به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «تهران من، نگاه او» روایت پایتخت ایران از نگاه دیگریست، روایت چشمهایی در جستوجوی زندگی یک شهر، در گذشتهای که یا چیزی از آن باقی نمانده و یا ردپایش کمرنگ شده است. داستان مسافرانی بیگانه که روزگاری خود را در مقابل سیمای شهری تهران یافتند، از دروازه و حصارش عبور کردند، پا به میدان، خیابان، کوچهپسکوچهها و خانههایش گذاشتند و شریانهای شهر را بازشناختند. مسافرانی که رفتهرفته در قلب بازار، مسجد، تکیه، مدرسه، حمام و کاروانسرای شهر رخنه کردند تا اعجاز فرهنگ، هنر، معماری و آدابورسوم ایرانی را در هر آن چیزی کشف کنند که در چارچوب «عامالمنفعه» تعریف شده است. مسافرانی که از جغرافیای شهر، کهنری، البرز سرفراز و داغی تابستان و خنکای شمیران هم نگذشته، و روایت از پس روایت خلق کردهاند. آنهایی که به باغ ایرانی رشک بردند و از وصف کوشکهای دلنشین شهر سیر نشدند؛ به وقت شادی اهل تهران شاد شدند و وقت سوگ آنان را بازشناختند؛ از امنیت شهر نوشتند و بلایی که بر سر متجاوزان به آن میآمده است. غربت در تهران را معنا کردند و از غریبههای آشنا و آشنایان غریب پایتخت سخن گفتند و نوشتند که هر کس را چگونه به انجام کاری دیده است.
نشست رونمایی از کتاب «تهران من، نگاه او: شهر به روایت جهانگردان» در باغ نگارستان و در قالب سلسلهبرنامههای «عصر سهشنبههای بخارا» با حضور علی دهباشی، احمد مسجد جامعی، محمدرضا جوادی یگانه، مهرشاد کاظمی و سعیده زادقناد با مشارکت انتشارات نگارستان اندیشه برگزار شد.
کتاب در پی خلق داستانی از سفرنامههاست
در ابتدای این نشست، محمدرضا جوادی یگانه، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران به معرفی مختصری از کتاب پرداخت و گفت: در این کتاب سعی شده تا همه اظهاراتی که درخصوص تهران در سفرنامهها آمده است، گرداوری و منظم شود و گاه نویسنده به مقایسه دیدگاهها سیاحان در موارد و موضوعات مختلف نیز پرداخته است.
او در خصوص اهمیت سفرنامهها افزود: سفرنامه ژانری ادبی محسوب میشود و در عین حال یکی از مهمترین منابع تاریخ اجتماعی ایران نیز بهشمار میرود، بهویژه در مورد جامعة ایرانی که اسناد دقیق و متقنی درباره آن موجود نیست و هنوز هم بسیاری از این دست اسناد در آرشیوهای خانگی و دولتی حبس هستند و خطر از دست رفتن آنها وجود دارد، ازین رو سفرنامهها میتواند اطلاعات بسیار خوبی را در اختیار ما قرار دهد. همچنین به ویژه از آنجایی که در مورد شهر تهران پیش از قاجار اطلاعات دقیقی در دست نیست و از تاریخ ایران، تاریخی رسمی، سیاسی و دولتی قلمداد میشود، لذا تاریخ مردمی بسیار کمرنگ است و لذا سفرنامهها منبع بسیار مهمی برای دسترسی به اطلاعات تاریخی، جغرافیایی و حتی آبوهوایی نیز هستند.
این پژوهشگر حوزه خلقیات ایرانیان ادامه داد: سفرنامه یک ژانر ادبی نیز هست و ما سفرنامه را بهمثابه رمان میخوانیم، نه یک کتاب تاریخی در این میان میتوان گفت حتی نقد سفرنامه نیز میتواند در حوزه ژانر ادبی بگنجد و بر این باورم که این نقد نمیتواند خشک و رسمی باشد و به دور از قضاوت ارزشی قرار گیرد، لذا پژوهشگر این حوزه باید به سفرنامهها تعلق خاطر داشته باشد تا بتواند آنها را دقیقتر دیده و درخصوصشان اظهار نظر کند، از همین منظر، کار خانم زادقناد حائز اهمیت است؛ چرا که بررسی و نقل قول از این تعداد سفرنامه، کتاب «تهران من، نگاه او» را بهمثابه یک داستان یا کتاب قصه کرده، و متن این کتاب گویی رویکردی پستمدرن را در نقد سفرنامهها و خلق یک داستان دنبال میکرده است.
