سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): نوشتهاند که «وقتی میخواهیم از سرزمینی بهتر بدانیم باید قصه زندگی آدمهایش را بخوانیم. اگرچه میدانیم ورق ورق تاریخ، شرح حماسههای مردم این سرزمین است. اما شاید هیچ دورانی را مثل سالهای دفاع مقدس تجربه نکرده باشند. انگار در این سالها فرماندهان به تنها چیزی که فکر نمیکردند پاداشهای دنیوی بود. نه مدالی به سینه داشتند و نه حرفهای عجیب و غریب میزدند. باورکردنی نیست که گاه تا آخرین لحظات زندگی برای عدهای ناشناس باقی میماندند. قصه فرماندهان، قصه واقعی مردان پارسا و شجاع این سرزمین است…» شهید اسماعیل دقایقی یکی از همین مردان بود. گوشههایی از زندگیاش، که سراسر مجاهدت بود، در کتاب «مهاجر مهربان» مرور میشود.
در کتاب «مهاجر مهربان» که کاری از محسن مطلق و انتشارات سوره مهر است، به مردی برمیخوریم که یکسره خلوص و درستکاری و وظیفهشناسی بود. در سختیهای زندگی آبدیده شد. مسیر درست را پیدا کرد و از این مسیر، راهی آسمان شد. برای انقلاب زحمات زیادی کشید و در سالهای جنگ با بعثیها منشأ خدمات بسیاری شد و گروهی از اسرای دشمن را با منش و به شیوه خاص خودش به خدمت جبهه ما درآورد. در مقطعی از جنگ، فرماندهی تیپ ۹ بد را که یگانی متشکل از مجاهدین عراقی و اسرای تواب بعثی بود به عهده داشت و نیروهایش، مجری چند عملیات بودند. یکی از این نبردها، عملیات عاشورای ۴ بود.
چهارمین عملیات عاشورا در هورالهویزه
جستجو برای پیدا کردن عنوانی مستقل درباره عملیات عاشورای ۴ به جایی نمیرسد و هنوز درباره این نبرد، تألیف مجزایی انجام نشده است. اما در دو کتاب «آغاز تا پایان» نوشته محمد درودیان و «دشت آزادگان در جنگ» از ابوالقاسم حبیبی، به آنچه در جریان این عملیات روی داد اشاره میشود. هدف از اجرای چهارمین عملیات عاشورا، عقب راندن نیروهای بعثی مستقر در حاشیه دریاچه ام النعاج در هورالهویزه بود. پیش از آن، در پنجمین عملیات قدس بخش غربی این دریاچه را آزاد کرده و قسمتی از آن نواحی را از دشمن گرفته بودیم. در واقع تحقق اهداف تعیینشده برای عملیات عاشورای ۴، کار ما در عملیات قدس ۵ را تکمیل میکرد و منجر به برتری قطعی نیروهای ما در آن منطقه میشد.
چون کار شناسایی منطقه به دقت انجام شده بود، مراحل چندگانه عملیات نیز طبق نقشه پیش رفتند. خط دفاعی دشمن در نخستین حمله ما، حوالی ساعت دو و پانزده دقیقه بامداد شکسته شد. بعثیها شماری تلفات از خودشان به جای گذاشتند و مجبور به عقبنشینی شدند. چند ساعتی خبری از آنان نبود و بعد، حوالی ظهر برگشتند و دست به ضدحمله زدند. نیروهای ما که چنین حرکتی را از سوی دشمن پیشبینی کرده بودند، به دفاع از مواضع فتحشده ایستادند و ضدحمله آنان را خنثی کردند. دشمن که مصمم به حفظ منطقه بود، حوالی عصر ضدحمله دیگری را تدارک دید. این بار از پشتیبانی هوایی و آتش توپخانه نیز بهره میبردند. اما باز ناکام شدند، شماری کشته و زخمی باقی گذاشتند و عقب نشستند.
سایه سنگین سیاست روی جبههها
اما چهارمین عملیات عاشورا، نبردی کوچک در سالی سخت بود. در آن مقطع از جنگ تحمیلی، یعنی نیمه دوم سال ۱۳۶۴ عدهای با این استدلال که کار گره خورده است و رسیدن به هدف بزرگ، یعنی تنبیه کامل متجاوز ممکن نیست، بحث ختم هرچه زودتر جنگ را پیش میکشیدند. در «دایرهالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق» میخوانیم قویترین مخالفان ادامه جنگ برخی سیاسیون مجلس بودند که مجمع عقلا تشکیل دادند تا مسائل جنگ را بررسی کنند و راهی برای ختم آن بیابند. محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه، درباره این مجمع گفته بود: «جلسهای به نام عقلا در مجلس محترم شورای اسلامی تشکیل شد و در این جلسه آمدند به نظر خود، بحثهای اصولی را طرح کردند. مثلاً وضع دشمن چطور است و وضع ما چطوره؟ اقتصادمان چطوره؟ چه باید بکنیم؟ چقدر اسلحه به ما میدهند یا نمیدهند؟ این بحثها را کرده بودند و خوف این میرفت که این بحثها به خارج از مجلس سرایت کند و به جنگ لطمه وارد شود.»
البته حضرت امام خمینی (ره)، زمانی که از این موضوع مطلع شد، دستور به انحلال جلسات این مجمع خودخوانده داد. اما فکری که پشت تشکیل این مجمع بود همچنان در ذهن بسیاری از رجال سیاسی کشور باقی ماند. آنچه موضع مخالفان ادامه جنگ را تقویت میکرد، این بود که مدتی از آخرین پیروزی بزرگ ما میگذشت و به زعم بسیاری، موفقیتهای کوچک – مانند دو عملیات عاشورای ۴ و قدس ۵ – برای دستیابی به اهداف جنگی ما کفایت نمیکردند. در مقابل این نگاه، فرمانده وقت سپاه از ضرورت اجرای یک عملیات بزرگ، برای رسیدن به فاو صحبت میکرد. حرفش را برخی از فرماندهان پذیرفتند. اما فرماندهان دیگری هم بودند که با او همنظر نبودند و میگفتند تدارکات لازم برای اجرای چنین عملیاتی را نداریم. مانند غلامعلی رشید که میگفت: «مهمات نداریم، امکانات آتش نداریم. چرا خودمان را خوشحال میکنیم؟ نیست. قبل از بدر نبود، قبل از خیبر نبود. شما با ین پذیرفتنتان باعث میشوید که ما حرف نزنیم. بعد میرویم و برمیگردیم. ما یکونیم میلیون گلوله برآورد کردهایم، نخواهد رسید.»
خلاصه اینکه، نه فقط در عملیاتهایی مثل عاشورای ۴، که در کل جنگ تحمیلی، ماجرا به آنچه در میدان نبرد و مواجهه نیروهای دو طرف میگذشت محدود نمیشد و سایه سیاست و تصمیمگیریهای پایتخت، بر حوادث و تحولات جبههها سنگینی میکرد. همچنین چالشهایی مثل تأمین تدارکات و تجهیزات لازم نیز تقریباً همیشه وجود داشت و از همان روز نخست تا به آخر، یکی از چند مسأله اصلی جنگ محسوب میشد. البته حقیقتی که این وسط توجه ما را جلب میکند و نباید از آن غفلت کرد، این است که رزمندگان ما، که شهید اسماعیل دقایقی نیز یکی از آنان بود، باوجود همه این کاستیها و حواشی، در انجام تکلیفی که احساس میکردند به عهده دارند ذرهای کوتاهی نمیکردند و در بدترین شرایط، با وظیفهشناسی و مسئولیتپذیری کارشان را انجام میدادند.
نظر شما