احسان عباسلو، نویسنده و مترجم تأکید دارد که جلال آل احمد تاثیر بیانش را مهمتر از شکل کلامش میدانست چراکه به هدفمندی ادبیات و کارکرد آن بیشتر از جنبههای زیباشناختی فرمی اهمیت میداد.
فرارسیدن سالروز درگذشت جلال بهانهای شد تا در گفتوگو با احسان عباسلو، منتقد ادبی و نویسنده به تحلیل و بررسی عناصر فنی داستاننویسی و جذابیتهای هنری آثار جلال بپردازیم که در ادامه میخوانید:
جلال آل احمد در داستانهای خود اغلب به چه موضوعاتی میپرداخت؟
جلال سه بعد شخصیتی بارز در داستان های خود دارد که یکی بعد سیاسی و دیگری بعد فلسفی و سومی نیز بعد اجتماعی است. به واسطه هر یک از اینها وی موضوعاتی را مورد توجه قرار میداده که البته گاه دو و گاه هر سه را میشود در یک اثر از وی رصد کرد. معمولاً نگاه اجتماعی عمدتا با نگاه سیاسی پیوند میخورد چراکه نقد اجتماعی همواره برشی هم به سمتوسوی سیاست میزند. پس هر از گاهی که جلال جامعه خود را با رویکردی جامعهشناختی از تیغ نقد میگذراند، چه بسا که سیاستهای روز کشور و سیاسیون روز مملکت را هم مورد نقد قرار میداد. جامعه و حضور پررنگ آن در داستان های جلال از موضوعات همیشگی وی بودهاند و اصولا داستانهای جلال بدون مردمان جامعه به شکل نمیرسند. هر داستان مینیاتوری از جامعه خود است و بر این مبنا، آیینهوارهگی شاید صفتی پسندیده برای داستانهای جلال باشد. آثار او آیینه جامعه روز خودش با همان زشتیها و زیباییها هستند و اینکه نوشتههای وی رادر زمره رئالیسم اجتماعی دستهبندی میکنند از همین روست. همچنین آموزش و سواد از دغدغههای بسیار مهم در نوشتههای جلال است. آنچه جامعه را تحلیل میبرد و آزار میدهد بیسوادی مردم است و این مهم بهترین دستمایه و موضوع برای انسان دغدغهمند و نویسنده اندیشهورزی مانند جلال بوده است.
جلال تا چه اندازه به عناصر فنی داستاننویسی و شگردهای زیباییشناختی ادبی مسلط بود؟
فراموش نکنیم که جلال دانشآموخته رشته ادبیات فارسی بود و نمیتوان گفت خامدستانه به سوی قلم اراده کرده است، اما میتوان ادعا کرد، هرگز اندیشه خود را فدای اصول نگارش نکرده است. از سویی اولین اثر رسمی او نیز یک مجموعه داستان است یعنی دید و بازدید که سال 1324 به نگارش درآمده است. پس سرآغاز کار او با داستان بوده و این آگاهی و دانش را در مورد جنبههای فنی قضیه حتما در خود میدیده است. همچنین او ترجمههای ادبی نیز داشت و تأثیر این ترجمهها بر قلمش میتوانند مورد ارزیابی قرار بگیرند؛ تاثیراتی که حتما او را با تکنیکها و شگردهای داستان نویسی آشناتر کرده است؛ گرچه آل احمد همواره خودش بوده و نمیشود او و نثرش را کپی دانست. آشنایی او با ادبیات غرب نمیتوانسته وی را از تکنیکهای ادبی به دور ببرد اما مخاطب جلال مخاطبی نیست که تکنیک ادبی را بفهمد و جریان سیال ذهن یا تکنیکهای دیگر روانشناختی را بشناسد. جلال میخواست برای مردم و مخاطب عام حرف بزند و واقعی حرف میزند و به دور از تکنیکهای سختی که فقط مخاطب تخصصی را بخواهد جذب کند. او تاثیر کلامش را مهمتر از شکل کلامش میدانست چراکه به هدفمندی ادبیات و کارکرد آن باور بیشتری داشت تا جنبه های زیباشناختی فرمی؛ دغدغه اصلی جلال ادبیات نبود بلکه جامعه بود و ادبیات تنها ابزاری برای رشد و اصلاح جامعه محسوب میشد. ادبیات قرار بود با نشان دادن و نقد وضع موجود به مخاطب وضع موعود را شاید خاطر نشان کند. با وجود همه اینها، شیوه های شخصیتپردازی وی، گشایشهای داستانیاش، زبان صادقی که برای روایت انتخاب میکرد و حتی نوع نگاهش به موضوعات و انتخاب راوی مناسب برای پرداخت به آنها حکایت از دانش و مهارت جلال در عرصه داستاننویسی دارند.
