سه‌شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۲:۴۰
اقتضائات زمانه پروین را به شیوه مناظره جلب کرد

احمد کنجوری، نویسنده و مدرس دانشگاه لرستان، یادداشتی را به مناسبت برپایی همایش پروین اعتصامی نوشته و در اختیار ایبنا قرارداده است.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، احمد کنجوری: اقتضائات زمان، پروین، این اختر چرخ ادب را بر آن داشت که فن مناظره را در خدمت اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی، اخلاقی خویش درآورد.

در روزگار مشروطه دهان فرخی‌ها دوخته شد، عشقی‌ها ترور و عارف‌ها در تبعیدی خودخواسته و اجباری عزلت‌نشین شدند؛ نسیم‌شمال‌ها را ه اذعان سعید نفیسی و حسین نعیمی ذاکر بی هیچ نشانه جنونی در دارالمجانین‌ به زنجیر بستند و به طور کلی، خودکامگان خودفروخته هزاران ستم بر ملّت روا داشتند.

در چنین شرایطی، پروین اعتصامی، فنّ مناظره را برای بیان اندیشه‌های خویش مناسب دید. می‌دانیم که بیشتر سروده‌های پروین اعتصامی در فنّ مناظره است؛ به گونه‌ای که هرگاه از فن مناظره صحبت می‌‌شود نام پروین در کنار نام بزرگانی همچون اسدی طوسی، ناصرخسرو، نظامی و سعدی قرار می‌گیرد.

فن مناظره قابلیت‌های فراوانی دارد. از یک سو گفتمان تمثیلی را در خود دارد؛ از دیگر سوی به خاطر وجود دیالوگ‌ها، به ادبیات نمایشی شباهت دارد و عموماً اهداف و لحنی تعلیمی و اندرزی دارد. کوششِ کلامی برتری‌جویانه شخصیت‌ها یادآور رجزخوانی‌های حماسی است؛ به بیانی دیگر ژرف‌ساختی حماسی دارد. به دلیل فضای خفقا‌ن‌زای زمان، پروین بر خلاف فرخی یزدی و نسیم شمال از بیان مستقیم دوری می‌جوید و با بیان تمثیلی، موضوعات ذهنی (Subjective) و اندیشه‌های سیاسی، اجتماعی و اخلاقی خود را در مثال و نمونه‌ای عینی و محسوس (Objective) بیان می‌کند.

تقابل دوگانه (Binary Opposition) طبقه فرادست ستم‌پیشه خودکامه و فرودست ستم‌دیده، بیش از هرشیوه‌ای، فن‌ مناظره را در ذهن پروین پدیدار ساخت؛ چرا که روند حکایت‌پردازی مبتنی بر برخورد دیالکتیک تضادهاست. پروین با این شیوه‌ به تحلیل گفتمان قدرت، پوشالی بودن توان ظاهری فرادستان و دعوت اصلاح اجتماعی پرداخت.

در گفت‌وگوی خیالی، شخصیتی به ظاهر قوی در برابر شخصیتی به ظاهر ضعیف نشانده می‌شود. آغازگر منظره عموماً شخصیت به ظاهر قوی است که جانب ادب نگه نمی‌دارد، باد در سر دارد و به همین دلیل، سخنی طعنه‌آمیز، تعریضی و سرزنش‌گونه بیان می‌کند و معمولاً با پاسخ دندان‌شکن شخصیت به‌ظاهر ضعیف مواجه می‌شود. در مناظره‌هایی که پروین آفریده است، مجاب و مغلوب شدن شخصیت به ظاهر قوی، فریاد بیدارباشی است به طبقه حاکمان ستم‌پیشه، ریاکاران، توانگران بی‌کرم (طبقه بی‌انصاف بورژوا)، قضاوتگران تبه‌کار و پارسانمایان که اگر می‌خواهید روزگارتان به سر نیاید، آهنگ دیگرگونه‌ای بایسته است.

شخصیت‌ها چه شخصیت‌های انسانی و چه شخصیت‌های غیرانسانی از جمله اشیا، گیاهان و حیوانات در معنای نمادین‌شان این تقابل دوگانه را آینگی می‌کنند. ‌ ذهن و اندیشه پروین و ساخت مناظره شباهتی روشن دارند؛ هر دو مبتنی بر تقابل‌های دوگانه‌ای هستند که عموماً فرودستان و افراد به ظاهر ضعیف را مزیت و برتری می‌دهند.

 یکی از شخصیت‌های مورد توجه پروین اعتصامی «پیرزن» است که اگر به آن توجه شود، بسیاری از اندیشه‌های اجتماعی و اخلاقی پروین دانسته می‌شود. در سروده‌های پروین اعتصامی، پیرزنان همچون کودکان یتیمان، بیوه‌زنان، خارکنان و دیگر فرودستان جامعه آماج ستم فرادستان هستند. در شعر پروین، فروغ چراغ پیرزن دیری نمی‌پاید. گربه، کوزه کشک او را می‌شکند. خوشه‌چینی است که پای رفتن به مزرعه ندارد و در فقر و فاقه می‌سوزد: «از درد پای، پیرزنی ناله کرد زار/ کامروز، پای مزرعه رفتن نداشتم»

در قطعه «دیوانه و زنجیر»، دیوانه خود را با عاقلان مقایسه می‌کند و ستمگری عاقل‌نماها را در حق پیرزنان، یتیمان و فرودستان بیان می‌کند: «آب صاف از جوی نوشیدم، مرا خواندند پست/ گر چه خود، خون یتیم و پیرزن نوشیده‌اند»

در قطعه «شب» که تقلیدی است از چکامه معروف «شبِ پلاسین معجر» سروده منوچهری دامغانی، فقر و ناتوانی پیرزن به زیبایی به تصویر کشیده شده است: «لحاف پیرزن را پارگی ماند/ که نتوانست نخ کردن به سوزن»

در قطعه «نشان آزادگی» که مناظره سوزن و پیرهن است، سوزن با افتخار از خدمت به پیرزن در وصله‌زدن لحافش سخن می‌گوید: «چه رنج‌ها که برم بهر خرقه دوختنی/ چه وصله‌ها که ز من بر لحاف پیرزن است» پیداست که داشتن لحاف وصله‌دار نماد تهیدستی، تیره‌بختی، فقر و فاقه است.