روایتی از ماندگاری روح تهران
سعیده زادقناد، نویسنده کتاب «تهران من، نگاه او» دومین سخنران این برنامه بود. او با اشاره به انگیزه نگارش این اثر گفت: خلق هر اثر قطعاً از بهانهای نشئت میگیرد. ۱۸ سال فعالیت در حوزه سفرنامهپژوهشی و مواجهاتی که با سفرنامهها داشتم، سبب شد گزارههای بسیاری از سفرنامهها را در ذهن داشته باشم. بعضی از این گزارهها خیلی زیبا و در ذهن ماندگار بودند، بهعنوان مثال مادفون روزن، بانوی جهانگرد سوئدی که در سال ۱۹۳۴ و در زمان رضا شاه به ایران آمده است، در توصیف تهران مینویسد: «تهران شهر هزار باغ است و از هوا به خوشة سبز زمردی میماند که در کف دست آفتابسوختهای پهن شده باشد.» این تعبیر از تهران، بسیار زیبا و حسرتبرانگیز است و هیچ شباهتی به تهران امروزی ندارد. اگر بخواهم دقیقاً در مورد انگیزة نگارش این کتاب حرف بزنم، شاید همین گزاره توصیفی، بهمثابة دکمهای بود که دوست داشتم برایش کتی بدوزم تا تعابیر مختلفی که از تهران قدیم و حتی تهران معاصر وجود دارد، دیده شوند و در معرض خواندن قرار گیرند. از این رو تنها به سفرنامهها بسنده نکردم و گزارشهای سیاسی و مقالات بسیاری در این زمینه را مورد مطالعه قرار دادم.
وی افزود: پس از تهیه منابع و گردآوری اطلاعات، در این فکر بودم که نگارش را باید از کجا شروع کنم؛ چرا که توصیف تهران را میشد از مختصات جغرافیایی یا تاریخی شهر شروع کرد، یا میشد در مورد جمعیت و اقلیم آن سخن گفت و یا با هر اطلاعاتی که معرفی کلیای از شهر داشته باشد، شروع به نوشتن کرد، اما حس کردم، اگر قرار است، این کتاب در قالب روایت روایتها نوشته شده، باید از سبک معمول معرفی تهران متفاوت باشد، از این رو از دروازهها شروع کردم، جایی که مسافران برای ورود تهران از آن عبور میکردند و شاید با خود میگفتند: «تهران تهران که میگویند، این است؟». پس از این مبحث به سراغ توصیف حصارها، سیمای شهری، خیابانها، خانهها و کاخها، بناهای عامالمنفعه و مشاغل و طبقات اجتماعی تهران رفتم.
همچنین مایل بودم که کتاب صورت داستانی داشته باشد، به این شکل که اگر مخاطب را در مقابل بازار تهران قرار میدادم، دستش را در دست روایت سیاح قرار میدادم تا او بازار را برایش شرح دهد. در این میان ترتیب زمانی سفرنامهها اهمیت نداشت و ترتیب موضوعی حائز اهمیت میشد، بدینگونه که ممکن است، مخاطب با سیاحی در سال ۱۸۸۰ مواجه شود که راستة فرشفروشان بازار را برایش شرح میدهد و ناگهان پس از او به بازار سال ۲۰۰۹ کشیده شود و سیاحی در سالهای اخیر، شرح وضعیت همین راسته را برای او شرح دهد. چنین سبکی از روایتگری سبب شد تا به این نتیجه برسم که گویی با همه تغییراتی که پایتخت ایران به خود دیده است، اما روح شهر همچنان حفظ شده و تغییری نداشته است.