ویژگیهای مشترک در شیوه نگارش داستانهای جلال چیست؟
جلال اگرچه توجه بیشتری به مضمون خود داشت اما گشایشهای داستانهای او از بهترین قسمتهای داستانهایش هستند و این از بارزترین ویژگیهای مشترک نگارشی اوست. جلال خوب میدانست چگونه در همان خطوط اولیه نوشتههایش خواننده را اسیر نثر خود کند. تعلیق و ایجاد گره در همان خطوط ابتدایی از تکنیکهای خوب نگارشی او بود. باورپذیر ساختن داستان، هم به واسطه شخصیتهای مردمی و نیز به واسطه زبان خاص خودش که تناسبی میان زبان شخصیتها و ویژگی خاصشان ایجاد میکند از دیگر نکات مشترک در نوشتههای جلال هستند. استفاده از تجربه زیستی به عنوان منبعی برای سوژهها و نیز برای شخصیتها در تمام نوشتههایش قابل جستوجوست. از همین روست که مخاطب او نه با شخصیتها غریبه است و نه موضوع برایش غیرقابل فهم جلوه میکند. علاوه بر اینها، حضور خود جلال به عنوان راوی همواره در نوشتههایش محسوس است. در بسیاری مواقع شاهد فریادکشیدن اندیشههای او از زبان یکی از شخصیتهای خودش و بهویژه راویان داستانهایش هستیم. دردمندی شخصیتهای اصلی از خصیصههای بارز داستانهای اوست؛ شخصیتهایی که در نهاد خویش ضرورت اصلاح اجتماعی را کاملا حس میکنند و خواهاناند اما هرگز قادر به انجام آن نبوده و اراده به تحقق آن را در خود مرده میبینند. «مدیر مدرسه» نمونهای مثالزدنی از چنین شخصیتهایی است. در کنار اینان، زنانی که قربانی عرفهای روز جامعه خودشان هستند و معمولا محکوم به قدرتهای مردانه به نظر میرسند به نوشتههای جلال رنگی عدالتخواهانه میدهند. جلال هرگز فمینیست نبود بلکه عدالت اجتماعی حاصل از آگاهی را خواهان بود.
کدام داستان جلال را دارای جذابیت هنری بیشتری میدانید؟
مدیر مدرسه که به عنوان رمان معرفی میشود اما به واقع یک داستان نیمه بلند است را شاید بتوان بهترین اثر او دانست. این داستان دارای جذابیتهای ادبی خاص خود است چراکه سیری کاملا داستانی در ایجاد پیرنگ و نیز شخصیتپردازی دارد. داستان با تمرکز بر شخصیت آغاز میشود و با همان شخصیت نیز به پایان میرسد. در این اثر، تمام ابعاد وجودی خود جلال را میتوان شناسایی کرد، انسانی فرهنگی با دغدغههای اجتماعی که تنها راه رهایی مردم از بدبختی را تغییر فرهنگ آموزش و تربیت این مرز و بوم میداند اما از آنجا که فرهنگ این مردم ریشه در بسترهای متعددی از اقتصاد و سیاست گرفته تا خانواده و نگاههای سنتی دارد تحقق آن را میسر نمییابد و ناگزیر به عذاب کشیدن در این هول است. به زعمی شاید نه بچهها که این بزرگترها هستند که نیاز به آموزش و تعلیم و تربیت دارند. چه بسا که این مدیر مدرسه کسی جز خود جلال نباشد. آل احمد در جایی این اثر را حاصل اندیشههای شخصی خودش در باب فرهنگ میداند.
نظر شما