کتاب «فقیه اصلاحگر» نقد و بررسی شد-1
مختاری: فرانسه و مصر به خالصیزاده بیشتر توجه نشان دادند/ زائری: کتاب سرنخهای بسیار جدی از اوضاع امروز به ما میدهد
رضا مختاریاصفهانی معتقد است: تصور میکنم خالصیزاده شخصیت قابل تأملی است که فرانسویها دربارهاش مقالات قابل تأملی نوشتند و حتی کتاب «بطل الاسلام» او را ترجمه کردند و مصر به او توجه نشان داده است اما متأسفانه در ایران ندیدم که درباره او وارد جزئیات شوند. در مرکز اسناد انقلاب اسلامی کتابی چاپ شده که درباره روحانیت و مبارزه با انگلیس است که به صورت خیلی غیرمنسجم به خالصیزاده پرداخته شده است.
چه انگیزهای باعث شد سراغ شیخ محمد خالصیزاده بروید؟ نام کتاب را بر چه اساس انتخاب کردید؟
رضا مختاری اصفهانی: معمولاً کتابهایی را که مینویسم، به من پیشنهاد میشود. در انجام چنین پیشنهادهایی نیز تمام توانم را به کار میگیرم تا آنچه را میتوانم انجام دهم و کم نگذارم. لذا اگر در کار کمبودی است، ناشی از ناتوانی من است که دیگر نتوانستم بیش از این انرژی بگذارم. شیخ محمد خالصیزاده نیز پیشنهاد دفتر ادبیات انقلاب حوزه هنری در طرح «شخصیتهای مانا» بود. کار در این طرح محدود بود و پرداختن به موضوع را در 100 صفحه خواسته بودند. اما چون دنبال منابع زیادی رفتم، موضوع خیلی گسترش یافت و فراتر از 100 صفحه شد. از جمله از اسلام دباغ؛ رئیس مرکز اسناد و کتابخانه امام خالصی اسناد و مدارکی گرفتم. همچنین اسنادی از ریاست جمهوری، وزارت خارجه و آرشیو ملی دریافت کردم. هر جای دیگری که ردی از خالصیزاده به جای مانده بود، جستوجو و با تکیه بر اسناد و مدارکی که داشتم، کار را شروع کردم. اما میزان تحقیق و تألیف فراتر از میزانی رفت که حوزه هنری تعیین کرده بود. آنها خواستند که میزان تحقیق تألیف شده را کاهش دهم که نپذیرفتم و به این نتیجه رسیدم این کتاب به درد مجموعه «رجال عصر پهلوی» میخورد که جلد نخست آن درباره «علیاصغر حکمت شیرازی» بود. ضمن اینکه همزمان برای مجموعه، پژوهشی درباره آیتالله بروجردی انجام میدادم که هنوز ادامه دارد، اما کتاب خالصیزاده زودتر انجام شد و نشر نی هم از این موضوع استقبال کرد که کتاب در مجموعه رجال عصر پهلوی قرار بگیرد که به این ترتیب کتاب هم بیشتر دیده شود.
درباره نام کتاب هم باید بگویم که «فقیه اصلاحگر» یکی از پیشنهادهای من بود که ناشر این عنوان را پذیرفت. خالصیزاده یکسری نظرات اصلاحی در حوزه زنان، مسائل اجتماعی و نهاد روحانیت داشت که در زمینه روحانیت دیدگاهش هم اصلاحی و هم انتقادی بوده است. درباره حجاب زنان نیز پیش از مرتضی مطهری مسائلی را مطرح میکند و کتاب «حقیقت حجاب در اسلام» را مینویسد. از طرفی کتاب «کشفالاستار» را در جواب «اسرار هزارساله» نوشت به نظر میرسد قبل از کتاب «کشف الاسرار» امام خمینی (ره) نوشته شده باشد که مقبول حوزه قرار نمیگیرد، اما منتشر میشود. او در این کتاب نگاهی اصلاحی، نواندیشانه و انتقادی نسبت به خود نهاد روحانیت اما از نگاه فقهی دارد. چون او هم با تصوف و هم فلسفه مخالف بود و اعتقاد داشت از طریق فقه میتوان راه حل پیدا کرد، اما من فکر میکنم شاید آنچه به عنوان اندیشه در ذهن داشت، بعدها از لحاظ فقه سیاسی هم دچار تحول شد. به طوری که وقتی سیر زندگیاش را مرور میکنیم، این تحول را میبینیم. در زمانی خالصیزاده خیلی ضد بریتانیایی بود، به طوری که حتی با اتحاد جماهیر شوروی همدلی داشت اما بعد به این عقیده میرسد که خطر کمونیستها بیشتر از بریتانیاست و خیلی ضد کمونیست میشود به ویژه زمانی که کمونیستها در عراق پر و بال میگیرند. او خطرات آنها را در ایران بعد از شهریور 20 مشاهده کرده بود و به همین دلیل میگوید شر بزرگتر، شوروی و کمونیستها هستند. حتی مشاهده میکنیم با نهضت فقیهان در سال 41 و 42 همراهی نمیکند. هر چند در نامههایش به شاه در همراهی و دلجویی از علما و فقها توصیه میکند اما در رساله «شرر فتنه الجهل» از فقیهان انتقاد میکند و معتقد است بعضی از مخالفتها با حق رأی زنان مبنای دینی ندارد. این موضوع خودش نکته خیلی مهمی است و نظراتش نسبت به زنان در زمانه خودش خیلی جای بحث دارد. از طرفی وقتی درباره نواندیشی و اصلاح صحبت میکند، باید به زمانه هم نگاه کرد.
در آن موقع که بسیاری از فقیهان متفاوت از او میاندیشیدند. شاید اکنون در حوزههای علمیه فقیهانی داشته باشیم که خیلی جلوتر از خالصیزاده میاندیشند، اما در آن زمان او پیشگام بوده و در میان بسیاری از فقیهان و نواندیشان دینی تأثیر داشته است و برخی مفاهیم و اصلاحات را باب میکند، اگرچه نه عین آن اصلاح را به نوعی از او گرفتند. چنانچه در کتاب «کشف الاستار» تشیعی که از سوی صفویه در ایران تبلیغ و ترویج شده و تحت تأثیر صفویه است، انتقاد میکند یا درباره حجاب یا وحدت شیعه و سنی یا مخالفت با به کار بردن عنوان روحانی که آیتالله بهشتی در بحثی درباره مرجعیت و روحانیت همین نگاه را دارد. حتی تصور میکنم در فقه سیاسی امام خمینی (ره) نیز تأثیرگذار بوده و مسئله ولایت فقیه را به عنوان حکومت اسلامی مطرح میکند که باید توسط فقیهی که از لحاظ عدل و برجستگی علمی در میان فقها بالاتر است، حکومت اسلامی تشکیل شود و اگر حکومت اسلامی مقدور نشد، حکومت مسلمانان. اگر این هم امکان تشکیل نیافت، او همکاری با حکومت غیردینی را مذموم نمیداند. به همین دلیل است که در طول فعالیت سیاسیاش با حکومتها همکاری میکرده و در عین حال انتقاد و مخالفتش را هم داشته است. برای همین زمانی در کنار حکومتها بوده است و زمانی دیگر در مقابل آنها. در کل خالصیزاده در عرصه سیاسی معتقد به داشتن دوست و دشمن دائمی نبوده است. با این اندیشه زمانی با رضاشاه متحد بوده و زمانی هم در زندان و تبعید توسط او گذرانده است. با محمدرضاشاه نیز همین وضعیت را تجربه میکند. فردی که به عنوان ضدبریتانیایی شناخته میشود با سیدضیاءالدین طباطبایی همکاری میکند و در روزنامه «رعد امروز» مقاله مینویسد. بنابراین تصور میکنم خالصیزاده شخصیت قابل تأملی است که فرانسویها دربارهاش مقالات تأملبرانگیزی نوشتند و حتی کتاب «بطل الاسلام» او را ترجمه کردند و حتی مصر خیلی به او توجه نشان داده است اما متأسفانه در ایران ندیدم که درباره او وارد جزئیات شوند. در مرکز اسناد انقلاب اسلامی کتابی چاپ شده که درباره روحانیت و مبارزه با انگلیس است که به صورت خیلی غیرمنسجم به خالصیزاده پرداخته شده است. منظورم این نیست که بخواهم زحمت دیگران را بیارج کنم، بلکه سعی کردم به شیوه آکادمیک و طبق آنچه در زندگینامهنویسی رایج و مرسوم است، کتاب زندگینامه خالصیزاده را تألیف کنم.