زادقناد در ادامه سخنرانی خود با تأکید بر این نکته که کتابش ادعایی در زمینه تهرانشناسی محض ندارد، ادامه دارد: این اثر مواجهه سیاحان با جریان زندگی در شهر را بهخوبی نشان میدهد؛ چرا که سفرنامهها بسیاری از جزئیاتی را برای مخاطب به نمایش میگذارند که در هیچ متنی از تاریخ رسمی به آنها پرداخته نشده است. همچنین موارد بسیاری در جریان زندگی روزمره ایرانیان، عادیاند که مایه تعجب سیاحانند و آنها به توصیفشان نشستهاند. در این اثر همچنین سعی شده تا حتی روایتهای اشتباه یا شکبرانگیز در مورد تهران نیز با خود سفرنامهها اصلاح و مخاطب را به درک درستی برسانند. بهعنوان مثال روایتهای زیادی در مورد توپ مروارید وجود دارد؛ برخی معتقدند این توپ را شاه عباس از پرتغالیها به غنیمت گرفته است، گروهی دیگر آن را غنیمت نادرشاه از دهلی میدانند و بعضی نیز آن را ساخته کریمخان زند برمیشمارند که با قرار گرفتن در مجاورت حرم شاهچراغ، مقدس شده است.
تمامی این روایتها در سفرنامهها آمدهاند و از کارکردهای این توپ برای بستنشینی، درمان بیماریها بهویژه نازایی و بالاخره بختگشایی سخن به میان آمده است، اما در نهایت لرد کرزن، نماینده مجلس عوام انگلستان و خبرنگار روزنامه تایمز در سال ۱۸۸۹ به ایران آمده است، در این خصوص مینویسد: «عدهای قراول، نگاهبانان و یا متولیهای این توپ هستند، جیره و حقوق دولتی آنان منحصر به حقالزحمهایست که از زائران باایمان توپ مقدس دریافت میدارند.» لذا همین گزاره نشان میدهد که مقدسسازی این توپ و قرار دادن آن در هالهای از افسانه به نفع چه کسانی بوده است، در حالی که این توپ را فردی به نام اسماعیل اصفهانی در زمان فتحعلیشاه قاجار ساخته و ویژگی تاریخی منحصربهفردی نداشته است.
خوب یا بد؛ برخورد اول و نخستین قضاوت
در ادامه این نشست، مهرشاد کاظمی، تهرانپژوه و محقق حوزه سفرنامهنویسی با اشاره اهمیت حوزه سفرنامهپژوهی گفت: انتشار این کتاب را باید به فال نیک گرفت، چرا که میتواند کمک مهمی به حوزه مطالعاتی تهران باشد و در راه شناخت هویت تهران مؤثر باشد.
وی تأکید کرد: سنت سفرنامهنویسی در اروپا بهویژه پس از رنسانس رونق بسیار رونق گرفت و از این رو سیاحان زیادی به ایران آمدند. آنها از سویی قصد آشنایی با فرهنگ و تمدن ایران را داشتند و از سوی دیگر، عثمانی قدرت یافته بود و میتوانست برایشان تهدید محسوب شود، از این رو میخواستند از طریق ایران و تشویق این کشور برای جنگ با عثمانی، این امپراتوری را مشغول سازند تا به سوی اروپا حرکت نکند. از سوی دیگر، گروهی از آنان تبلیغ دینی از طریق مسیونرهای مذهبی را پی میگرفتند و بالاخره روابط بازرگانی نیز عامل دیگری برای سفر به ایران محسوب میشد. همچنین بهطور کلی کسانی که به ایران میآمدند، در پی ارائه اطلاعات و صحیح بودند، اما ما همیشه شاهد اشتباهات زیادی در متن سفرنامهها هستیم. این مسئله طبیعی به نظر میرسد، چرا که بسیاری از سیاحان زمان کوتاهی را در ایران سپری کرده بودند و برخی نیز با فرهنگ خودشان به آداب و رسوم ما نگاه میکردند و ندانستن زبان فارسی هم گاهی این برداشتهای اشتباه را ایجاد میکرده است؛ برداشتهایی که میتوان آنها را با تطبیق با منابع داخلی و یا استفاده از جامعهشناسی تاریخی ایران، اصلاح کرد.
