جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۰:۴۴
بیایین «کتاب بازی»

«پسر نوجوانی به سمت مسئول غرفه می‌‌رود. روی میز می‌کوبد و با هیجان می‌گوید: «بسوزه پدر آلزایمر» و دستش را جلو می‌برد و منتظر می‌ماند. غرفه‌دار، بخش کودک نمایشگاه کتاب، همزمان دست به پیشانی می‌کوبد و با لحنی شوخی-جدی و کشدار می‌گوید: بسوزه. بعد هم برگه حاوی رمز بازی را به او می‌دهد.»

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران‌(ایبنا) - سمیه دهقان‌زاده؛ دخترک صورتش را  مچاله کرده و همین‌طور که لبه مانتوی مادرش را می‌کشد با ناز می‌گوید:

ـ بسه دیگه، خسته شدم اصلا دیگه نمی‌خوام کتاب بخریم، آخه من هنوز بچه‌م؛ دلم بازی می‌خواد!

کمی مکث می‌کند، لب برمی‌چیند.
ـ بیا بریم بازی.

صبر می‌کند تا ثأتیر حرف‌هایش را روی صورت مادر ببیند، زن که هم کلافه شده، هم خنده‌اش گرفته، یک دفعه چشم‌هایش برق می‌زند رو‌به‌روی غرفه که سر درش نوشته «کتاب‌ بازی» متوقف می‌شود.

ـ بیا مادرجان، بیا بریم این غرفه شاید یه کتاب باشه، بازی جدید یادمون داد، آخه نوشته کتابِ بازی.

زن روی کسره و ترکیب اضافه، تأکید می‌کند.

همزمان خانمی خوشرو و جوان که انگار شاهد مکالمات دختربچه و مادر بوده، از غرفه بیرون می‌آید و می‌گوید:
ـ البته درست‌ترش «کتابْ بازی» است و روی کتاب مکثی می‌کند بعد بازی‌اش را می‌گوید و آن‌ها را به غرفه دعوت می‌کند تا یک بازی درست و درمان را شروع کنند.

برو و بیای عروسی‌ یک «عروس تعریفی»! 
آن‌ها دور میز گردِشیشه‌ای می‌نشینند، عنوان بازی‌های «عروس تعریفی»، «نجات الماس» تا «خنثنی‌سازی اثرات یک بمب»، «گل و گلوله» و «هیولا به توان ده» لب به لب، بارکد‌خورده به میز چسبیده‌ است.

دخترک «عروس تعریفی» را انتخاب می‌کند.

مادر با بارکدخوان گوشی، بازی را روی صفحه موبایلش بارگذاری و به دختر کمک می‌کند تا بازی کند، داستان از این قرار است که مظفرالدین شاه می‌خواهد دخترش را شوهر دهد...

بازیگران «عروس تعریفی» هم باید دل به دل ‌شاه‌بابا بدهند، داستان‌های تاریخی و حرف‌های قشنگی که از کتاب «عروسی شاهانه جشن بزرگانه» طراحی شده، بخوانند و بروند دنبال کلمه رمز به آدرس یکی از غرفه‌های بخش کودک و نوجوان سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران و آخر سر هم گردونه‌ای را بچرخانند و جایزه‌‌ای، نصیبشان شود.
 
«شاید خیال کنید اینجا مخصوص کودک و نهایتا نوجوان‌هاست، ولی از بچه‌های کوچک تا مادر و پدرها و حتی مادربزرگ و پدربزرگ‌ها هم به داخل این غرفه می‌آیند و خیلی‌هایشان تا ته همه بازی‌های غرفه «کتاب بازی» را درنیاوردند بی خیال نمی‌شوند!» 

اینها را المیرا حسینی یکی از مسئولان غرفه می‌گوید. 

