زیدالکبیسی گفت: هدف نهضت حسینی برگرداندن سیاست به جایگاه اصلی خود است؛ یعنی با اخلاق پیوند بخورد زیرا بدون این پیوند، جامعه اسلامی نخواهد توانست مسیر درست خود را طی کند.
او در ابتدا اخلاق تحلیلی را شاخهای از علم اخلاق دانست که از خصائص اخلاقی و صفات اخلاق سخن میگوید گفت: به عبارت دیگر ماورای اخلاق از مفاهیمی سخن میگوید که در پشت پرده مباحث اخلاقی قرار دارد. ماورای اخلاق یکی از سه رشته علم اخلاق است و در آن سوالاتی از این قبیل طرح میشود که چه چیزی از لحاظ اخلاقی خوب است و راه تشخیص آن و اصولا تشخیص خوبی و بدی چیست و چگونه در کارها به اخلاقیشدن تاکید کنیم و یا مبدا ارزشهای اخلاقی چیست؟
او با اشاره به تحلیل دیدگاه اخلاقی در عاشورا بیان کرد: در بحث ما نهضت آمده است که از آن به قیام و انقلاب هم تعبیر میشود و البته اینها کلماتی کاملاً سیاسی هستند، از این رو این پرسش پیش میآید که چه مجوزی وجود دارد که ما اینها را در زمره علم اخلاق بحث میکنیم. براساس تاریخ علم اخلاق یعنی دوره یونان، سیاست جزئی جدانشدنی از علم اخلاق و رشته و فرع آن بوده است و افلاطون و ارسطو در مورد مسائل اخلاقی سخن گفتند و ارتباط تنگاتنگ بین این دو از گذشته وجود داشته است.
به گفته زیدالکبیسی، در مجامع علمی کتاب الامیر اثر نیکلا ویلی هم به این موضوع پرداخته و این دو را به هم مرتبط میداند؛ ما معتقدیم یزید بن معاویه بین سیاست و اخلاق جدایی ایجاد کرد؛ اگر کمی عقبتر برویم معاویه و پدر او یعنی ابوسفیان نیز میان اخلاق و سیاست جدایی ایجاد کردند. دلیل این ادعا وصیتی است که امام حسین(ع) به محمدبن حنفیه کردند و فرمودند که قیام من برای کسب قدرت و طغیان و قصد ظلم نیست بلکه قیام کردم تا دین جدم را اصلاح کنم. وقتی به کلمه اصلاح دقت کنیم، میبینیم وقتی ما دست به اصلاح میزنیم که اشکال جزئی وجود داشته باشد و اگر اشکال، کلی باشد سراغ تغییر باید رفت بنابراین وقتی امام(ع) فرمودند من قصد اصلاح دارم در واقع ایشان اشکال جزئی را تشخیص دادند وگرنه به سمت تغییر میرفتند.
استاد دانشگاه کوفه با بیان اینکه ما از طریق تحلیل عبارات امام و ربطدادن واژه قیام و اصلاح میتوانیم به خلل اخلاقی آن دوره پی ببریم بیان کرد: علم اخلاق در یونان باستان ارتباط تنگاتنگ با علم سیاست داشته است و این تا زمان مبعوث پیامبر(ص) تداوم داشت و در دوره پیامبر(ص) با رنگ و بوی دینی که پیدا کرد عمیقتر و وثیقتر شد. آنچه را که امام حسین(ع) به عنوان مشکل درک کرد و دنبال اصلاح آن رفت، این بود که یزید کاملاً سیاست را از اخلاق جدا کرده است؛ به این صورت که برای رسیدن به یک هدف سیاسی هر نوع ظلمی مجاز بود و به راحتی ارزشهای اخلاقی را زیر پا میگذاشت.
الکبیسی با تاکید بر اینکه جدایی سیاست از اخلاق موضوع جدیدی نیست یادآور شد» معاویه در حکمیت این کار را با فریب و نیرنگ انجام داد و قبل از آن هم ابوسفیان بعد از فتح مکه به ظاهر اسلام را پذیرفت تا هم جانش سالم بماند و هم مالش از این رو به نظر بنده ابوجهل با اینکه او هم، جهنمی است ولی از ابوسفیان بیشتر پایبند به اخلاق بوده است. بنابراین ما در برابر دو نظام اخلاقی یکی سفیانی و دیگری نظام اخلاقی محمدی(ص) هستیم که بین سیاست و اخلاق ارتباط تنگاتنگی قائل است و این ارتباط را هم به واسطه دین تعریف میکند ولی نظام اخلاقی اموی و سفیانی همه اخلاقیات را فدای سیاست ننگین خود میکنند.
او با بیان اینکه امام حسین(ع) در واقع برای پست و مقام و سلطه قیام نکردند تاکید کرد: ایشان فرمودند من دنبال امر به معروف و نهی از منکر هستم و مفهوم این دو هم در جایی صدق میکند که شخص سلطه داشته باشد ولی کسی که سلطه نداشته باشد، نمیتواند نهی کند، پس معلوم میشود امام حسین(ع) گرچه خلیفه نبود ولی آنقدر نفوذ اجتماعی و سلطه داشت که یزید از او احساس هراس داشت. از سوی دیگر نمیتوانیم بپذیریم امام حسین(ع) دنیاطلب و دنیاخواه بوده است؛ در وصیت ایشان به ابن حنفیه شاهد عباراتی هستیم که گویی از منظر ایشان دنیا وجود نداشته و آخرت ازلی و ابدی است و این نگاه برگرفته از قرآن کریم است که دنیا را در برابر آخرت قلیل و اندک میداند.
الکبیسی با بیان اینکه هدف در نهضت حسینی برگرداندن سیاست به جایگاه اصلی خود است گفت: یعنی با اخلاق پیوند بخورد زیرا بدون این پیوند، جامعه اسلامی نخواهد توانست مسیر درست خود را طی کند. در نامه حضرت به اهل بصره میبینیم ایشان فرمودند من شما را به کتاب خدا و سنت نبی خدا دعوت میکنم زیرا عروة الوثقی است؛ از منظر ایشان سنت از بین رفته و بدعت جایگزین آن شده، از این رو ایشان از تعبیر «الرشاد» استفاده کرده است، به تعبیر دیگر ایشان از کلمه رشد استفاده فرمودند و نفرمودند من میخواهم شما را به بهشت دعوت کنم بلکه فرمودند من شما را به رشد و سبیل الرشاد دعوت میکنم.
نظر شما