کاظمی با اشاره به نخستین برخورد سفرنامهنویسان با فرهنگ و جامعه ایرانی و اثرگذاری آن بر برداشت آنها افزود: بهعنوان مثال زمانی که مسافران هنگام ورود به تهران و عبور از دروازه شهر، مجبور به پرداخت هزینهای گزاف شدهاند، تهران را شهری آلوده و فاسد معرفی کردهاند و اگر عکس این قضیه رخ میداد و سیاح با استقبال خوبی در آستانه شهر مواجه میشد، توصیف بهتری از آن میکردند. به این ترتیب نمیتوان نسبت به اظهار نظر سفرنامهنویسان، قضاوتی منفی داشت.
وی با اشاره به فعالیت خود در عرصه مطالعه تهران بر مبنای سفرنامهها گفت: در پژوهشی که در مورد تهران در سفرنامهها انجام دادهام و بهزودی توسط نشر ثالث منتشر خواهد شد، مطالب ۱۲۲ سفرنامه استخراج و دستهبندی شده است. همچنین باید توجه داشت که ما قبل از تبدیل تهران به پایتخت، شاهد نگارش ده سفرنامه در این حوزه هستیم که سفرنامه کلاویخو در زمان تیمور قدیمیترین آنهاست و پس از آن در زمان شاه عباس، شاه صفی، شاه سلیمان، شاه سلطان حسین و نادرشاه نیز سفرنامههایی نوشته شده است که برای اولین بار به بازار، حصار تهران و حتی خانوادههای مسیحی تهران اشاره کردهاند و اطلاعات مهمی را برجا گذاشتهاند. از طرف دیگر تهران به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی خود مورد توجه سیاحان قرار گرفته، وگرنه مثل شهری چون اصفهان، موضوع برجستهای برای روایت سیاحان نداشته است.
این تهران پژوه به بررسی وضعیت سفرنامهنویسان ملل مختلفی پرداخت که به شهر تهران سفر داشتهاند: بیشترین تعداد سفرنامهنویسان را انگلیسیها تشکیل دادهاند؛ ۳۹ سیاح که حدود ۱۲ نفر از آنها زن هستند. در پژوهشم که از زمان کلاویخو تا ۱۹۳۵ را در بر میگیرد، احساس میشود که انگلیسیها به ایرانیها نگاهی از بالا به پایین داشتهاند و بیشتر در مسیر منافع هند قدم برمیداشتند و اطلاعات جمع میکردند. دومین گروه را فرانسویان تشکیل میدهند که اغلب دیدگاهی فرهنگی دارند و چندان نگاه بالا به پایینی نداشتهاند و گروهی از فرانسویها که در دوره فتحعلیشاه به ایران آمدهاند بیشتر در صدد شناسایی شرایط ایران برای لشکرگشی ناپلئون به هندوستان بودهاند، مثل اولیویه. اما فرانسویهای بعدی یا با نگاه فرهنگی دنبال اشیای تاریخی بوده، و یا موسیونرهای مذهبی را تشکیل دادهاند.
وی افزود: روسها در درجه سوم قرار دارند و پس از شکست ایران از آنها، نگاه بسیار بالا به پایین، همراه با توصیفات منفی از فرهنگ ما داشته، و بیشتر سیاحان آنها نظامی بوده، و شاید این روحیة نظامی در لحن نوشتن آنها اثرگذار بوده است. ژاپنیها هم به دلیل آشنایی با فرهنگ شرقی، بهمراتب در مورد ما بهتر نوشتهاند و در این زمینه محافظهکارتر بودهاند. آمریکا نیز خیلی بهتر ایران را توصیف کرده و دقیق و تحلیلی کار کردهاند، بهعنوان مثال، بنجامین نخستین سفیر آمریکا در ایران، مطالب منصفانهتری داشته است. ایتالیاییها هم بیشتر احساسی و شاعرانه به فرهنگ ایران پرداختهاند و معماری ایرانی و هنر آن برایشان حائز اهمیت بوده است.