جناب دکتر کرمیپور درباره عنوان کتاب نکتهای هست که بخواهید متذکر شوید؟
اصولاً بررسی زندگینامه علما از ابتدا یا اواخر دوره مشروطه تا دوره پهلوی بسیار مهم است و همیشه یک جمله از احمد اشرف در ذهنم است که میگوید: روشنفکران ایران در دوران پهلوی آخوندها را نمیشناختند. اگر به نوشتههای داریوش شایگان نگاه کنید که با علامه طباطبایی ارتباط زیادی داشت، در حالی که حتی تفسیر قرآن او را نخوانده بود. شایگان معتقد بود علامه طباطبایی تنها امید حوزه و حتی دانشگاه است، اما بعد از انقلاب گفت من حتی «تفسیر المیزان» را نخوانده بودم. چون علامه در جلد دوم «تفسیر المیزان» نقش یک فقیه را بازی میکند، یک فقیه بسیار سنتی. در حالی که در دیگر آثارش نقش یک عارف را دارد. به عبارتی، شایگان و برخی دیگر تحت تأثیر شخصیت عرفانی علامه طباطبایی بودند و از شخصیت فقهی او غافل. بنابراین خیلی از روشنفکران ما خودشان را بینیاز میدانستند از اینکه زندگی علما را بخوانند. لذا این یکی از ضعفهای آنها بود در حالی که علما برعکس روشنفکران، آنها را خوب میشناختند. برای نمونه آیتالله بهشتی و باهنر اگر چه اهل حوزه بودند، اما چون در دانشگاه هم تدریس میکردند، تصویر دقیقی از روشنفکران داشتند. مختاری درباره بررسی زندگی خالصیزاده به این نکات به خوبی اشاره کرده است حتی در بررسی زندگی روشنفکران دوره قاجار که محصول دوره مشروطه هستند، به نوعی با زندگی علما پیوند دارد چون آنها اکثراً مکتب رفته و جمع قدیم و جدید بودند؛ هم علوم قدیمی را میشناختند هم علوم جدید را مثل مخبرالسلطنه هدایت. برعکس روشنفکران اواخر دوره پهلوی که نه غرب را خوب میشناختند و نه ایران سنتی را. بنابراین در اهمیت چنین کتابی هیچ جای شک و شبهه نیست. اما یک نکته وجود دارد که مختاری در جای جای کتابش روشن نکرده که منظور از اصلاحگر چیست؟ من تصور میکنم کاش بحث مفصلتری درباره مراد و منظورش از اصلاحگر را ذکر میکرد که اصلاً اصلاح چیست؟ آیا خالصیزاده به روش اعتقاد داشت در حوزه یا در محتوا؟ مثلاً درباره آیتالله بروجردی آیا میتوان او را اصلاحگر نامید؟ در روش یا محتوا؟ باید این مهم بیشتر توضیح داده شود. در کل، کتاب را مفید دیدم و از مطالب آن استفاده کردم هر چند متوجه نشدم چرا کلمه اصلاحگر به صورت سر هم آورده شده است؟ به نظرم، اگر «گر» از اصلاح جدا میشد، بهتر بود.
سؤال دیگری هم داشتم؛ وقتی زندگی یک روحانی یا عالم را بررسی میکنیم، بعضی از علمای ما در این دوره که بررسی کردید، بعضی شهرتشان ناشی از اظهارنظرهای شاد یا رفتارهای عملی تند است. لذا وقتی فقیه میگویید آیا فقهای دیگر او را میپذیرفتند؟ برای مثال فردی به نام بیات داریم که عدهای میگویند او مرجع تقلید است. آیا حوزه و چهرههای شاخص روحانیت او را قبول دارند؟ آیا علمای دیگر خالصیزاده را مانند پدرش قبول داشتند؟
حجت الاسلام محمدرضا زائری: به نظرم، نکتهای که درباره عنوان کتاب میشود به آن توجه کرد، مطالب کتاب بسیار به فهم مسائل امروز کمک میکند. اگرچه کتاب درباره گذشته است اما ناظر به همین نکته است که دکتر حمیدرضا کرمیپور اشاره کرد؛ چون کتاب به یک مرحله بعد از مشروطه میپردازد؛ آغاز پهلوی اول و پهلوی دوم سرنخهای بسیار جدی از اوضاع امروز به ما میدهد چه در حوزههای سیاسی و حتی در حوزههای حکمرانی. مثلاً فرض بفرمایید آنچه ما امروز به عنوان فتوا در انرژی هستهای میبینیم، دقیقاً صحبتی است که خالصیزاده میگوید که داشته باشیم اما استفاده نکنیم. لذا میخواهم بگویم از این منظر و مسائل دیگری مانند بحث حجاب و موضوعات دیگر، در واقع مطالب کتاب کمک میکند ما مسائل امروز را درک کنیم. به نظرم، از این لحاظ کتاب مهم و خواندنی است به ویژه از این رو که خالصیزاده و پدرش دو شخصیت بسیار بزرگی هستند و خود خالصیزاده که کتاب بیشتر ناظر به سرگذشت اوست، به لحاظ فردی، به تعبیر استاد مرتضی مطهری، به لحاظ بزرگی و بزرگواری روح، واقعاً آدم بزرگی است فارغ از اینکه با نگاه و دیدگاهش موافق باشیم یا نباشیم.
درباره عنوان کتاب، آنچه به نظرم میرسد، اینکه اثر گذشته را برای امروز ما تفسیر و از خیلی مسائل رمزگشایی میکند. در جامعه امروز ایران نه از فقه گریزی هست نه از اصلاح. این کتاب در واقع یک پنجرهای باز میکند به جلوهای از جمع این دو عنوان. اصلاً فارغ از اینکه جایگاه خالصیزاده در مراتب فقهی و جایگاهش در حوزه چه هست، به هر حال نقطه عزیمت و نقطه افتراقش در فقه است. این موضوع خیلی مهم است امثال امام موسی صدر اهمیتشان در این است؛ والّا میشد آنها را به عنوان یک مصلح اجتماعی یا شخصیت سیاسی، فرهنگی یا به هر شکل دیگری تفسیر کرد، اما اگر به عنوان یک فقیه وارد عرصههای سیاسی یا اجتماعی میشوند، یک تمایز بسیار جدی است. از آن طرف از اصلاح هم نمیتوان گذشت برای اینکه ما اکنون در یک دوران گذاری هستیم که فقه سنتی با آن خصوصیاتش و آن شرایطش دیگر جوابگو نیست. در همان دوران هم آغاز اختلاف اینجاست و در این رابطه نکاتی به نظرم میرسد که اشاره به آن مهم است حالا اگر فرصت شد به آن خواهم پرداخت. چرا اساساً این تقابل به وجود میآمد؟ چرا اختلاف بین خالصیزاده و عبدالکریم حائری، آیتالله بروجردی و روحانیون سنتی در خود تهران شکل میگرفت و این اختلاف از کجا ناشی میشد؟ اما پافشاری برخی از فقها و علما به ساختار سنتی حوزه باعث شکستها، گسستها و گسلهایی شده که امروز شاهد آن هستیم. شاید اگر امثال خالصیزاده میماند و آن روند ادامه پیدا میکرد، در خیلی جاها ما امروز این گسستها را نمیدیدیم.
