به بهانه روز شعر و ادب فارسی؛
پژوهشگران برای ادبیات فارسی مکتبسازی نکردند/ برخورد ذوقی نوشاعران با شعر
مازندران-شاعر مازندرانی درباره وضعیت امروز شعر و ادب فارسی گفت: بزرگترین ضعف ما در ادبیات فارسی به ویژه در رقابت با ادبیات جهان، نداشتن نظریه یا مکتبسازی برای اندیشهها و رویکردهای فکری، ساختاری و بافتاری این بزرگان توسط پژوهشگران معاصر بود.
ابراهیم باقری حمیدآبادی شاعر، نویسنده و پژوشگر مازندرانی است که «ثانیههای صفر»، «دوما»، «آخرین فصل رزهای بیرنگ»، «آدمهای هزار سال بعد» و «پرواز در رویای بهار» تنها بخشی از آثار این چهره حوزه فرهنگ و ادب مازندران را شامل میشود.
درباره پیشرفتهای جریان شعر و ادبیات فارسی، نقاط ضعف و قوتها و همچنین جایگاه شعر و ادب فارسی در بین جوانان با این شاعر و نویسنده مازندرانی گفت و گو کردیم.
-تصور میکنید جریان شعر و ادبیات فارسی چه پیشرفتهایی در سالهای اخیر داشته است؟
وقتی از پیشرفت صحبت میکنیم، باید مقایسه با دورههای پیشین را در نظر داشته باشیم. ما غیر از دوره نیما و قدری بعد از آن، به واسطه ظهور شاعرانی چون اخوان، سهراب، فروغ و شاملو با توجه به ایجاد فضاهای فکری (معنایی) و ساختاری که در شعر رقم خورد و برخی غزلسرایان همدوره نیما و بعد از آن مثل خود استاد شهریار، حسین منزوی، قیصر امینپور، فاضل نظری و مواردی از این دست که در مأنوس کردن طیف وسیعی از مخاطبان با حوزه شعر کلاسیک امروز اثرگذار بودند و عاشقانههای ملموس و امروزی سرودند، دوباره به بازگشت ادبی رسیدیم و چیزی برای عرضه کردن از منظر معناهای جدید (اجتماعی و دینی)، فرم، نوآوری، به ویژه جهانبینی فلسفی و عرفانی و موارد اینچنینی نداشتیم.
پس در مقابل سعدی و حافظ در حوزه فرم و اندیشههای ناب و در برابر فردوسی از منظر روایت حماسی و زبان خاص خراسانی و عطار از دریچه روایت عاشقانه و نیما در حوزه ساختار جدید و اندیشه اجتماعی و بافت بومی، چیزی جلوتر و سرتر نداریم که پیشرفت در حوزه ادبیات محسوب شود.
-در مورد ضعفهای جریان شعر و ادب فارسی چه نظری دارید؟
برای پرداختن به ضعفهای شعر و ادب فارسی به ناچار وارد یک بحث طولانی خواهیم شد، ولی من فقط به یکی از خاصترین و مهمترین آنها اشاره میکنم که به نگاه و رویکرد محققان ادبی به جایگاه و ظرائف ادبیات فارسی برمیگردد.
طبیعی است که هر دوره ادبی در شعر فارسی، شاعران سرآمدی داشته که اتفاقات شگفتانگیزی را رقم زدند، منتها بزرگترین ضعف ما در ادبیات فارسی، به ویژه در رقابت با ادبیات جهان، نداشتن نظریه یا مکتبسازی برای اندیشهها و رویکردهای فکری، ساختاری و بافتاری این بزرگان توسط پژوهشگران معاصر بود.
بیش از هزار سال است که ادبیات فارسی داریم و از عمر شعر ما در دورههای مختلف اجتماعی، تاریخی و فکری میگذرد اما هیچ متفکری نیامده تا دورهها را بر اساس رویکردهای جهانبینانه و فلسفی و اجتماعی و موضعگیریهای مختلف ادبی و اندیشگی بررسی و مقایسه و تحلیل و برای آنها نوعی مکتب ادبی یا نظریه و سیاق با نشانههای خاص خودش تعریف کند. کاری که اروپاییان برای کوچکترین رویکردها و موضعگیریهای فکری ادبی خود کردند طوری که هر کدام از آنها تبدیل به شاخص و الگو ادبی یا فکری شد.
پژوهشگران ما بدهکاری بزرگی به ادبیات فارسی دارند. هنوز در پژوهشهای خود در بند عروض و قافیه و قالبها هستند، غیر از ملکالشعرای بهار که تلاش کرد تا شعر ما را به چهار سبک ادبی تقسیم کرده و مشخصات ظاهری و قدری معنایی هر سبک را برشمارد، پژوهشگری در ادبیات فارسی نداریم که با جسارت و مستدل به معرفی اندیشهها و نظریههای ادبی شرق در مقابل مکتبهای بیمایه غربی که کلی برای آنها محتواهای فلسفی و اجتماعی و تاریخی میبافتد، بپردازد. به گمانم این ضعف بزرگ ما برای معرفی شعر و ادبیات فارسی است.
به عنوان نمونه خیام با همان اندک رباعیاش یک مکتب ادبی است، نشانهها، نظريه، ساختار معنایی و زبان و واژگان خاص خودش را دارد. یا سعدی و حافظ به تنهایی با توجه به نیازهای اجتماعی زمان خودشان، برای خود یک مکتب فکری و زبانی خاص هستند.
به نظر شما نیما یوشیج فقط یک روش شعری است یا یک مکتب ادبی؟ که علاوه بر رقم زدن یک ساختار جدید در قالببندی شعر، زبان شعر را به زبان مردم روزگار خود نزدیک کرده و ساحت معنایی شعر را از انزوای فردی و واگویههای تکراری مضامین عاشقانه دوره بازگشت به عرصه معانی اجتماعی و اعتراضی و استحاله طبیعت میکشاند.
- اما شعر و ادب فارسی از نقطه قوتهایی هم برخوردار است. در این زمینه توضیح دهید.
یکی از نقطههای قوت شعر فارسی عمر هزار و اندی ساله آن است، تمام مکاتب و دورههایی که شعر و شاعران جهان در ۳۰۰ سال اخیر در پی تحولات اجتماعی و مذهبی کشورهای خودشان رقم زدند، ما در ۳۰۰ سال قبل غنیتر، منسجمتر و استوارتر آنها را پشت سر گذاشتهایم، طوری که در عصر قاجاریه دیگر دست ما برای ارائه اندیشه و ساختار و تحول جدید خالی بود و برگشتیم به شیوه قدما و نام این اتفاق را بازگشت ادبی گذاشتیم. شاعران بزرگی هم در این دوره داریم مثل هاتف اصفهانی، وصال شیرازی، وحشی بافقی، تا دیگران.
زمان نیما که حالا التقاط فرهنگی و فکری نوینی در ارتباط با ملل جهان و غرب داشتیم که شعر در این ارتباط و التقاط، زبان دیگر و ابعاد دیگری میطلبید. میبایست از خودش، از درون شاعر بیرون میآمد و زبان مردم و درد اجتماع میشد. از تلاش برای همذات پنداری فردی و صرفا عاشقانه و گاهی عارفانه به همذات پنداری اجتماعی میجهید، نیاز داشت ساختار آن بشکند، واژگان جدیدتری میطلبید از نوع اجتماعی، نو، مردمی، اعتراضی و به دور از تکلف و تصنع عرفانی و عشق که مختص انزوا و خلوت شاعر بود، این هر دو از قوتهای شعر فارسی در رویکردهای فرمی است.