چیزهای عادی در نگاههای غیرعادی
احمد مسجد جامعی بهعنوان سخنران بعدی نشست رونمایی از کتاب «تهران من، نگاه او» به سخنرانی پرداخت و گفت: اهمیت سفرنامهها در موارد خود را نشان میدهد که گاهی اطلاعات دقیق آنها در جاهای دیگر کمتر دیده میشود. بهعنوان نمونه زمانی که ما به تماشای مراسم عزاداری یا تعزیه میرویم، با پدیدهای نسبتاً عادی در فرهنگمان مواجهایم، اما از منظر سیاحان، تمام جزئیات مراسمهای تکیه دولت، از نقاشیها و تزئینات گرفته تا برگزارکنندگان تعزیه و حتی شیر تعزیه هم جالب بوده، و پایهگذاری نوعی خاص از نمایش محسوب میشده است. به این ترتیب در توصیف جزئیات اجتماعی، سفرنامهها بسیار اهمیت دارند. مثلاً شغلی مثل انارکوب که شاید برای جامعه عادی بوده، در سفرنامهها به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است. در این شغل افراد پوست انار را جمعآوری و با کوبیدنش، آن را برای استفاده در رنگرزی آماده میکردند. از سوی دیگر جریان شرقشناسی در غرب، سبک ورود جهانگردان به ایران شد، کسانی که به بهانه کار فرهنگی، به غارت آثار عتیقه ایرانی مشغول شدند. انگلیسیها هم به دلیل جاذبههای هند، تمام تلاش خود را صرف شناسایی ایران میکردند.
این پژوهشگر و متولی پیشین حوزه فرهنگ تصریح کرد: استخراج دادههای سفرنامهای میتواند در شناخت تاریخ گذشته ما، مناسبات اجتماعی و آیینهای ایرانی بسیار مؤثر واقع شود. همچنین قرار گرفتن تاریخنگاری ما در اختیار سلاطین و یا به دلایل اجتماعی و سیاسی، عدم جرئت و جسارت در انعکاس حوادث سبب شده تا تاریخ رسمی ما حاوی اطلاعات اجتماعی جزئی غنی و نباشد. مثلاً وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران در زمان محدود افغان و محاصره سخت شهر و از پای درآمدن آن در برخی سفرنامهها دقیق و با جزئیات انعکاس یافته است؛ چیزی که قطعاً در کتابهای رسمی تاریخی ما با صراحت به آن اشاره نشده است. یا بهعنوان مثال اگر چیزی در زمان ناصرالدینشاه بر خلاف سیاستهای او طرح میشد، آشفتگی شاه را دربرداست، مثلاً بهتازگی سفرنامه دکتر ویلس را که توسط آقای کیانفر ترجمه شده است، با ترجمه دیگری از این کتاب مقایسه میکردم و به این نتیجه رسیدم، ترجمهای که به عرض ملوکانه میرسیده، چقدر با اصل کتاب فرق داشته است.
تهران، معشوقة نفرتانگیز ماست
در بخش دوم نشست، محمدرضا جوادی یگانه، مجدداً به محتوای کتاب «تهران من، نگاه او» اشاره کرد و با بیان احساس خود از این اثر گفت: خواندن این کتاب که درباره تهران است، حس متناقضی را از شهر به ما القاء میکند. به این ترتیب که تهران، معشوقة نفرتانگیز ماست و حس دوگانهای که از این کتاب به دست میآوریم نیز چنین است. تصور کنید، اگر از تهران، دولت و ماشینها را بگیریم، شهر خیلی خوبی میشود، مثل تصویری که ازین شهر در ایام تعطیلات نوروز داریم. اما همین تهران مملو از تناقض، در نظر سیاحان جلوه دیگری دارد، مثلاً در مواردی توصیفات سیاحان از ایران، بسیار عاشقانه است، فردی مثل خانم پرنسس بیبسکو که شاعری فرانسویست، با حضوری کوتاه در تهران، توصیفات بسیار شاعرانهای از این شهر داشته، و انگار چیزی جز زیبایی ندیده است، اما در کنار آن سیاحان روس هیچ پدیده زیبایی در ایران را گزارش نکردهاند، از مامونتف که در جریان به توپ بستن مجلس در ایران حضور داشته تا لومنیتسکی، هیچیک توصیف قشنگی از ایران نداشتهاند. در کتاب «تهران من، نگاه او» نیز شما نمیتوانید به نگاهی روشن در مورد این شهر برسید، چون نگاه روشن، ذات و خود تهران است؛ شهری که هم عاشقانه دوستش داریم و هم به شدت از آن بیزاریم. به این ترتیب حسی که از خوانش سفرنامهها نسبت به تهران مییابیم، یک قصه تمامنشدنی و داستانی باز است که تکلیف ما را با این شهر مشخص نمیکند.