                      

بسوزه پدر آلزایمر!
در همهمه بازی‌کنندگان که در گوشه‌گوشه انتهای راهروی دوم بخش شمالی کودک و نوجوان، دنبال کلمه رمزها می‌گردند، پسر نوجوانی به سمت مسئول غرفه کتاب بازی می‌‌رود و روی میز می‌کوبد و با هیجان می‌گوید:
ـ «بسوزه پدر»، «آلزایمر»  دستش را جلو می‌برد و منتظر می‌ماند.

همه توجه‌ها به او جلب می‌شود، دیگر غرفه‌دار جوان کتاب‌بازی، همزمان دست به پیشانی می‌کوبد و با لحنی شوخی-جدی و کشدار می‌گوید: بسوزه.
بعد هم برگه حاوی رمز بازی را به او می‌دهد.

آقای غرفه‌دار که خود را امیرحسین علی‌نیافرد معرفی می‌کند، همان جوانی است که دل به دل نوجوان‌ها می‌دهد و تا ته همه بازی‌ها همراهی‌شان می‌کند، او به ایبنا می‌گوید: «وقتی داریم غرفه را می‌بندیم و دیگر نایی برایمان نمانده یک عده نه تنها هنوز دارند بازی می‌کنند و بعضی‌ها تازه می‌آیند و بازی‌شان را شروع می‌کنند و مدام وقت اضافه می‌خواهند، این موضوع بزرگ و کوچک هم نمی‌شناسد چند روز پیش خانم معلمی از اصفهان آمده بود و وقتی نمایشگاه گردی‌اش تمام شده بود، راهش به غرفه ما افتاد تمام بازی‌هایمان را بازی کرد و تا شب پیس ما ماند و از تماشای بازی بچه‌ها حظ برد.»

مادربزرگی که دل به دل‌بازی‌ها داد
«یک بار هم مادربزرگی آمد، از بازی سوال کرد. ما فکر کردیم برای نوه‌اش می‌پرسد، بعد دیدیم تنها است و خودش می‌خواهد بازی کند. موبایلش هوشمند نبود، ما برایش بازی را اجرا کردیم و دلمان غنج زد از این همه حس جوانی و نشاط این مادربزرگ مهربان.

ما هم نشسته‌ایم به تماشا و حقیقتا هم تلاش و پویایی بچه‌ها و همدلی والدینشان با آن‌ها دیدنی است.
کاری که حوزه هنری کودک و نوجوان متصدی آن است و حساب و کتاب بازی‌هایش بر مبنای کتاب‌های پرطرفدار سال گذشته نمایشگاه کتاب است.»

                     

مسعود مهراد، مسئول واحد هنر و سرگرمی حوزه هنری که مدیر غرفه کتاب‌بازی است به ایبنا می‌گوید: بازی‌های «نجات الماس» از کتاب «سفر الماس»  «هیچ و پوچ و همه» از کتاب «ارادتمند هیچ»، «من قهرمانم» از کتاب «جام جهانی در جوادیه»، «خنثی‌سازی اثرات یک بمب» از کتاب هستی، «بازگشت سیمرغ» از کتاب «سیمرغ پدربزرگ من بود»، «ماهیل و ماهرخ» از کتاب «افسانه‌ها و قصه‌های ملل» و «گل و گلوله» از کتاب «مثل بقیه باباها» طراحی شده و در ایام نمایشگاه همه سنین از آن استقبال کرده‌اند و ما بابت این استقبال و حضور هم خوشحالیم و هم خدا را شکر می‌کنیم.

چرا بسیاری از افراد بعد از پایان بازی در غرفه «کتاب بازی» علاقمند می‌شوند کتاب‌هایی که بازی‌ها از روی آنها طراحی شده را کامل بخوانند و کتابخوانی در قالب بازی به جانشان می‌نشیند.»

از بازی، راه به مطالعه پیدا کردن، علاقه‌مندی به کتاب و کتابخوانی آن هم به شیوه خلاقانه، مسیری است که غرفه «کتاب بازی» شروع کرده و امید است که این اقدام حوزه هنری ادامه‌دار باشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها