خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ با مرور تاریخ متوجه نام برخی افراد میشویم که ناخواسته چه توفیقات بزرگی نصیبشان گشته است. اشخاصی که نامشان چندان در سطور تاریخ پررنگ و پرتکرار نیست اما مرور زندگیشان نشان میدهد حضور مداومی در حاشیه وقایع و آدمهای بزرگ داشتهاند. همین مجالست و رفاقت با بزرگان سبب شده خواسته و ناخواسته این انسانهایِ در حاشیه نیز رنگ و بویی تازه بگیرند و لمحهای از بزرگی و فضیلت بر وجود ایشان بنشیند.
داستان فضه کنیز حضرت زهرا (س)
فضه یک دختر مسیحی بود که از یک دهکده کوچک در منطقه نوبه به بردگی گرفته میشود و به شبه جزیره عربستان برده میشود. دختری که در خانه پدری مریم نام داشت و در دستگاه پادشاه حبشه او را میمونه نامیدند و آن زمان که همراه سلمان به سوی خانه دخت پیغمبر روانه شد فضه خطاب شد. فضه که در لغت به معنای نقره است در همجواری کیمیای عصمت و ولایت طلا گشت و به بانویی عظیم الشان بدل گشت که در تاریخ نوشتهاند در دوران کهولت جز با قرآن سخن نمیگفت. او گرچه در ردای کنیزی به منزل حضرت زهرا (س) وارد شد اما آل طه هیچگاه شرافت و انسانیت او را زیر پا نگذاشتند و همچون انسانی آزاده با وی برخورد میکردند. شناخت زندگی بانو فضه و مرور احوالاتش از اهمیت بهسزایی برخوردار است. چرا که از نمایی متفاوت شخصیت و رفتار اهل بیت (علیهم السلام) را بر ما آشکار میسازد. نگاه از منظر فضه به ما نشان میدهد امیرالمومنینی که در خیبر را از چارچوب درمیآورد و ذوالفقارش بر تن فرماندهان کفر لرزه میاندازد، در خانه چگونه با همسرش برخورد میکند.
درباره کتاب شبیه مریم
کتاب شبیه مریم روایتی داستانی از زندگی بانو فضه است. این داستان از زمانی آغاز میگردد که قبیلهاش توسط دزدانی بیصفت مورد هجوم قرار میگیرد و مردان و زنان جوانش به بردگی گرفته میشوند. او به همراه دوست صمیمیاش آنا با بدرفتاری و غمی سنگین رهسپار منطقه حبشه میشوند تا به پادشاه آنجا پیشکش شوند. این ماجرا در زمانی رخ میدهد که اولین مهاجرت مسلمانان رقم خورده و جعفر ابن ابی طالب همراه گروهی وارد این سرزمین میشوند. پادشاه حبشه تحت تاثیر تعالیم پیامبر جدید هدایای گرانبهایی را راهی مدینه میکنند که در این بین فضه و حوریه نیز قرار دارند. حوریه کنیز مردی یهودی به نام رافت میشود و فضه همراه سلمان پا به خانه حضرت زهرا (س) میگذارد و این همان توفیق بزرگی است که نصیب این دختر پاکدامن میگردد تا حسنین تا آغوشش بزرگ شوند و بانوی عالمین در کارهای منزل از او یاری بجوید. فضه به خانهای وارد میگردد که شبیه هیچ خانواده دیگر نیستند. آخرت برایشان بر دنیا مقدم است و تمام لحظات زندگیشان بر محور ایمان و رضای الهی میگردد. نویسنده با هوشمندی شخصیت حوریه را وارد داستان فضه کرده تا به خوبی تفاوتهای یک زندگی اسلامی و زندگی که بر مدار خواستههای دنیای میگذرد را برای مخاطب نوجوان به تصویر کشد. حوریه صاحب همسری میشود که از مال دنیا هیچ کم ندارد و در لباس و خوراک و مسکن سنگ تمام گذاشته است. از آن سو فضه در خانهای به سر میبرد که بانوی خانه با دست خود دستداس گندم را میگرداند و مرد خانه در طلب روزی حلال همچون کارگری روزمزد زحمت میکشد. با این حال تفاوت میان این دو خانواده از زمین تا به آسمان است. گرچه در خانه امیرالمومنین (علیه السلام) خبری از گوشت بریان و پارچه ابریشمی نیست اما آنگاه که برای خدا سه روز از افطار خود میگذرند غذای بهشتی به آنان عنایت میگردد و زمانی که حضرت زهرا (س) از فرط عبادت و کار در کنار فرزندانش به خواب میرود فرشتگان آسمان دسداسش را می گردانند. فضه چگونه میتوانست زیبایی دینداری و ثمرات دلنشین زندگی بر مدار اسلام را ببیند و الگو نگیرد. او شاهد برجستهترین زندگی مشترک عالم هستی بود. جایی که دو قله خلقت در کنار یکدیگر زیستند. کوتاه اما پرثمر و ماندگار. حیاتی که میتواند برای همگان تا روز قیامت پاسخ کامل و دقیقی به سوال چگونه به زیباترین شکل میتوان زیست، باشد. نویسنده این کتاب تلاش کرده با نشستن بر قاب چشم این خادم، به خانه حضرت زهرا (س) و امیرالمومنین (ع) وارد گردد و با روایتی جذاب، مروری بر شخصیت و زندگی حضرت زهرا انجام دهد.
داستانی از زندگانی فضه
فضه تمام روز کارهای منزل را با وسواس و دقت خاصی سروسامان داد و در انتظار گذر زمان و آمدن پیامبر لحظه شماری میکرد. بعد از انجام فریضه نماز مغرب و عشا با عجله خودش را به در خانه رساند و کنار در ایستاد و منتظر قدوم مبارک پیامبر شد. زمان برایش به کندی میگذشت و هر لحظه برایش ساعتی بود و خبری از پیامبر نبود فضه ابتدا غمگین و نگران با خودش گفت نکند پیامبر او را لایق ندانسته که نیامده اما در دل به خودش نهیب زد که او پیامبر و فرستاده خداست و امکان ندارد خلاف وعدهای که داده عمل کند.
پیامبر بعد از ادای فریضه نماز مغرب و عشا تصمیم داشت به خانه خودشان برود و سپس به مهمانی خانه فاطمه برود. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: «خداوند به تو دستور میدهد قبل از رفتن به خانه ات با عجله نزد فضه بروی زیرا او با نگرانی کنار در خانه فاطمه منتظر تو ایستاده.»
پیامبر از راه رسید فضه از شعف آمدن پیامبر زانوهایش لرزید. او سرانجام میزبان فارقلیط قصه های کودکی اش و پیامبر آخر الزمان شده بود. اهل بیت که متوجه حضور پیامبر شدند تعجب کردند. غذایی که تهیه کرده بودند فقط به تعداد خودشان بود. پیامبر به ایشان فرمود: «من امشب به دعوت شما برای افطار نیامده ام بلکه فضه من را دعوت کرده و مهمان او هستم.»
علی فرمود: ای فضه! چرا به ما خبر ندادی تا برای مهمانی امشب تو را کمک کنیم؟
فضه ذوق زده گفت: «من خدمتکار شما هستم و به برکت و فضل و سخاوت شما این ضیافت بر من آسان شده است.»
فضه به اتاقش رفت و به نماز ایستاد او که به لطف پروردگار ایمان داشت بعد از نماز دستهایش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: «الهی! من در خدمت فاطمه زهرا هستم. پیامبرت را به اینجا دعوت کردهام اما فقیرم. چیزی برای پذیرایی ندارم مگر آنکه تو این را بر من آسان گردانی.» فضه با دلی مالامال از عشق پروردگار یکتا که او را سامان بخشیده و نزد عزیزترین و بهترین مردمانش جای داده بود از پروردگار یکتا خواست آبرویش را حفظ کند و از غذاهای آسمانیاش نصیبش گرداند تا از مهمانش که پیامبر و فرستاده اوست پذیرایی کند. او با ایمانی راسخ به پروردگار جهانیان با چشمانی اشک بار سر بر سجده گذاشت. وقتی سرش را بلند کرد سفرهای از بهترین و رنگین ترین غذاها پیش رویش آماده بود. فضه با دیدن غذاهای آسمانی سجده شکر گذاشت. غذاها را برداشت و از اتاقش بیرون رفت بعد از صرف غذا، پیامبر فرمود: «فضه! چگونه به این غذای بهشتی دست یافتی؟»
فضه با افتخار گفت: «مگر من خدمتکار حضرت زهرا سرور زنان بهشتی نیستم؟ مگر من خدمتکار و جاروکش کسی که بهشت و جهنم را تقسیم میکند، نیستم؟»
پیامبر فرمود: «حمد پروردگار را که کنیز دخترم زهرا به منزلت و مرتبه مریم دست یافته و از بهشت برایش غذا می آید.»
برچسب ها: کتاب
نظر شما