باید سنتهای سفرنامهنویسی را بشناسیم
سعیده زادقناد در ادامه جلسه با ارجاع به نمونههایی از متن کتاب خود در توصیف کاخ نگارستان، محل برگزاری نشست گفت: همین کاخ نگارستان که در آن حضور داریم، کاخ مشهور و محبوب سفرنامهها، در دل خود سه داستان دارد که برخی در سفرنامهها به کرارت از آنها یاد شده است: اول داستان سرسره مرمرین فتحعلیشاه، دوم تابلوی صف سلام و سوم قتلگاه قائممقام فراهانی. سرسره مرمرین پادشاه قاجار به دلیل کارکرد جنسیاش که البته هنوز هم استفاده از آن به این منظور ثابت نشده، بسیار مورد توجه سفرنامهنویسان قرار داشته، و هر کس که به این کاخ قدم گذاشته، تلاش کرده است تا در روایت خود به این سرسره عجیب اشاره کند، گاهی این مسئله سبب شده تا سیاح برای جلب نظر خواننده، بهگونهای به شرح این سرسره بپردازد که گویی خود نظارهگر روش استفاده از آن بوده است و با بخشیدن شاخ و برگ به روایتش آن را جذاب کرده است، بهعنوان مثال رابرت کرپورتر، نویسنده و شاعر و دیپلمات انگلیسی که در ۱۸۱۷ وارد ایران و در پژوهشهای خود ثابت کرده که آنچه بهعنوان مقبره مادر سلیمان نام داشته، مقبره کوروش است، به توصیف خیالپردازانهای از این سرسره نشسته است که در کتاب «باغهای ایران و کوشکهای آن» اثر دونالد ویلبر به آن اشاره شده است.
کرپورتر مینویسد: «این بانوان، بهقدری از آبتنی در استخر، که نوعی تجمل بهشمار میرود، لذت میبرند که چندین ساعت در آب میمانند و گاهی اوقات که گرمای روز آنان را سست و بیحال میکنند، چون از آب بیرون میآیند، خستهتر از موقعی هستند که هنوز در آب نرفته بودند. آقا و سرور این باغ اغلب در یکی از کاخهای طبقه فوقانی، که حوضخانه را احاطه کردهاند، به استراحت نیمروزی میپردازد و در این هنگام، اگر مایل باشد، به منظره حوضخانه نظر افکند، کافیست که دیدگان خود را به سمت پایین بگرداند تا زن مورد علاقه خود را که بسان حوریهای دریایی در آب زلال و بلورین مشغول شنا و بازی است تماشا کند و ببیند که چگونه با درخشندگی و طراوت خاص زنان جوان آسیایی برافروخته میشود.»
زادقناد با تکیه بر کاخ نگارستان و توصیف تابلوی صف سلام از بارون فیودورکورف روسی نیز ادامه داد: گاهی توصیف سفرنامهنویس با غرض شخصی بر حسب منافع سیاسی دولت متبوعش رخ داده است. مثلاً کورف روسی که طبیعتاً خود را در مقابل انگلیسیها میدیده، در توصیف تابلوی صف سلام که اکنون دیگر در کاخ موزه نگارستان موجود نیست، نوشته است: «در میان اروپاییان تمثال ملکم، سر گور اوزلی و موریه که در آثار خود ایرانیان و خود شاه را به گونهای فوقالعاده مضحک نشان دادهاند، به چشم میخورد. در مورد اینکه آیا تمثالها با صاحبانشان تشابهی دارند یا خیر، سخنی برای گفتن ندارم ولی در عوض، نقاشیها اعجابآور است. تمام اروپاییان کلاه سهگوش بر سر و اونیفرمهایی بسان قباهای قدیمی فرانسویان بر تن و جورابهایی قرمز به پا دارند. نقاش ماهری که این تصاویر را کشیده است به خاطر اهانتهای موریه حقش را کف دستش گذاشته است. پاهایی آنچنان کج برای او کشیده است که گویی پاهای مؤلف حاجی بابا را آنقدر فلک کردهاند که نمیتواند راه برود! تخت شاهی محمدشاه را در همین تالار برپا کردند و محمدشاه سینه و دستان خویش را با الماس و مروارید آراسته، تاج کوچکی بر سر نهاده و بر نشسته است. در دو سوی او وزیران مختار روس و انگلیس به اتفاق کارمندان سفارتخانههای خویش قرار داشتند.» این در حالیست که مشاهده پاهای موریه در این تابلو، چیزی را که کورف دیده و روایت میکند، اثبات نمیکند.
