هادی خانیکی در مراسم یادبود «اکرم امینی»:
او مسافر خبر بود و با رفتنش هم روایت کرد/ باید از از اکرم و اکرمها جامعهای زنده ساخت
هادی خانیکی در مراسم یادبود اکرم امینی روزنامهنگار و مترجم گفت: آنجایی که خبرنگار مسافرکش حرفهاش میشود درعینحال به آن وفادار میماند پس باید میراثش را قدر دانست. او مسافر خبر بود و مسافر بودن این ثبات قلم را به او داد. باید از اکرم و اکرمها جامعهای زنده را ساخت
این استاد ارتباطات افزود: وقتی نوشتههای او را درباره بیماری میخواندم، دیدم دنیای مشترکی در دوران سرطان داشتیم. زمانی که مطلع شدم بیماری سرطان پانکراس دارم، تصمیم گرفتم، به جای پنهانکردن بیماری از خانواده، دوستان و جامعه، درباره آن حرف بزنم. از مطب دکتر که بیرون آمدم، در سخنرانی که از پیش قرار بود با موضوع «امکان و امتناع گفتوگو» در تاریخ ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ انجام شود، اعلام کردم که مهمان ناخواندهای سراغم آمده است. پس از آن درباره بیماری نوشتم و هر هفته یکبار در روزنامه اعتماد از هرچه بر من میگذشت، مراحل شیمیدرمانی، شدت و حدت بیماری، گفتوگو با پزشک یا پزشکانم مینوشتم.
تاکید بر فقر و ضعف گفتوگو
خانیکی «فقر یا ضعف در گفتوگو» را مانع جدی و عملی در تأثیرگذاری در حوزه فرهنگ، سیاست و اجتماع دانست و بیان کرد: سه پزشک من در شیراز دوستان صمیمی همدیگر بودند، آنها میتوانستند درباره بیماری من صحبت کنند اما با واسطه من با هم صحبت می کردند؛ دکتر گوارش میگفت به آنکولوژیست فلان چیز را بگو، دکتر آنکولوژیست میگفت فلان موضوع را به فلان دکتر بگو. یک روز به آنکولوژیستم گفتم شما رفیق هستید، چرا با هم حرف نمیزنید؟ من متخصص نیستم که بگویم شیوه درمان را چطور پیش ببریم. این روایت من از بیماری بود. مطالبی که اکرم در اینستاگرام نوشته بود، خواندم او هم زبان حالش وضعیت من است.
این استاد دانشگاه در ادامه بیان کرد: اکرم شجاعانه در برابر بیماری ایستاد و در جاهایی بیمارستان را نقد کرد؛ از نوع برخورد با همراهش، نوع مواجهه کادر درمان با خودش، از خورد و خوراکش نقد کرد و نوشت. آنجا هم باز ضعف گفتوگو دیده میشود.
اکرم امینی، در روزنامهنگاری چه کرد؟
او با تاکید بر اینکه باید ببینیم اکرم امینی، در روزنامهنگاری چه کرد؟ افزود: او با رفتن خود نیز روایت کرد. روایت ماندگار از اینکه چگونه از حرفه و توانایی خود استفاده کند. دوستان با او محشور بودند و میتوانند از یک مظلومیت بزرگتر و محدودیت بزرگتری یاد کنند. اکرم و اکرمها مسافر کار و امکان کاری بودند. به قول خرمشاهی که میگفت من مسافرکش علمی هستم و هیچ جای ثابت علمی ندارم؛ از اینجا به آنجا.
خانیکی بیان کرد: آنجایی که خبرنگار مسافرکش حرفهاش میشود درعینحال به آن وفادار میماند باید میراثش را قدر دانست. من بهعنوان معلمِ اکرم امینی میگویم او از زمان تحصیل در کارشناسی ارشد تا زمانی که رفت، روزنامهنگار حرفهای بود. از این نشریه به آن نشریه و از این خبرگزاری به آن خبرگزاری میرفت. ممکن است ناآرام باشد اما در عین حال قرار و آرامشی در قلم داشت. از دوستانش شنیدم که تا آخرین روزهایی که میتوانست کار خبر را رها نکرد. او مسافر خبر بود و مسافر بودن این ثبات قلم را به او داد. امروز ما در سوگ او نشستهایم.
آیا اکرم امینی سرمایهای به روزنامهنگاری، ارتباطات، روزنامهنگاری مسئولانه و روزنامهنگاری بحران افزود؟
خانیکی با طرح این سوال که آیا اکرم امینی سرمایهای به روزنامهنگاری، ارتباطات، روزنامهنگاری مسئولانه و روزنامهنگاری بحران افزود؟ پاسخ داد: باید بگویم بله. من تجربه خودم را گفتم و تجربه امثال او را در ایران و جهان باید دید. کتاب سوزان سانتاگ در جدال مرگ را بخوانید. به کتاب اسنایدر و اثر آخرش نگاه کنید. در آنجا اسنایدر به نسبت بین بیمار و آزادی و نسبت بین سلامتی و آزادی به زیبایی اشاره میکند. وقتی که از بیمار میخواهد یاد کند که در چه وضعیتی است میگوید از بیمار آزادی سلب میشود. اکرم باید از پرستار برای پایین آمدن از تخت کمک بگیرد. این داد و ستدی که بین دنیای سلامت و دنیای آزادی میشود چنین آفرینندگانی دارد.