یک نکته درباره همراهی خالصیزاده در مجلس با مدرس دارد و سعی میکند که در بیرون از مجلس بازوی همراه مدرس باشد و زمانی هم این نقش را در همراهی با سیدابوالقاسم کاشانی دارد. خالصیزاده در بسیج توده موفق است، اما چرا خالصیزاده مرد اتحادهای موقت است؟ در بحث جمهوریخواهی اشاره کنید به منابعی که استفاده کردید؛ چرا این منابع مرتب تکرار میشود؟
رضا مختاری اصفهانی: خالصیزاده در زمان جمهوریخواهی فعالیت زیادی دارد که بعد از آن نیز ماجرای ماژور ایمبری روی داد و خالصیزاده تبعید میشود و به خراسان میرود و دیگر نمیتواند ارتباطی با سید حسن مدرس داشته باشد. به طوری که در یک وضعیت انزوا قرار میگیرد و بعد به مشهد میرود و آن موقع سلطنت رضاشاه آغاز میشود که در این دوره سعی میکند به رضاشاه نزدیک شود که در این میان یکسری امتیازات به او داده میشود از جمله اداره یکسری از موقوفات مانند ده اوین. لذا وقتی صحبت از خالصیزاده است برای اتحادهای موقت است در آن برهه در تهران نبود.
آیا خالصیزاده در دوره وقایع جمهوری رضاخانی در تهران هست و فعالیت دارد؟
رضا مختاری اصفهانی: بله، در آن موقع در تهران حضور دارد و من سعی کردم از منابع دست اولی که شامل اسناد و بیشتر خاطرات بود، استفاده کنم و نمیدانم قلّت منابع را بر چه اساسی مطرح میکنید!
در یک برهه چند منبع مدائم تکرار میشود از جمله خاطرات خالصیزاده و کتاب روزشمار تاریخ معاصر بهبودی.
رضا مختاری اصفهانی: به این دلیل که هدایتالله بهبودی از منابع و اسنادی در کتابش بهره برده که از مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی گرفته که من نیز درخواست دریافت این اسناد را دادم که به من ندادند برای همین ناچار شدم به کتاب بهبودی مراجعه کنم. با توجه به اینکه به صورت کامل از اسناد استفاده کرده بود و یکسری از اسناد کنسولگری بریتانیا در مشهد و سفارت در تهران و... را به کار گرفتم، اما بخشی هم منبرهایی بود که در آن زمان رفته بود یا ذکری که از او در یادداشتهای سلیمان بهبودی میشود، استفاده کردم اما در هر حال تلاشم بر این بود که از منابع دست اول بهره بگیرم. در پژوهشهایم سعی میکنم کمتر سراغ تحقیقات جدید بروم، چون این تحقیقات به پژوهشگر نگاه و دید میدهد و بهتر است که پژوهشگر تحت تأثیر نگاه این متون قرار نگیرد و موضوع بر اساس منابع دست اول تحلیل شود. هر چند به قول فردی، هیچ کس جز حضرت آدم حرف جدیدی نزده است. هرچند ادعای حرف جدیدی هم ندارم اما هماننطور که اشاره کردم تا جایی که مقدور بود، از منابع دست اول بهره گرفتم و کار بهبودی که روزشمار است، از منابع دست اول مثل روزنامهها و اسناد تهیه شده است.
