مریم فرجی ، نویسنده و پژوهشگر گفت: نویسندگان بزرگ در هر موردی که میخواهند بنویسند، ابتدا سعی میکنند با گروه هدف دمخور شوند و نحوه صحبت کردن و تعامل و نوع دیدشان به دنیا و زندگی را از نزدیک مشاهده کنند.
مخاطبشناسی نویسندگان از چه راههایی است؟
برای دستیابی به نتیجه مقبول در هر کاری، باید با شناخت و آگاهی وارد آن عرصه شد. پیامبر گرامی اسلام میفرمایند «هرکه بدون دانش در کاری ورود نماید، بیشتر مایه فساد است تا اصلاح» لذا یکی از مراحل لازم و ضروری برای هر نویسنده مخاطبشناسی است؛ چراکه نوشتن، یک نوع برقراری ارتباط است و مانند انواع ارتباطگیریها حداقل شامل سه عنصر اصلی منبع پیام یعنی نویسنده، اصل پیام یعنی داستان یا رمان و مقصد یا گیرنده پیام یعنی مخاطب است. هدف نویسنده از نوشتن تاثیر و انتقال پیام به دیگری است و لذا به عقیده من نظریهای که میگوید تو بنویس، آن هم به هر شیوه و روشی که میپسندی و اگر مخاطب متوجه منظورت نشود اشکال از اوست نه تو، منطقی نیست؛ چراکه در این صورت درخت نگاشتن به ثمر نخواهد نشست و کار ابتر میماند. در نتیجه تحلیل مخاطب یا مرحله شناسایی مخاطبانی که قصد داریم برایشان بنویسیم، از اصلیترین مراحلی است که یک نویسنده باید طی کند.
چگونه یک نویسنده میتواند از مخاطبان بازخورد بگیرد؟
یکی از بهترین روشهای بازخورد گرفتن، برگزاری جلسات نقد است. وقتی اثری با حضور افراد خبره مورد تحلیل و ارزیابی قرار میگیرد، نویسنده با نقاط قوت و ضعف کارش آشنا شده و حتی متوجه نکاتی میشود که تاکنون اصلا به آنها فکر هم نمیکرده است. پس هر نقد منصفانه، نویسنده را برای برداشتن گامهای آگاهانه در مسیر نوشتار بعدی و یا تصحیح نوشته فعلی آمادهتر میکند. روش دیگری که اخیرا بیشتر مورد توجه قرار گرفته، نظرسنجی از مخاطب در قالب مسابقه در صفحات انتهایی کتاب است که این شیوه پسندیده را بیشتر در کتابهای داستان و رمان نوجوان دیدهام که از مخاطب میخواهد نظر خود را به صورت تشریحی درباره کتاب و داستانهایش بیان کند . در این شیوه نویسنده از نظرات مخاطبان زیادی با فرهنگها و سلایق مختلف مطلع میشود و دایرۀ بازخوردش از کتاب وسیعتر میشود. این مدل را بدون برگزاری مسابقه هم میتوان انجام داد و شیوۀ دیگری که این روزها باب شده، نویسنده نوشتههایش را بعد از چاپ، قسمت به قسمت در صفحۀ شخصی خود بارگذاری کرده و از مخاطب میخواهد نظرش را در مورد آن بیان کند. به این طریق مخاطب فضای مجازی با قلم او آشنا شده و چه بسا در زمرۀ مطالعه کنندگان کتابهایش قرار بگیرد؛ البته بیشترین سود را نویسنده میبرد، چراکه برای کارهای بعدی با آگاهی و بینش عمیقتری دست به قلم میبرد.
آیا روشهای مختلفی برای مخاطب شناسی موجود است؟
از طریق تحلیل مخاطب میتوانیم بفهمیم مخاطبانمان چه کسانی هستند و در چه ردۀ سنی قرار دارند و میزان تحصیلات و تجربههایشان چقدر است و باتوجه به سنشان چه خواستههایی دارند و به چه اطلاعاتی نیاز دارند و از لحاظ فکری و فرهنگی چه گرایشاتی دارند و راههای این تحلیل بستگی به شرایط نویسنده دارد. گاه میشود با مخاطب به صورت حضوری ارتباط گرفت و با آنها در مورد نیازها و انتظاراتشان صحبت کرد و اگر شیوه مستقیم مقدور نیست میتوان از راه مطالعه کتابهایی درباره گروه هدف، به رفتار، روحیات و نگرشهای آنها پی برد و به دیدی روانشناسانه نسبت به آنان دست یافت. راه سوم، مشاهده و دقت در رفتارهای گروه هدف است. نویسندگان بزرگ در هر موردی که میخواهند بنویسند، ابتدا سعی میکنند با گروه هدف دمخور شوند و نحوۀ صحبت کردن و تعامل و نوع دیدشان به دنیا و زندگی را از نزدیک مشاهده کنند. البته این مورد دربارۀ همۀ گروهها قابل اجرا نیست. در روش چهارم، برای اینکه تا حدود زیادی اطمینان پیدا کنیم که از جاده مورد نظرمان فراتر نرفته و در تمام طول مسیر برای مخاطبمان با خصوصیاتی که در تحلیل به آن دست پیدا کردهایم مینویسیم، ایجاد یک پرسونا یا شخصیت فرضی و ذهنی در محدودۀ سنی مورد نظرمان با افکار و نظرات خاص خودش است. نوشتۀمان را برای او میخوانیم، گویی میشنود و نظرش را جویا میشویم. به این فکر میکنیم آیا به نیاز و یا کنجکاویاش درباره موضوع پاسخ دادهایم یا نه و در طول مسیر قلم زدن مدام او و روحیات و سوالات و نیازهایش را مدنظر داریم. به این شکل، وسواس و به تعبیر بهتر، دقت ما در نوشتن برای جامعه هدف بیشتر خواهد شد.