شعر «مناظره» به گفت‌وگوی دو قطره خون می‌پردازد؛ یکی خون دست تاجوری، دیگری خون پای خارکنی. قطره خون دست تاجور تفاوتی میان خود و خون پای خارکن نمی‌بیند؛ اما قطره خون پای خارکن، فاصله طبقاتی جامعه زمان سراینده را به‌خوبی بیان می‌کند: «به خنده گفت، میان من و تو فرق بسی است/ تویی ز دست شهی، من ز پای کارگری/ برای همرهی و اتحاد با چو منی/ خوش است اشک یتیمی و خون رنجبری/ تو از فراغ دل و عشرت آمدی به وجود/ من از خمیدن پشتی و زحمت کمری/ تو را به مطبخ شه، پخته شد همیشه طعام/ مرا به آتش آهی و آب چشم تری» این قطره‌خون راه آزادی بستگان، یتیمان، پیرزنان و به طور کلی فرودستان را از دست دزدان و بدمنشان چنین می‌داند: «ز قید بندگی، این بستگان شوند آزاد/ اگر به شوق رهایی، زنند بال و پری/ یتیم و پیر‌زن، این‌قدر خون دل نخورند/ اگر به خانه غارتگری فتد شرری/ به حکم ناحق هر سفله، خلق را نکشند/ اگر ز قتل پدر، پرسشی کند پسری»

در نگاه و نگره پروین همین فقر مادی که بیشتر تحمیلی است، سبب نشده که سطح اندیشه پیرزنان و فرودستان جامعه تنزل یابد. آنان درک و دریافتی به مراتب قوی‌تر از دیگران دارند. برای نمونه در قطعه «اشک یتیم» با مطلع «روزی گذشت پادشهی از گذرگهی/  فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست» کودکی یتیم می‌پرسد: «کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟» دیگران پاسخشان از «نمی‌دانم» فراتر نمی‌رود «آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست/ پیداست آن‌ قدر که متاعی گرانبهاست» در این میان پیرزنی گوژپشت است که دانای ماجراست و دیدی جامعه‌شناسانه دارد: «نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت/ این اشک دیده من و خون دل شماست/ ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است/ این گرگ سال‌هاست که با گله آشناست/ آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است/ آن پادشا که مال رعیت خورد گداست/ بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن/ تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست»

در قطعه «شکایت پیرزن» علاوه بر درک والای پیرزن از شرایط زمانه، اوج بی‌‌پروایی و ستم‌ستیزی وی نیز نمایان است. پیرزن، در برابر قباد ساسانی زمانه، دلیرانه شمشیر زبان از نیام برمی‌کشد و از ناامنی‌ها، ناپاکی‌ها، بدرسمی‌ها، خراج‌های گزاف، بیدادگری‌ها، تباهکاری‌ها، تنگدستی‌ها، دروغگویی‌ها، یغماگری‌ها، آزمندی‌ها و سیاه‌کاری‌های زمانه پرده برمی‌دارد: «روز شکار، پیرزنی با قباد گفت/ کز آتش فساد تو، جز دود و آه نیست/ روزی بیا به کلبه ما از ره شکار/ تحقیق حال گوشه‌نشینان گناه نیست/ هنگام چاشت، سفره بی‌نان ما ببین/ تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست/ دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد/ دیگر به کشور تو، امان و پناه نیست»

پس از بیان مشکلات و معضلات، به خوارداشت پادشاه می‌پردازد و او را هشدار می‌دهد که جهان، دارمکافات است: «مردی در آن زمان که شدی صید گرگ آز/  از بهر مرده، حاجت تخت و کلاه نیست»

در قصاید پروین اعتصامی نیز موتیف ستم زورمندانِ ظاهرالصلاح به پیرزنان دیده می‌شود. پروین در بسیاری از سروده‌ها این موضوع را با باور انتقام از بیدادگران در کنار هم می‌نشاند: «در خانه شحنه خفته و دزدان به کوی و بام/ ره دیولاخ و قافله بی مقصد و مرام/ ای زورمند، روز ضعیفان سیه مکن/ خونابه می‌چکد همی از دست انتقام/ فتوی دهی به غصب حق پیرزن ولیک/ بی روزه هیچ روز نباشی مه صیام»
 
 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • عزت اله شاه کرمی IR ۰۹:۱۹ - ۱۴۰۲/۰۸/۰۷
    با سلام جناب دکتر کنجوری به درستی وبسبار عالی به واکاوی اندیشه های پروین در خصوص ظلم و ستم فرادستان به زیردستان پرداخته است. پروین به زبانی ساده و هنه فهم و به دور از پیچیدگی های لفظی و کلامی مسایل روز جامعه را در قالب قطعاتی مانا و ماندگار به یادگار گداشته است‌. یادش گرامی امیداست قلم دکتر کنجوری همیشه جوشان و جاری باد.
  • سپهوند IR ۱۷:۰۹ - ۱۴۰۲/۰۸/۰۸
    بسیار عالی به جزئیات شعر پروین پرداختند و در آرامش کلام حق مطلب را ادا فرمودند

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها