مصباح قمصری، آهنگساز و مدرس موسیقی، معتقد است که بهطور کلی موسیقی سنتی ما چه در زمینههای آموزشی و چه در مقوله تألیف، از پایههای تفکری چندان محکم و استواری برخوردار نیست و البته این مسئله نه نشان ضعف و نه نشان قدرت است، بلکه صرفا جنس موسیقی سنتی ما چنین است.
عدهای معتقدند آثار مکتوب در زمینه موسیقی ردیفی دستگاهی چه به لحاظ کیفی و چه از نظر کمی، تعداد قابل دفاعی ندارد. نظر شما در اینباره چیست؟
بهطور کلی به موسیقی میتوان از دو منظر نگاه کرد؛ یکی منظر هنری یا قلبی و دیگر منظر علمی و عقلی. بخش اول که منظر بیشتر استادان هنرمند (به معنای واقعی کلمه) گذشته نه چندان دور ما بوده است، قابلیت مکتوب شدن یا به کلام درآمدن را ندارد، چراکه متعلق به وادیای است فراتر از سخن و کتاب. شاید شروع و چگونگی ترویج نگاه عقلانی و علمی به موسیقی سنتی را بتوان همگام دانست با تأثیرپذیری فرهنگی ما از فرنگ، چراکه از نظر بنده اصولا نگاه علمی و تکنیکال به موسیقی، نگاهی غربی است. اصولا هنر شرق، خدامحور است و هنر غرب انسانمحور و هنر خدامحور از طریق شهود و اکتشاف حاصل میشود و هنر انسانمحور از طریق فکر و اکتساب. در پاسخ به سؤال شما باید عرض کنم که بهطور کلی موسیقی سنتی ما چه در زمینههای آموزشی و چه در مقوله تألیف، از پایههای تفکری چندان محکم و استواری برخوردار نیست و البته این مسئله نه نشان ضعف و نه نشان قدرت است، بلکه صرفا جنس موسیقی سنتی ما چنین است.
این وضعیت تا چه اندازه در اظهارنظر برخی مبنی بر غیرعلمی بودن موسیقی ایرانی و گذشتن دوران برای این موسیقی اثرگذار بوده است؟
ما در دوران گذر هستیم. هنرمند امروز ایرانی از طرفی ریشههای هنری و شهودی موسیقی را گم کرده و از طرف دیگر هنوز موسیقی علمی را درست نمیداند. هنرجوی امروز، نه راه اکتشاف هنر را یافته و نه راه اکتساب دانش را. البته با گذر از این دوران و تسلط بیشتر فرهنگ غرب بر کشور ما در آینده نزدیک، شکل تغییریافتهای از موسیقی سنتی ما جای خود را خواهد یافت كه علائم شروع این دوران به وضوح مشهود است و این مساله صرفا مربوط به ژانری خاص از موسیقی نیست، بلکه صحبت از فرهنگ کلی کشور است.
عدهای از اهالی موسیقی ایرانی معتقدند موسیقی ایرانی را نمیتوان با علائم و نشانههای نتنویسی که مخصوص موسیقی غربی است، منتقل کرد؟ آیا این امکان وجود دارد که علائم و نشانهگذاری متناسب با موسیقی ایرانی ایجاد شود؟
تلاش برای نتنویسی موسیقی ایرانی با علایم غربی، به تلاش برای نوشتن زبان چینی با حروف لاتین میماند. یکی از جذابیتهای شنیدن ویلن استاد میرزاده برای بهترین نوازندههای ویلن غربی، شنیدن اجرای حالتهایی است که حتی به فکر آنها خطور نکرده است، چه برسد به نشانهگذاری برای این حالات. اما برای ابداع علایم برای نشانهگذاری این حالات در موسیقی ابتدا باید لزوم وجود این علائم حس شود که به نظرمن چنین لزومی هنوز حس نشده است.