مخاطبشناسی تا چه اندازه در اعتلای آثار نویسنده موثر است؟
موقع خلق یک اثر اگر نویسنده نمیداند واقعا برای چه کسانی مینویسد، باید ابتدا چند علامت سوال بزرگ در ذهنش نقش ببندد. من برای چه میخواهم بنویسم؟ اصلا چرا باید مردم نوشتۀ من را بخوانند؟ قرار است در این نوشته به چه نیازی از نیازهای آنها پاسخ بدهم؟ و این سوالات در تمام مراحل نوشتن با او همراه باشد. نویسنده اگر شناخت درستی از جامعۀ هدفش نداشته باشد، علاوه بر اتلاف وقت کاری عبث انجام داده، پس تحلیل مخاطب بسیار مهم است. وقتی به کتابهایی بر میخوریم که بعد از گذشت قرنها گویی نویسنده در میان ماست و با ما زندگی میکند و حالات و روحیات ما را بهتر از خودمان میداند و تشریح میکند، نشانگر قدرت تحلیل عمیق و دقیق اوست و همین قدرت عظیم است که باعث اعتلای اثرش تا زمان حال شده است. عکس این نکته هم متصور است، نویسندهای که در زمان ماست و با ما نفس میکشد اما در متنش هیچ اثری از ما، علایق، نیازها و انتظاراتمان نیست گویا در خلا زندگی میکند و از جامعۀ انسانی هیچ نمیداند.
آیا منتقدان نیز مخاطب اصلی نویسنده میتوانند باشند؟
هرچه نویسنده در امر نگارش تبحر بیشتری پیدا میکند، رغبتش به نقد شدن نوشتهاش از سوی صاحبنظران حوزۀ نویسندگی بیشتر شده و با آغوش باز از این دورهمی استقبال میکند. منتقد از نظر او یک مخاطب معمولی نیست، یک مخاطب هوشمند است که قادر است در رابطه با کتابش نقش فعالی را به عهده گرفته و بر منبع پیام یا همان نویسنده تاثیر گذاشته و محتوا را تحلیل کرده و دید او را نسبت به نوشتن و جامعۀ هدف ارتقا بدهد.
آیا برای نویسندگان اولویتی در مخاطب اثرشان هست و اغلب برای عموم یا قشر خاصی مینویسند؟
اغلب نویسندگان با انتخاب شیوۀ نوشتن، سطح مخاطب خود را نیز انتخاب میکنند. نوشتۀ کسی که از دامنۀ لغات فراوان و اصطلاحات ثقیل استفاده میکند، قطعا در حد درک عموم جامعه نبوده و تنها قشر خاصی با میزان تحصیلات معینی از مطالعۀ متنش لذت خواهند برد البته در زمان ما بیشتر نویسندگان به نوشتن برای عموم روی آوردهاند و سعی میکنند طبق ذائقۀ اکثریت بنویسند و در این بین نقش انتشارات نیز که همیشه به دنبال چاپ حداکثری کتاب و فروش بالاتر هستند بسیار پررنگ است. زمانی ناشری به من گفت کتاب شما در حد برنامههای شبکۀ چهار تلویزیون است و از چاپ آن معذوریم، چون عموم مردم سریالهای شبکههای دیگر را میپسندند و ما نیز از همان نوشتهها استقبال میکنیم.
تا چه میزان جوایز ادبی میتوانند نمایندۀ مخاطبشناسی باشند؟
تا جائی که از داور جوایز ادبی مختلف شنیدهام، تعداد کتابهایی که برای شرکت در جشنوارههای مختلف ارسال میشوند کم نیستند و مطالعه همۀ آنها به جهت فرصت محدود برای داوران مقدور نیست، لذا در برخی از جشنوارهها تعدادی از کتب را به صورت تصادفی و بیشتر بر اساس نام کتاب از میان آن همه انتخاب کرده و جوایز نیز به چند کتاب از بین همین کتابهای جدا شده بر اساس سلیقه تعلق میگیرد. پس ممکن است کتابی با مضمون و داستانی بهتر و جذابتر هم وجود داشته باشد که اصلا دیده نشود و به نظر من جشنوارهها و جوایز ادبی به صورت تمام و کمال نمایندۀ مخاطبشناسی نبوده و بهترین نوشته نمیتواند باشد.
نظر شما