جناب دکتر کرمیپور؛ نگاه شما به بحث منابع و ماجرای پیوندهای موقت خالصیزاده به چه شکل است؟ به نظرتان نقاط قوت و ضعف رابطهای که با مدرس در غائله جمهوریخواهی داشت. من احساس کردم بحث این رابطه در کتاب کمرنگ است در حالی که ...
رضا مختاری اصفهانی: اجازه دهید در این رابطه یک نکته اضافه کنم که خالصیزاده در ابتدای ماجرای جمهوریخواهی موضعش مبهم است؛ یعنی مشخص نیست که مخالف است یا موافق. حرفش هم این بوده که اصلاً این ماجراها مثل مشروطه و جمهوری شکل است و مهم محتواست. به همین دلیل موضعش را به طور صریح بیان نمیکرد تا وقتی به آن مرحله برخوردهایس در مجلس میرسد که در آنجا موضعش را اعلام میکند. هر چند موضعش با بعضی فقیهان متفاوت است که جمهوریخواهی را خلاف دیانت میدانستند. خالصیزاده به عنوان فردی که در حوزه سیاست فعالیت داشته، از چنین دیدگاهی برخوردار نبوده که جمهوریخواهی یا خود جمهوری خلاف دیانت است. به همین دلیل نگاهش متفاوت از دیگر مخالفان است که شاید بخشی از آن برمیگشت به اینکه او یک مسیر را طی نمیکند و از ابتدا مخالف قضیه نبوده است و برای همین ما همراهی و همکاری را میان خالصیزاده و مخالفان جمهوریخواهی نمیبینیم.
حمیدرضا کرمیپور: تصور میکنم خالصیزاده روحانی خیلی عملگرایی بهویژه در مسئله جمهوریخواهی رضاخان بود. چون در ابتدا رضاخان قدرت فائقهای دارد و نیروهای نظامی او را همراهی میکنند تا این داستان را به سرمنزل مقصود برساند. بنابراین با او همکاری کرد اما بعد که دید همه علما و بازاریان به ویژه علیه جمهوریخواهی رضاخان هستند، مسیرش را عوض کرد. در آن زمان جمهوریخواهی شبیه کفر بود، چون برخی از آنها سابقه جمهوریخواهی فرانسه را دیده بودند که قدرت علما را محدود کردند و دین آسیب زیادی دید. لذا در نگاهشان جمهوریخواهی مترادف اعمال ضددین و اباحهگری بود. برای همین نمیتوانست این ریسک را بکند که مسیر را ادامه بدهد و از مسیر موافقت برگشت. ضمن اینکه خودش هم نشان میدهد که آشفته است؛ چون ابتدا میگوید اگر رضاخان از ابتدا به حرف من گوش میداد، من همه را برای جمهوریخواهی قانع میکردم. قدری مواضع خالصیزاده در این شرایط شبیه یک ماهی لیز است. به همین دلیل نمیتوانید انتظار داشته باشید که یک نظریۀ شُسته رُفته در این موضوع حاصل بشود. اصلاً درباره به قول شما؛ غائله جهموریخواهی رضاخان طبعاً دو دسته نظریه مطرح است که بسیاری از علما و روشنفکران با هم همدست بودند. چنانکه میرزاده عشقی میگوید من با چند متر کراوات نمیتوانم این جمهوریخواهی را درک کنم، چطور این همه آدم بیسواد مدافع جمهوریخواهی هستند! لذا بخشی از ناروشنی این قضیه به ماهیت این جریان برمیگردد که خالصیزاده نیز از آن بینصیب نبوده است.
