چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۰:۳۳
سینما چیزی جز متن نیست

اقتباس و تأثیرپذیری و تبدیل زبان کهن ادبی به زبان جدید از این گنجینه ارزنده و به کارگیری آن در هنر جدید سینما به طور غیر قابل انکاری می‌تواند تحولات عمده‌ای را در ارتقای سطح کیفی سینمای کشور فراهم آورد.

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): شهاب‌الدین عادل بیش از بیست سال است که در رشته‌های سینما، نمایش، گرافیک و عکاسی تدریس می‌کند و یکی از قدیمی‌ترین استادان هنر کشور محسوب می‌شود. یادداشت این نویسنده را در باب اقتباس از متون کهن در فیلم کوتاه می‌خوانید:

کشور ایران از دیرباز سرزمین دین و فلسفه و عرفان و تصوف و دانش بوده است. افتخار این سرزمین کهن و اساطیری به نام‌هایی است که در گستره تاریخ معاصر جهان در حوزه‌های متنوع علوم و فنون و فرهنگ و هنر می‌درخشند. متفکران و مستشرقین غربی نقطه توجه خود را بر آثار ادبی ایران اعم از نظم و نثر متون عرفانی و کتب متصوفه متمرکز کرده و بارها و بارها در محافل آکادمیک خود به پژوهش و تحقیق در این مورد همت گمارده‌اند.

از آن‌جا که وظیفه ملی ما ایرانیان حفظ این میراث گرانبهاست، بر خود واجب می‌دانیم تا به بازنگری و استفاده از این مخزن کهن تاریخی همت گماریم. از این منظر توجه به ادبیات اعم از شعر و متون داستانی و قصه‌های دینی و داست‌آن‌های عرفانی و تجربیات و قصه‌های متصوفه که در متون ارزشمند ‌آن‌ها آمده است، همواره گنجینه‌ای گرانبها برای اندیشه هنرمندانی است که با هنر جدید سینما سر و کار دارند.


به تعبیری سینما چیزی جز متن نیست؛ تنها زبان شکلی آن و دستور زبان غالب آن، بر ماده خام تصویر متمرکز است. جهان فیلم جهان متن است. تصاویر سینمایی وظیفه اساسی خود را در روایت داست‌آن‌ها، رمان‌ها، قصه‌ها جستجو و بازیابی می‌کنند. از آغاز پیدایش این هنر از اوایل قرن بیستم و در عصر مدرن، ادبیات همواره در کنار سینما حضوری سرشار از معنا و شکل داشته است. از آغازین فیلم‌های تولید شده تا کنون، اقتباس از ادبیات در سینما به گونه‌های مختلف موجود بوده است.

بسیار داستان‌ها، رمان‌ها و نمایشنامه‌هایی که به زبان تصویری سینما برگردانده شده‌اند و هم‌اکنون نیز برگردانده می‌شوند. به قول تنی چند از متفکران سینمایی، زبان سینما، زبان تصویر متحرک است که با تکیه بر امر روایت و داستان‌گویی به بازنمایی زندگی انسانی می‌پردازد. مهم‌ترین تحول سینما در عصر معاصر، تکیه بر دگرگونی بحث روایت و بازگویی روایت‌های مدرن بر روی داستان‌‌ها و قصه‌های قدیم و جدید بوده است.

از آن‌جا که سرزمین ایران سرشار از ادبیاتی غنی و ارزشمند است، ضرورت استفاده از داست‌آن‌ها و قصه‌های کهن ایرانی و بازگویی ‌آن‌ها در رسانه سینما امری مهم جلوه می‌کند. از سوی دیگر قصه‌های کهن و اساطیری تاریخ و فرهنگ ایران همیشه مورد توجه خاص و عام بوده است و ارجاع به این داشته‌ها نیز می‌تواند به بازنمایی آن از طریق زبان تصویر سینمایی کمکی شایان توجه کند.

