتی در مقابل نیروهای صلیب سرخ، هوای فرماندهای که اسرا را شکنجه میکرد هم داشت. فرمانده از او علت را میپرسد و او در پاسخ میگوید: «ما مسلمانیم و او مسیحی.» و اینگونه در قلبها رسوخ میکرد.
کتاب «فرزند ابوتراب» بهقلم مجید قاسم برگهایی از زندگی مرحوم سیدعلیاکبر ابوترابی است که حاوی خاطرات نابی است که از سوی خانواده و دوستان ایشان بیان شده و نشر شهید کاظمی آن را منتشر کرده است.
«ملا صالح»
اگر فیلم «آن بیستوسه نفر» را دیده باشید، حتما آشنایی خوبی با ملاصالح قاری پیدا کردهاید. فردی که در لباس مترجم توانست به دیگر اسرا کمک کند. کتاب «ملاصالح» بهقلم رضیه غبیشی عنوان کتابی است که زندگی پُرفرازوفرود «ملاصالح قاری» را با کمک واژهها به تصویر کشیده است. ملاصالحی که سال ۱۳۴۹ توسط ساواک دستگیر و در سال ۱۳۵۷ بههمراه زندانیان مشهور سیاسی آزاد شد. ملاصالحی که در خرداد ۱۳۵۸ مسئولیت ارتباط اجتماعی سپاه آبادن را برعهده گرفت. ملاصالحی که بههمراه ۲۳ نوجوان اسیرشده در قصر صدام ملاقاتش میکنند. صدام درصدد این بود که از نوجوانان اسیرشده سوءاستفاده تبلیغاتی کند؛ اما با هشیاری ملاصالح و «آن ۲۳ نفر» این اتفاق نیفتاد.
این کتاب توسط نشر شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است.
« اسرار جنگ به روایت اسرای عراقی» و «تابستان ۶۹»
هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان، در کنار تمام دستاوردها و روزهای تلخ و شیرینش، دو مرتضی را در حوزه ادبیات دفاع مقدس به ما معرفی کرد. شهید سید مرتضی آوینی با آن صدای آسمانیاش در پشت دوربین مستند روایت فتح و مرتضی سرهنگی که اگر نبود، ادبیات پایداری ما تبدیل به یک درخت تنومند و با نشاط نمیشد. مرتضی سرهنگی دو اثر خوب با موضوع اسرا دارد. «اسرار جنگ به روایت اسرای عراقی» و «تابستان ۶۹».
«اسرار جنگ به روایت اسرای عراقی»، بیان خاطرات و نکات اسرای عراقی است که در همان زمان جنگ، سرهنگی به سراغ آنها رفته و توانست لایههای درونی شخصیت آنها را بیرون بکشد. چه آنهایی که به شخصیت امام و انقلاب اسلامی ایران ابراز علاقه کردند و چه آنهایی که همچنان سنگ حزب بعث و شخص صدام را به سینه میزدند. این کتاب در ۴۰۷ صفحه از سوی انتشارات سروش به بازار عرضه شده است.
مرتضی سرهنگی در کتاب «تابستان ۶۹»، با مطالعه ۳۶۰ کتاب با محوریت اسارت رزمندگان، ۴۰ خاطره از لحظه اسارت مردان و زنان ایرانی را انتخاب و با قلم خود آن خاطرات را به رشته تحریر درآورد. مردان و زنانی که لحظههای سخت اسارت همچنان با آنهاست و زندگی امروز آنها را نیز تحتتأثير قرار میدهد. لحظهای که زندگی آنها را به دو بخش متفاوت تقسیم کرد.
انتشارات سوره مهر این کتاب را در ۱۸۰ صفحه منتشر کرده است.
«من زندهام»
شنیدن اسارت زنان و کودکان در جنگ، دل هر انسان شرافتمندی را به درد میآورد. درواقع بدترین و بیشترین در جنگ، به کودکان و زنان میرسد؛ چراکه هیچگونه سنخیتی با روحیه و جنس نرم و لطیف آنها ندارد.
کمتر از چهل روز از حمله عراق به ایران نگذشته بود که چهار بانوی امدادگر اسیرا بعثیها میشوند و عراقیها به آنها لقب «بنات الخمینی» دادند. معصومه آباد در کتاب «من زندهام» که توسط انتشارات سوره مهر در ۵۵۴ صفحه به چاپ رسیده، در هشت فصل از کودکی تا لحظه آزادیاش را شرح داده است. اگرچه خاطرات اسارت یک زن هموطن تلخ و گزنده است؛ اما آنهمه رشادت، ایستادگی و امید به زندگی قابل ستایش است.
«دارزن»
طاهره کوهکن در دومین اثر خود، روایتگر زندگی اصغر اقلیدی از دوران کودکی تا دوران اسارت او بهدست کوملهها میپردازد. نویسنده با عنوان فرعی کتاب؛«زندگینامه اصغر اقلیدی از روزهای انقلاب تا اسارت در زندانهای حزب کومله» تکلیف خواننده را همان اول مشخص میکند. ما در کتاب «دارزن» شاهد روایتهای رقیق و دقیقی هستیم که نشاندهنده مظلومیت و غریبی شهدایی است که در شمال غرب کشور به شهادت رسیدند؛ چراکه تنوع عملیات دفاع مقدس در جنوب کشور بسیار گسترده بود و بههمین خاطر اکثر راویان به آن سمت رفته و خاطرات حوادث در مناطق جنوب را روایت کردهاند. در حالی که عملیات در کردستان در حد تک و پاتک، کمین و ضدکمین، نفوذ به داخل مقرها و پایگاهها و طی یک شبانهروز بود. در این میان، نیروهای حاضر در آنجا بهگونههای مختلف و با مظلومیت تمام بهشهادت رسیدند.
راوی هم مثل همه اسرا و زندانیان دولهتو لحظات سختی را سپری کرد؛ بهطوری که تمام موهایش سفید شد و دندان سالمی هم در دهان نداشت. همه این اتفاقات در هفت ماه اسارت رخ داد. در دولهتو اگر اسیری را میکشتند یا بر اثر ضرب و شتم جان میباخت، معلوم نبود جنازهاش به دست خانوادهاش برسد یا نه:
«- سعید مُرد یه کاری کنین. بغضم شکست و ضجهام بلند شد. کاکیدالله از اتاقش آمد بیرون. دم در حیاط زندان ایستاد و بیخیال گفت: بیارینش بیرون.
یک طرف پتویش را گرفتم و علی هم طرف دیگر را. بیرون زندان روی زمین سرد گذاشتیمش. زندان تاریک بود و قیافه سعید را درست ندیدم. حالا لبهای سیاهشده و صورت زردش را زیر نور ماه داشتم میدیدم و دیگر کاری از دستم بر نمیآمد. چشمهای باز منتظرش را بستم. انگار سالها خوابیده بود. دلم برایش میسوخت. برای همهمان. مردن در غربت سخت بود. حتماً خانوادهاش امید داشتند که سعید برگردد؛ اما حالا توی غربت معلوم نبود جسمش را چه کار میکنند. دفنکردنی که در کار نبود. یک جایی توی کوه میانداختندش و بعد هم تمام. اگر بیست سال زندان عراق بودم، بهتر بود تا یک روز اسیر کومله و دموکرات و مجاهدین خلق.(ص ۱۱۶)
«دارزن» در ۱۵۶ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی بهزیور طبع آراسته شده است.
نظر شما