این سفرنامهپژوه در ادامه سخنرانیخود توجه به سنت سفرنامهنویسی در کشورهای مختلف را نیز پراهمیت برشمرد و اذعان کرد: بدون درنظر گرفتن سنت سفرنامهنویسی در یک کشور نمیتوان بهراحتی دست به تحلیل سبک و نیت سیاح زد. بهعنوان مثال در فاصله سالهای ۱۷۸۰ تا ۱۸۳۰ با غلبه سنت رمانتیسیم بر سفرنامهنویسی انگلیسی مواجهایم. در این سنت، مسافر با گردشگر متفاوت است و چنانچه مسافر نتواند رنج سفر را در متن خود بازتاب دهد، با گردشگر تفاوتی ندارد. مواجهه با حوادث تلخ از طوفان و سیل گرفته تا هجوم و به اسارت آدمربایان درآمدن، بخش تفکیکناپذیر سفرنامههای این دوران بریتانیاست و پایداری و مقابله با این حوادث و ظاهر شدن توان و جوهر درونی مسافر که به او اعتلا میبخشد، در نگارش متن سفرنامه بسیار اهمیت داشته است. از همین روست که سفرنامههای انگلیسی نسبت به سایر سفرنامهها گویی پرورشدهنده قهرمانهایی هستند که به ما ایرانیها نگاه از بالا دارند، در حالی که سفرنامههای روس به استثنای لومنیتکسی با فرار از سنت رمانتیسیم، صورتی دیگری از تفاخر را دنبال میکنند.
پیشنهاد تشکیل بنیاد مطالعات سفرنامهپژوهی
در بخش دوم این نشست، احمد مسجدجامعی سخنرانی خود را با اهمیت گزارشهای سیاسی ادامه داد و تصریح کرد: این نوع گزارشها که جنبة اطلاعرسانی به مقامات مافوق را دارند، از دقت بسیار بالایی برخوردارند و برخی از اطلاعات آنها قابل استناد است. مثلاً کلاویخود از مسیری وارد ایران میشود و وضعیت شهرهای بزرگ و کوچک و حتی روستاها را نیز گزارش میکند. گزارش او در مواردی حتی برخی اطلاعات تاریخی را نیز زیر سؤال میبرد، مثلاً بر خلاف تصور از مفهوم شهر، در گزارش کلاویخو، تبریز با وجود قوی بودن ابعاد شهریاش، هیچ حصن و حصاری ندارد.
وی در ادامه نیز سخنان خود را با ارائه این پیشنهاد به پایان رساند: سفرنامهها و مطالعات سفرنامهپژوهی، امری جدیست و متاسفانه این حوزه از کارهای پراکنده و البته تحلیلی و عمقی سرشار است که به نظر میرسد تشکیل بنیاد یا مؤسسهای در این زمینه بهمنظور ارتباط میان پژوهشگران این حوزه بسیار مهم و اثرگذار خواهد بود.
سخنران پایانی نشست نیز مهرشاد کاظمی بود که با اشاره مجدد به مطالعات خود در حوزه تهران در سفرنامهها تصریح کرد: بیشترین موضوعات پرداختهشده در سفرنامهها از این قرارند: خیابانها، بازار تهران، کاخ گلستان، آموزش و مدارس، دروازهها، حصار، وضعیت بهداشتی، آبوهوا، موقعیت و پوشش زنان، آیین محرم، جمعیت زرتشتیان بهعنوان یک اقلیت مذهبی، موسیقی و آواز.
کتاب «تهران من، نگاه او: شهر به روایت جهانگردان» بهتازگی از سوی انتشارات نگارستان اندیشه منتشر شده و در ۶۵۵ صفحه به بهای ۷۰۰ هزار تومان در اختیار علاقهمندان به مطالعات سفرنامهپژوهی و تهرانشناسی قرار گرفته است.
نظر شما