-فکر میکنید جریان شعر و ادب فارسی در مسیر راستین خود قرار گرفته است؟ اگر پاسخ شما منفی است تصور میکنید شعر و ادب فارسی باید در چه مسیری قرار میگرفت؟
معتقدم بعد از نیما و چهار ستاره درخشان دنباله روی او ( اخوان، سهراب، فروغ و شاملو)، شعر و ادب فارسی از مسیر خود خارج شده است. هر کس از راه رسید یک طناب پوسیده از تجربههای شخصی به عنوان روش و سبک جدید به گردنش انداخته و شعر فارسی را به طرف خودش کشیده و چون طناب تجربه او رویکرد فرمی استوار نداشته، شد موج نو و پوسید و پاره شد. شد شعر ارتعاش و همان بلا سرش آمد.
اگر شاعران پختهای چون سلمان هراتی، قیصر امینپور، منزوی و فاضل نظری و بهبهانی و مانند اینها به ویژه خود شهریار عزیز با ابتکاری که در غزلسرایی به شیوه نوین ایجاد کرد و اتفاقات اجتماعی و تاریخی پیش و پس از انقلاب با آن مضامین و واژگان و نمادهای نویی که وارد ادبیات کرده، نبود که البته تا به امروز فاتحه ادبیات ما خوانده بود.
-جایگاه شعر و ادب فارسی در بین نوجوانان و جوانان را چگونه ارزیابی میکنید؟
مشکل اصلی و مهم نوجوانان و جوانان علاقهمند و نوشاعر ما در مورد شعر و ادبیات فارسی این است که اغلب با ادبیات و شعر، ذوقی برخورد میکنند نه بنیادی و با مطالعه و تحقیق عمیق. عمدتاً واژه شیفتهاند، بسیاری از آنها در اندازه دو سه غزل یا یکی دو مثنوی و رباعی خوب ذوقی تمام میشوند. به خاطر همین عمیق نبودن، سطح مطالعات ضعیف ادبی، اجتماعی، تاریخی و موارد دیگر، ستاره شعرشان طلوع نکرده رو به افول میرود.
شعر اگرچه هنری است که در گام نخست با ذوق انسان سر و کار دارد اما در ادامه یک فن، هنر واسعه، عمیق و ریشهدار است و ذوق به تنهایی بدون مطالعه و غنای فکری نمیتواند آن را به اوج برساند.
شعر و ادب جز نام چند بزرگ مثل فردوسی، سعدی، حافظ، مولوی، نظامی و عطار، تاکید میکنم آن هم در حد نام، جایگاه دیگر و متفاوتتری در میان جوانان و نوجوانان ندارد.
خیل کثیری از جوانان و نوجوانان ما حتی علاقهای به این حوزه یعنی شعر و ادب فارسی ندارند، این یک حقیقت است. چون ما شعر را وارد ورزش و دیگر زمینههای علاقهمندی آنها نکردیم، در حد ترانههای بی محتوای امروزی با شعر آشنا هستند.
در گذشته ورزشهایی مثل زورخانهای و کشتی با شعر و ادبیات و مفاهیم آن آمیخته بود و رقم میخورد، شعر و ادبیات و تصاویر و معناهای مربوط به آن در فضاهای قهوهخانهای و مذهبی (مساجد و تکایا)، سرگرمی (نقالی) و تفریح (شبنشینیها) برجسته بود. اما امروز شعر و ادبیات ساحتی مجزا از ورزش، سرگرمی و تفریح دارد.
امروز در کمتر پارک تفریحی تابلو شعر، نقال یا مرشد زورخانه میبینید. در سردر یا متن سالن کمتر ورزشگاهی تابلو شعر یا شعرنوشته عرفانی و پهلوانی و حماسی و سیاسی و تربیتی مشاهده میکنیم.
شعر در حد انجام تکلیف مدرسه وارد اذهان نوجوانان میشود که این خود به خاطر تکلیفی بودن گریزپذیر است. امروز کمتر منبری مثل منبر مرحوم کافی داستانسرا و قصهگو و شاعر است. همه اینها عوامل نداشتن ارتباط قوی و عمیق نسل امروز با شعر و ادب فارسی است که باید در این زمینه تدبیر شود به همان شیوه قدما منتها با شرایط و راهکارهای امروزی.
نظر شما