شیوه مرسوم در آموزش موسیقی ایرانی ظاهرا روش سینه به سینه و حاصل رابطه استاد و شاگردی است. بر این اساس آیا این انتظار که منابع مکتوب مدون دقیق و علمی برای آموزش موسیقی ایرانی ارائه شود و البته برفرض ارائه کاربردی باشند، چندان دور از انتظار نیست؟
به مسئلهای بسیار کلیدی اشاره کردید. همانطور که عرض کردم موسیقی دو منظر دارد، هنر و علم. جایگاه هنر سینه و جایگاه علم سر است. در روش سینه به سینه، استفاده شاگرد از محضر استاد صرفا استفاده موسیقایی نیست، بلکه استاد بر تزکیه نفس و جلای قلبی هنرجوی خود تأثیر میگذارد؛ برای همین هم انتقال سینه به سینه نام دارد. هنر موسیقی در این روش اکتشافی است و نه اکتسابی که البته این روش در موسیقی سنتی ما فراموش شده است. اما همانطور که عرض کردم، روش آموزش علمی در ایران هنوز چندان مدون و درست نشده است. نشان اثبات این مدعا را میتوان در اختلاف فاحشی که بین تعداد فارغالتحصیلان سالانه دانشگاههای موسیقی و تعداد فارغالتحصیلان کارآمد سالانه این مراکز، به خوبی رصد کرد.
اگر گذری در بازار نشر داشته باشیم و برای تفنن هم که شده چرخی در کتابفروشیها بزنیم، با برخی کتابها با عنوان فرعی نوازندگی فلان ساز بدون نیاز به استاد و به شیوه خودآموز روبهرو میشویم. حقیقت چنین ادعایی را تشریح کنید...
در صورتیکه هنرآموز جوهره هنری را در خود یافته باشد، محتمل است که هنرمند شود و اگر نیافته باشد هرگز هنرمند نخواهد شد، بلکه تکنیسین شود. حال اینکه متد چه باشد، کاملا مسئلهای فرعی است.
آسیبها و ایراداتی که آموزش عالی میتواند با اصلاح آن به تدوین آثار دقیقتر و البته در نهایت باعث اعتلای سطح موسیقی شود (البته فارغ از مشکلات سیاسی، نگاه جهتدار به موسیقی یا نظایر اینها) را برایمان توضیح دهید...
مسئلهای بسیار اساسی وجود دارد که با انجام آن بسیاری از مشکلات از جمله آموزش، ایجاد همبستگی صنفی میان هنرمندان ستنی و اصلاح شرایط مارکتینگ حل خواهد شد. من در چند نشست هم این طرح را مطرح کردم، اما چون کاری دشوار و زمانبر و نیازمند تخصصی عمیق بود، دوستان ترجیح دادند توجهی نکنند. طرح بنده ژانر بندی موسیقی سنتی بود. در بخش آموزش، یکی از مسائلی که هنرجو را به سمت دوبارهکاری و اتلاف وقت و گاهی دلسردی میبرد، تنوع ژانرهای آموزشی اساتید همساز است. مثلا در بین معلمهای مختلف ساز تار، درباره اِکُل و چگونگی مضراب زدن اتفاقنظر نیست. در اینصورت هنرجوی تار به سردرگمی دچار میشود و اگر بخواهد معلمش را تغییر دهد، باید زمان زیادی برای تخریب استایل و اِکُل پیشین خود صرف کرده و پس از آن به تحصیل استایل و سبک جدید بپردازد. درباره طرح بنده (ژانر بندی موسیقی ایرانی) و ارتباط آن با مارکتینگ، همبستگی صنفی و همینطور مبحث آموزش باید بهتفصیل صحبت کنیم که در این فرصت نمیگنجد. اما همینقدر عرض میکنم که برای همبستگی بین تفکرهای مختلف، نمیتوان مخرجهای صورتمسئله را یکی کرد، باید صرفا مخرج مشترک گرفت.
نظر شما