این روزنامه نگار ادامه داد: آقای صالحی، مدیر روزنامه اطلاعات طرحی داشت که در آن چهرههای سرشناس که گرفتار سرطان شدند، در مؤسسه اطلاعات از تجربههایشان بگویند. از من، دکتر مسعود دیانی و دکتر عماد افروغ دعوت شد. من گفتم میآیم؛ ولی یک خانم هم باشد که دکتر شجاعی را دعوت کردند. اما دکتر دیانی گفت، حالم خوش نیست و یکی دو هفته بعد بود که او رفت. بعد افروغ رفت و من ماندم. ایکاش این اتفاق میافتاد و این داشتهها را سرمایه کنیم.
تجربهها و نوشتههای اینستاگرام خانم امینی را جمع و کتاب کنید
خانیکی تاکید کرد: خواهشم این است، تجربهها و نوشتههای اینستاگرام خانم امینی را جمع و کتاب کنید. او مثل کسی است که قهرمانانه جنگید، اگرچه دوست نداشت قهرمان باشد و میخواست دخترش ـ آسمان ـ قهرمانش باشد. آسمان روی مادر را کمتر دید. او قهرمان را دخترش میخواند و من میگویم مجموعهی افراد قهرمان هستند؛ خود خانم امینی، شوهرش، دخترش، خانوادهاش و دوستانش همه قهرمان هستند.
خانیکی در ادامه از افرادی که درگیر سرطان هستند دعوت کرد تا در یک ارتباطجمعی، تجربههایشان را جمعآوری کرده تا بیماری را درک و به دیگران منتقل کنند. به دکترم میگفتم شما میخواهید من را درمان کنید و من میخواهم زندگی کنم. بعد از شیمیدرمانی دکتر به من گفت به دلیل ضعف ایمنی با هیچکس ارتباط نگیر اما من گفتم نمیتوانم تماس نگیریم، آن وقت مردن و زندگی من چه ارزشی دارد. باید از اکرم و اکرمها جامعهای زنده را ساخت و در آن بخشی از درد بیماران صعب العلاج را بیان کرد. اکرم بخشی از دردهای بیماری را میگفت از بی دارویی، برخوردهای غلط در درمان، دردِ برخورد غلط در جامعه.
خانیکی بیان کرد: بدترین شیوه مواجه با بیماری سرطان این است که بگویی بیماری چیزی نیست درحالیکه باید به بیمار فهماند بیماری سختی دارد. نباید بیماری را کوچک کنند؛ بلکه باید مقاومت بیمار را بیشتر کنند.
این استاد ارتباطات درباره استفاده از روزنامهنگاری بحران در بیماریهای صعبالعلاج گفت: ما همیشه درگیر سرطان بودیم و هستیم. الان دانشمان بیشتر شده است و در اطرافمان بیشتر میبینیم. باید داشتههایمان را منتقل کنیم تا جامعه را در برابرش مقاوم کنیم. یکی از نقشآفرینها روزنامهنگاران، نویسندهها و هنرمندان هستند که درد واقعی را بیان میکنند. نقطه پایان ما نقطه خاموششدنمان در آی سی یو نیست. اکرم امینی این را نشان داد. او در برابر بیماری، خودش را نباخت و تا جایی که توانست ایستاد؛ اما خب بیماری در جایی جلوتر از او رفت.
خانیکی با بیان اینکه مراسم نکوداشت، مراسم درسگرفتن نیز هست، گفت: در بیماری چند عامل مهم هستند هرچند همتراز نیستند؛ عامل اول خداوند است. مرگ هر لحظه سراغ ما میآید چهبهتر زندگیمان عبث نباشد. این عامل حرف اول را میزند. باید تن و جان را به خدا سپرد. عامل دوم خانواده است؛ یعنی کسانی که در کنار بیمار هستند. عامل سوم شبکه ارتباطی و دوستان هستند که فاصله مرگ و زندگی را کم میکنند. عامل چهارم پزشکی است؛ باید داشتهها و نداشتههای پزشکی را بگوییم اگر داروی اکرم بهموقع میرسد، شاید میتوانستیم بیشتر از وجودش استفاده کنیم.
این استاد دانشگاه در پایان شعری از مولانا را خواند: «به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/ گمان مبر که مرا درد این جهان باشد/برای من مَگری و مگو: «دریغ دریغ»/ به یوغ دیو درافتی دریغ آن باشد».
اکرم امینی، روزنامه نگار و مترجم پس از دو سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری، ۲۷ شهریور ماه در سن ۴۱ سالگی درگذشت. او در سالهای پایانی عمرش در خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) مشغول به کار بود و تا واپسین روزهای عمرش نیز این کار را رها نکرد. خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) ضایعه درگذشت او را به خانواده، دوستان و اهالی کتاب تسلیت میگوید.
نظر شما