سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سید علی زیدی: «هناسه» به معنای نفس، راوی نفسنفس زدنهای مادریست که در ادوار مختلف زمان از برای خانواده، خاک و فرزندانش نفس کشیده. روی جلد در یک مربع نارنجی و با رنگ سفید نوشتهاند رمان که اگر نمینوشتند «هناسه» میتوانست خاطرات مادری باشد که در دل گیرودارهای تاریخ کلکسیونی از دردهای گوناگون را با پوست و گوشتش چشیده و لحظهای از ادامۀ زندگی منصرف نشده و مثل کوه تکیهگاه زنجیرۀ آدمهای اطرافش بوده. «هناسه» نوشتۀ قلم راضیه بهرامی راد و محصول چاپخانۀ سوره مهر قرار است شما را در دویست و اندی صفحه مهمان زندگی هناسه و خانوادهاش بکنند.
صدام، زاییدۀ بعث بود. حزبی که سرتاسر خاور دور و نزدیک را به دنبال یک تمامیت عربی زیرورو کرده بود. تمامیتخواهی که در هرجا که زور و ضربش میرسید، شابلون میگذاشت و با متراژش عربیتت را میسنجید و در صورت عدم تطابق، تو را به چرخگوشت نسلکشیاش میسپرد. حال «هناسه» قصهگوی داستان دختر کردی است از حلبچه که تکتک لحظات زندگیاش به چشمه و دشت و زمین زراعیشان در وطنش گرهخورده و مضاف بر این گره، تا آنجا که ورقهای خاطراتش جان دارند، بوی خون و باروت و آتش را زیر مشامش زنده میکنند. با همۀ این گیرودارها، کج دار مریز چرخ زندگی را میچرخانند تا اینکه روزی بالاخره ماجرایشان به مو میرسد و با هشدار حکومت عراق مبنی بر بمباران حلبچه، پناهنده ایران میشوند و این میشود سرآغاز قصۀ هناسه و خانوادهاش.
قصه بر دوش تاریخ سوار است و کلیت داستان بین چند سال پایانی حکومت پهلوی و چند صباحی بعد از جنگ تحمیلی پیش میرود اما نویسنده توانسته با یک هوشمندی در شخصیتپردازی شخص اول قصه، از تاریخی شدن رمان جلوگیری کند. شخصیت اصلی داستان به طبع مهاجرت اجباری و غربتی که دارد عموماً خیلی در گیرودار وقایع سیاسی اجتماعی دور و اطرافش نیست و به دلیل همین بیخبری نهادینهشده در شخصیت، تاریخ صرفاً به پسزمینهای تبدیلشده برای روایت قصه.
داستان روان و خوشخوان پیش میرود. نوع روایت شخص اول قصه و بهموازات آن شخصیتپردازی درست و مناسب شخصیت اصلی، سطح همزادپنداری میان خواننده و هناسه را بالا میبرد. عموم گرهها و نقطههای عطف داستان درست عمل میکنند بهطوریکه زمینۀ کسل شدن مخاطب را از بین میبرند و میزان ثابتی از گیرایی را همواره در مقاطع مختلف رمان حفظ میکنند و حتی باوجود یکنواخت شدن گرهها نیز باز قصه از نفس نمیافتد و از ولع مخاطب نسبت به ادامه دادن داستان نمیکاهد.
در کنار تمام این موارد، «هناسه» به نقاط ضعفی هم مبتلا هست. فلش بکها و پرشهای زمانی قصه باوجوداینکه بخشی از پازل ذهنی مخاطب را نسبت به هناسه و باقی افراد کامل میکنند اما گاهاً مثل ترمز گیر سرعت پیشروی قصه را، مخصوصاً در لحظات باز شدن گرههای داستانی، روبه کندی میبرند. برخی از گرههای داستانی مثل ماجرای شخصیت بفرین، پرداخت مناسبی ندارند و آنطور که بایدوشاید کاشت و برداشت مناسبی شکل نمیگیرد. بهموازات پیشروی قصه حجم شخصیتها بالا میرود اما پرداخت شخصیتها گاهاً به نواقصی دچار میگردد و برخی از شخصیتهای قصه، در ذهن مخاطب بهخوبی تثبیت نمیشوند.
درنهایت ازنظر راقم این مرقومه، مُرکب تمام این موارد بالا، یک رمان سرپا و خوش ریتم از «هناسه» تحویل مخاطب داده است که باوجود سوار تاریخ بودن، تاریخی نمیشود و مهمتر از اینها تا آنجا که توانسته پایش را وارد قلمرو شعارزدگیهای متداول این ژانر از رماننویسی نمیکند و اگر هم حرفی دارد، میکوشد تا حرفش را در زیر متن اثرش نگه دارد.»
نظر شما