قصه‌ها ریشه در اساطیر، تفکر، فلسفه، دین و فرهنگ ملت‌ها دارند. نیاز بشر به قصه و قصه‌گویی و شنیدن قصه مساله‌ای است که امروزه به اثبات رسیده است. قصه نوعی گفتمان از طریق راوی ناپیدا با انس‌آن‌هاست. قصه‌ها همواره در تربیت و آموزش نسل‌های انسانی و ترغیب ‌آن‌ها به بازشناسی خود نقش اساسی ایفا کرده‌اند. لذا برای درک دقیق‌تر قصه نیاز به تعریف آن است. قصه محصول ذهنیت جمع است و خالق مشخصی ندارد و با نقل پی در پی، مردم جوامع مختلف بر روی آن اثر گذاشته‌اند. از طرف دیگر در مقابل قصه‌ها، داست‌آن‌ها قرار دارند. بر عکس قصه، داستان محصول ذهنیت فردی است و می‌توان از طریق آن به بازشناسی سبک و روش نویسنده‌اش پی برد.

قصه و داستان هر دو آثاری روایی محسوب می‌شوند و هدفشان نقل رویدادها است. در داستان تنها روابط علی است که فی ما بین رویدادهای متنوع برقرار است در صورتی که قصه بر اساس حوادث پشت سر هم امکان دارد تا رابطه علت و معلولی بر آن حاکم شود. شاید یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های موجود مابین قصه و داستان در قهرمانان و شخصیت‌های ‌آن‌هاست. در قصه‌ها رنگ و بوی آدم‌ها مطلق‌گرایانه‌تر است. ‌آن‌ها یا خوب‌اند یا بد؛ در صورتی که در داستان‌ها، شخصیت‌ها یا قهرمانان در حال تغییر و تحول در درون رویدادها و دارای نوعی فردیت هستند. ‌آن‌ها سیاه و سفید نبوده و اصطلاحا خاکستری‌اند. دیگر تفاوت قصه‌ها و داستان‌ها در مساله زمان و مکان ‌آن‌هاست.

در اغلب قصه‌های سنتی تعلق زمانی و مکانی خاص و معینی آشکار نیست. اما در داستان‌ها ابعاد زمان و مکان حتی در پیچیده‌ترین ‌آن‌ها آشکار است. به تعبیر امروزی و با توجه به هنر معاصر، قصه، سلسله حوادث کنش‌ها و وقایعی است که فارغ از حوزه‌های گفتمان داستانی و مطابق با ترتیب وقوع‌شان در زمان واقعی رخ داده است. در واقع قصه‌ها معطوف به عناصر تقویمی علیتی، تسلسل زمانی، کنش‌های انسانی و پی ‌آمد متعاقب ‌آن‌ها هستند که ما آن را مطابق علم و دانش و تجربه روزمرگی خود از جهان تأویل می‌کنیم. از سوی دیگر انسان و قصه هستی او، خود قصه اولیه جهان هستی است. قصه‌های دینی عمیق‌ترین و کهن‌ترین قصه‌های انسانی محسوب می‌شوند که هیچگاه و در هیچ مقطع زمانی و در هیچ قومی تأثیر عمیق خود را از دست نداده‌اند.

عواطف آدمی، درس‌ها، رنج‌ها ، عشق‌ها و آرمان‌های انسانی، تجربیات آدمی در ادوار گوناگون از طریق قصه‌ها انتقال یافته است. جوامع بشری دارای زیرساخت‌های مشترکی در قصه‌های دینی و دیگر قصه‌ها هستند. توجه به ارزش‌های پایدار قصه‌های کهن قادر است تا زبان قصه‌های جدید را احیا کند. در قصه‌های کهنه و سنتی اغلب شاهد مظاهری از آرمان‌ها و آرزوها و اندیشه‌های جوامع ساده دوران خود بوده‌ایم. از سوی دیگر قصه‌ها قادرند افکار و رویکرد فلسفی زمان خود را القا کنند.

قصه‌ها قادرند نحوه اندیشیدن نسبت به جهان هستی اقوام و فرهنگ ‌آن‌ها را بازنمایی کنند. قصه‌ها درس‌هایی از تجربیات عمیق انسانی را در زمینه امید، ایثار، فداکاری، عشق، مبارزه و خداپرستی به نسل‌های بعدی انسانی انتقال می‌دهند. از طرفی باید به این نکته توجه داشت که در تعاریف جدید بیان می‌شود؛ این که ریشه انواع گفتمان روایی در بین متن‌هاست. این بدان معناست که هیچ گفته‌ای نیست که تا کنون بیان نشده باشد بلکه نحوه گفتن و انتقال آن دگرگون شده است.

