برگی از تاریخ یک جنایت به مناسبت فاجعه «صبرا و شتیلا»؛
دخترک چون عروسکی دورافکنده مُرده بود!/ نشانههایی از گورهای دستهجمعی و پیکرهای انباشته شده
جنایتی که در صبرا و شتیلا انجام گرفت، نه اتفاقی منحصر به فرد در جریان جنگی خونین و نه حتی خطای گروهی از نظامیان و شبهنظامیان، که رویهای مرسوم در کار صهیونیستها بود و ریشهاش به نوع نگاه آنان برمیگشت.
سرانجام چریکهای فلسطینی به امید ختم هرچه سریعتر این درگیری، حاضر به مصالحه شدند و زیر نظر نیروهای بینالمللی، لبنان را به مقصد کشورهای عرب همجوار آن ترک کردند. اما نظامیان اسرائیلی به جای عقبنشینی، با دستور مستقیم آریل شارون ـ که آن زمان وزیر دفاع اسرائیل بود ـ به بیروت ریختند و با این ادعا که هنوز چند دسته از چریکها آنجا باقی ماندهاند بخش وسیعی از شهر را اشغال کردند. سپس، در شانزدهمین روز از ماه سپتامبر، فالانژیستها را با نقشه قبلی برای کشتار آوارگان، به دو اردوگاه مستقر در جنوب شهر گسیل کردند.
گورهای دستهجمعی که با عجله کنده شده بودند
رابرت فیسک، خبرنگار روزنامه تایمز، آن روزها در بیرون حضور داشت و صحنههای پس از کشتار را خودش شخصاً از نزدیک به چشم دید. او درباره مشاهداتش مینویسد: «اجساد همهجا ولو بود: در خیابانها، کوچهها، حیاطها و زیر آوارها... در بعضی جاها، خونهای بر زمین ریخته هنوز خشک نشده بود. پس از دیدن یکصد جسد، شمارش را متوقف کردیم. درون هر کوچه پسکوچهای، انبوهی از اجساد زنان، مردان جوان، نوزدان و پدربزرگها و مادربزرگها که همانجا با ضربات چاقو یا رگبار مسلسل به قتل رسیده بودند، به وضع فجیعی روی هم انباشته شده بود. هر راهی که از میان آوار میجستیم، به یافتن اجساد بیشتری منجر میشد... در همهجا نشانههایی از گورهای دستهجمعی دیده میشد که با عجله کنده شده بودند. شاید هزار نفر را تا آن موقع قصابی کرده بودند؛ و احتمالاً پانصد نفر هم پس از آن کشته شده بودند...»
او که گزارش مفصلش از این قتلعام، در کتاب «به من دروغ نگو» وجود دارد و به فارسی نیز ترجمه شده است، میافزاید: «در کورهراهی میان آوارها، اجساد پنج زن و چندین کودک را یافتیم. زنان میانسال بودند و اجسادشان روی تودهای از آوار افکنده شده بود. یکی از آنان با پیراهنی دریده، بر پشت افتاده بود در حالی که دختر کوچکی از زیر جسدش سر برآورده بود. دخترک موهایی کوتاه، مجعد و تیره داشت، چشمانش به ما خیره شده بود و اخمی بر چهره داشت. دخترک مرده بود. کودک دیگری، چون عروسکی دورافکنده، با پیراهنی سپید اما آلوده به خاک و گِل، در خیابان افتاده بود. نمیتوانست بیشتر از سه سال داشته باشد. با گلولهای که به مغزش شلیک کرده بودند، پشت سرش متلاشی شده بود.»
صهیونیستها در تبلیغاتشان، مبارزان فلسطینی را تروریست میخواندند تا زیر سایه این افترا، سرکوب آنان را توجیه کنند. «اسرائیلیها با زدن برچسب تروریست به فلسطینیان، دشمنان خود را شریر تصویر میکردند، نه متخاصم. اگر میشد فلسطینیها را بربرهایی بیمغز تصویر کرد، مطمئناً هیچ فرد عاقلی جرئت نمیکرد ادعاهای سیاسی فلسطینیان را جدی انگارد. هرکس که نسبت به فلسطینیان ابراز همدردی میکرد آشکارا ضدسامی (و بنابراین نه فقط ضداسرائیلی یا ضدیهود، بلکه هوادار نازیها) قلمداد میشد. البته که هیچ فرد سلیمالعقلی مایل نبود بدین صفت شناخته شود. هرکسی که حتی فقط مطرح میکرد که اسرائیلیها در جنگشان علیه فلسطینیها شاید ره به خطا رفته باشند، به همین نحو، در معرض تندترین انتقادها و شماتتها قرار میگرفت.»
اما در صبرا و شتیلا معلوم شد که تروریستهای واقعی، فالانژیستهای متحد اسرائیل هستند. «اسرائیل آنها را مسلح کرده، به مزدوری گرفته، یونیفرم پوشانده و در برخی موارد، خورد و خوراکشان را تهیه کرده بود. اسرائیل خالق آنها بود.» خالق تروریستهایی که به جان مردم بیدفاع و غیرمسلح میافتادند و در کشتار، حتی به دختربچههای خردسال نیز رحم نمیکردند. یکی از این فالانژیستها میگفت: «زنان فلسطینی نوزاد تروریست به دنیا میارن! این بچهها وقتی بزرگ شن، تروریست میشن!» منابع مختلف، آمارهای متفاوتی از شمار قربانیان این جنایت ارایه میکنند اما گویا نزدیک به دو هزار تا دو هزار و پانصد نفر را یا همانجا کشتند یا اینکه سوار بر کامیون از اردوگاه بیرون بردند و در جایی دیگر جانشان را گرفتند. این جنایت را شبهنظامیان مسیحی مارونی لبنان مرتکب شدند، اما چنانکه همان زمان و بعدها به درستی میگفتند مجرم اصلی آریل شارون بود و او را از آن پس قصاب صبرا و شتیلا خواندند.
البته به روایتی دیگر، شماری از سربازان اسرائیلی نیز فالانژیستها را در صبرا و شتیلا همراهی میکردند. فیسک مینویسد: «در سالهای بعد از قتلعام، در هر سالگرد به اردوگاه برمیگشتیم تا با بازماندگان صحبت کنیم. برخی از آنان میگفتند که هنگام کشتارها، اسرائیلیها هم همراه فالانژیستها در اردوگاه بودهاند. بسیار از سالخوردگان فلسطینی، که میتوانند عبری بفهمند و صحبت کنند، ادعا میکنند که هنگام قتلعام، با اسرائیلیها عبری صحبت کردهاند. به این ترتیب، آیا اسرائیلیها هنگام کشتارها در اردوگاه حضور داشتند؟» پاسخی که به این پرسش داده میشود، تفاوتی در اصل ماجرا ایفا نمیکند. راوی میافزاید که اسرائیلیها میدانستند چه جنایاتی دارد روی میدهد و برخی از آنان «اعتراف میکردند که کشتارها را به چشم دیدهاند، اما برای توقف آن کاری نکردهاند.»
نظر شما