حجتالاسلام زائری: من تصور میکنم نسل جدید هیچوقت به طور طبیعی نمیتواند آن دوره را درک کند، چون از منظر امروز به آن نگاه میکند مگر اینکه خودش را در آن شرایط قرار دهد و فضای بعد از مشروطه را بتواند درک کند که بعد از چند دوره سلطنت در ایران یک تحول اجتماعی بسیار بسیار شگرفی رخ داده که همه چیز را عوض کرده است. به تعبیر دکتر کرمیپور، تلقی نهاد دین این است که در واقع سقوط سلطنت و حاکم شدن یک نهاد جدید میتواند نه تنها نهاد دین را بلکه خیلی از نهادهای سنتی دیگر را در معرض تهدید قرار دهد و این دقیقاً در دورهای است که مدرنیته در حال ورود و تجارت در حال توسعه است و رفت و آمد به اروپا افزایش یافته است. لذا درباره سید حسن مدرس که اشاره کردید، شاید یکی از دلایلی که امثال خالصیزاده در دهههای اخیر خیلی توجه دیگران را به خود جلب نکرد، در این است که آنها با مدرس در یک موضوع نبودند. چنانکه محمدعلی مبارکهای نیز به همین شکل است دقیقاً با رضاخان همدل و همراه است اما بعدها که رضاخان درباره حجاب، اتحاد لباس و منع عزاداری برای ائمه و بعضی مسائل دیگر تغییر رویه داد، در مقابل او قرار گرفتند. هر چند در ابتدای ماجرا امثال خالصیزاده و مبارکهای را در عکس معروف تاجگذاری که نگاه میکنید علمای طراز اول تهران همه کنار شاه هستند یا در عکسی که از مجلس مؤسسان ثبت شده است. برای همین میخواهم بگویم از این زاویه باید به ماجرا نگاه کرد که در آن دوره بر این نگاه بودند که انتقال سلطنت میتواند برخی مسائل را درست کند اما بعد که مواضع تغییر کرد، خب آنها هم رویکردشان متفاوت شد. لذا قدری از تفاوت نگاه بین مدرس و خالصیزاده را باید در اینجا دید. مدرس جز یک موضوع که از سر ناچاری و انتخاب میان بد و بدتر رضاخان را تحمل میکند، از آن ابتدا با او مشکل دارد. در حالی که آنها امیدوار بودند که بتوان با رضاخان به تعاملی رسید و یکسری مشکلات را حل کرد.
رضا مختاریاصفهانی: حتی مدرس نیز در اوایل سلطنت که کار از کار گذشته و رضاخان دیگر شاه شده، از منظر اینکه نظام پارلمانی و مشروطه است و بر سلطنت میتوان نظارت و کنترل داشت، همراه است. من حتی تصور میکنم موضع مدرس خیلی نرمتر است تا موضع مصدق. چون مصدق کلاً سلطنت رضاشاه را به رسمیت نمیشناسد و تمثال پیامبر را به مجلس ششم میبرد و میگوید پادشاه اصلی پیامبر است. نکته دیگر اینکه؛ خالصیزاده بیشتر از منظر سیاسی در دوره رضاشاه محدود، زندانی و تبعید میشود، وگرنه از موضع مدرنیزاسیون مخالفت زیادی ندارد، به طوری که سال 1310 وقتی قمه زدن باید محدود شود و رفتار مدنی باید در جامعه شکل بگیرد که در این موقع خالصیزاده در زندان است اما در تبعید یکی از اقداماتی که انجام میدهد، مخالفت با خرافات در عزاداریها مثل گِل مالیدن، قمه زدن و کارهایی که همچنان در عزاداریهاست. از این منظر میتوان گفت خالصیزاده بیشتر موضع سیاسیاش به سفارت شوروی نزدیک بوده است (چون زمانی که به زندان میرود، همزمان یک عده از نیروهای چپ نیز دستگیر میشوند.)
حمیدرضا کرمیپور: نکته دیگر که به نظرم خیلی مهم است؛ مدرس طرفدار نظام مشروطه بود و در این زمینه آراء و عقاید ثابتی داشت. در عین حال او هم از تجربه سیاسی هم سواد سیاسی بیشتری برخوردار بود و هم صراحت و ثبات شخصیتی. بنابراین یک خط اساسی در زندگی سیاسیاش دنبال کرد و آن مشروطهخواهی بود.
نظر شما