چنان که پیش از این ذکر شد اغلب قصه‌ها وجوه مشترکی در فرهنگ‌های گوناگون در بردارند. قصه‌ها و داستان‌ها در تاریخ تکامل ادبیات انسانی گونه‌های متنوعی را به خود دیده‌اند. از قصه‌ها و داستان‌های حیوانی تا رئالیستی (واقعیت‌گرا)، از فانتزی و خیال تا عاشقانه، از تاریخی تا حادثه‌ای، از عرفانی تا دینی و…

شالوده هر قصه یا بهتر بگوییم هر داستان، از بنیاد و شالوده آن یا همان پیرنگ شکل پذیرفته است؛ و دیگر عنصر مهم هر قصه و داستان درون‌مایه و تم آن است که اندیشه و محور اصلی هر نوشته ادبی اعم از قصه‌ها و داست‌آن‌ها محسوب می‌شود. عناصر دیگری از جمله شخصیت‌ها و قهرمانان، زمان و مکان، زاویه‌دید، سبک و نظایر آن نیز دارای اهمیت‌اند که البته در قصه‌های کهن و قدیمی همچون داستان‌های امروزی، این فرمول‌ها حضوری پررنگ ندارند.

در ادبیات عامیانه هر کشوری قصه‌ها و اساطیر و افسانه‌هایی موجود است که به طور غیر مستقیم به نقل مفاهیم اخلاقی، فلسفی و پاسخگویی به ‌آن‌ها می‌پردازد. مفاهیم مذکور، مفاهیمی ابدی و ازلی برای آدمی بوده و خواهند بود و در ادبیات ایران چه‌بسا گنجینه‌های عظیمی در این زمینه موجود است.

از نظم شاعرانه حماسه‌سرایانی چون فردوسی، رودکی، فخر‌الدین اسعد گرگانی تا نظم استادان سخنی مانند سعدی و نظامی، تا نظم حافظ قرآن و اشعار متصوفه و عارفانی چون عطار، مولانا جلال‌الدین، فخر‌الدین عراقی، خواجه عبدالله انصاری، شیخ ابوسعید ابی‌الخیر، شیخ شبستری، بابا طاهر و … و سرانجام ادبیات عارفانه متصوفه بزرگ ایران زمین که فلاسفه دیگر نقاط عالم هستی را به خود جلب کرده‌اند. از آن جمله شیخ شهاب‌الدین سهروردی، عطار نیشابوری، ملاصدرا، عین‌القضات همدانی، ابوحامد غزالی، ابن سینا و غیره …

هدف این نوشته توجه به تعریف قصه و داستان در جهان امروز بشری و ریشه ‌آن‌ها در فرهنگ کهن کشورهاست. هیچ قصه و داستانی را نمی توان یافت که به صورت اصلی و در اکنون و بدون تاثیر و استفاده از بین متن‌های متون گذشته و تجربیات ارزنده گذشتگان بیان شده باشد. در ایران با حضور نام‌های بزرگی که در حوزه ادبیات عرفان و تصوف و دانش در گذشته این مرز و بوم وجود داشته است، زمینه بسیار ارزشمندی در اختیار جوانان قرار گرفته است.

اقتباس و تأثیرپذیری و تبدیل زبان کهن ادبی به زبان جدید از این گنجینه ارزنده و به کارگیری آن در هنر جدید سینما به طور غیر قابل انکاری می‌تواند تحولات عمده‌ای را در ارتقای سطح کیفی سینمای کشور اعم از فیلم کوتاه یا فیلم بلند و سریال‌های تلویزیونی و فیلم مستند فراهم آورد. وظیفه اساسی فرهنگیان و دست‌اندرکاران آموزش هنر در کشور است که نسل‌های جوان را به سمت این گنجینه ارزشمند ملی رهنمون شوند.

ترغیب و تشویق جوانان علاقه‌مند به هنر نوین تصویر به سمت و سوی ادبیات کهن اساطیری، قصه‌های عامیانه ایرانی و داستان‌های عارفانه و در نهایت قصص دینی و قرآنی در دستیابی به هنری ملی، ارزشمند و با هویت ایرانی ضروری است. بدیهی است در این راستا آموزش صحیح و بازنگری به سطوح آموزشی در حوزه هنر به خصوص هنر معاصر و نوین سینما و مالتی مدیا بسیار راهگشا خواهد بود.
 
برگرفته از «کتاب باغ بی‌کران؛ بازخوانی متون کهن برای اقتباس در فیلم کوتاه»
به‌کوشش مهدی فرودگاهی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها