جو نسبو نويسنده سرشناس داستانهاي جنايي نروژ، در سفري كه به استراليا داشت، درباره ديدگاههاي ادبياش صحبت كرده است.-
شما اکنون در استرالیا در حال معرفی رمان جدیدتان «شبح» از مجموعه رمانهای «هری هول» هستید. در اینجا چه کارهای دیگری می کنید؟
صخره نوردی. در سه یا چهار سال اخیر به این ورزش علاقهمند شدهام. کمی ترس از ارتفاع هم دارم. وقتی در حال بالا رفتن از صخره ها هستی مکالمه جالبی میتوانی با خودتن داشته باشی. اين يك چالش مهم است که بتوانی بر ترست غلبه کنی و همين ذهنت را از چیزهای دیگر دور میکند.
«هری هول» هم به نظر میرسد جاذبه بی ملاحظهای برای مقابله با ترسهایش داشته باشد.
بله، او مردی است که همیشه درحال محاوره با ترس هایش است. انتخابی هم در این مورد ندارد. در تمام مدت پلیدیهای درونیاش آنجا هستند، او نیازی به گشتن به دنبال آنها ندارد. خود من احتمالا باید بیشتر از او به دنبال آنها بگردم.
شما هم زیاد از ترس هایتان الهام می گیرید؟
کاملا. آن ترسی که در بچگی داشتم، وقتی که میخواستم به زیرزمین بروم، هنوز هم ریشه رمانهای من است. فکر کنم صخرهنوردی هم همینطور است. اینطور نیست که صخره نوردی خیلی خطرناک باشد، احتمالا از رانندگی هم کم خطرتر است، اما این یک ترس بیولوژیکی است که ما در بدنمان داریم. بدن خیلی علاقهای به بالا رفتن ندارد. بدن فقط به این علاقه دارد که به سمت پایین حرکت کند یا دیوار را نگه دارد. پس باید بدن را متقاعد کنی که به سمت بالا حرکت کند. حرکتهای ما در این شرایط ناخودآگاه نیستند، بلکه کاملا بر ضد حس طبیعی ما هستند. هنوز هر بار که بالاتر میروم، اندکی احساس ترس می کنم.
کجا کار نویسندگی خود را انجام میدهید؟
برای من بهترین جاها برای نویسندگی هتلها، هواپیماها، قطارها و فرودگاهها هستند. البته اتاق های هتل نه، بلکه لابی هتل. خیلی خوشحال می شوم وقتی که منتظر هواپیما هستم و می شنوم که پرواز سه ساعت تاخیر دارد. می گویم عالیه، حالا میتونم بنویسم!
«هری» چه قدر دیگر میتواند ضربه بخورد؟ بدون لو دادن داستان «شبح»، می شود به راحتی گفت که آخرش در وضعیت بدی قرار میگیرد.
نمی دانم. این مجموعه خودبه خود اسم «نابودی هری» را گرفته. بعضی اوقات، من مثل یک جراح می مانم، که او را باز میکنم و میبینم چه چیزهایی در درونش وجود دارد. فکر کنم این واقعیت انسانهاست؛ ما در حال از هم پاشیدن هستیم، ذره ذره. یک مرگ تدریجی. منظورم بیان این جمله به صورت ناامید کننده نیست. این یک حقیقت زندگی است. من از این ایده که ضربههای وارد شده به هری از کتابی به کتاب دیگر منتقل می شود خوشم میآید.
نویسنده بزرگ نروژی کنوت هامسون، یکی از قهرمانهای اولیه شما، به نویسندهها توصیه کرده که «زمزمههای خون» را توصیف کنند اما در کتابهای شما، خون فریاد میکشد.
من در این چند کتاب اخیر از خودم هم درباره خشونت سوال کردم. راستش در کتاب «پلنگ»، در قسمت ادراک، خودم هم فکر میکنم در فریاد خون كمي زیادهروی کردهام. چند صحنه هستند که خودم هم از آن ها پشیمانم و دوست دارم شانس این را داشته باشم تا آن ها را بازنویسی کنم. «شبح» خون کمتری دارد. تمرکز بیشتر بر روی هری به عنوان یک پدر است.
مانند خیلی از کارآگاهان خیالی دیگر، هری هول نمایانگر رهایی مردگرایانه و فرار از هر نوع رابطه است.
این جلوه دیگری از آن آزادی است، که در واقع تنهایی نام دارد اما انسانها آنقدر از مرگ در تنهایی میترسند که حاضرند تمام زندگی خود را با شخصی بگذرانند که حتی او را به واقع دوست ندارند فقط به خاطر این که دوست ندارند در تنهایی از این دنیا بروند اما هری متوجه این موضوع میشود که به هرحال انسان تنها می میرد. به همین دلیل او حاضر نیست آزادیاش را به همین راحتی از دست بدهد.
دو رمان هری هول قبلی شما با عنوانهایی موثر: «آدم برفی» و «پلنگ» پرفروشهای جهانی بودند. فکر می کنید فشاری برای ادامه این موفقیت بر شما وجود دارد؟
تنها فشاری که حس می کنم نوشتن کتابهای خوب است و این که کتابهای قبلیام را کپی نکنم. حالا چه شما هزار خواننده داشته باشید چه یک میلیون، این فشار را تغییر نمی دهد. من هیچ وقت وسوسه نمیشوم تا صرفا چیزی که خواننده میخواهد بخواند را به آنها بدهم. شما نمی توانید کتاب خوانان را جایی که فکر میکنید هستند ملاقات کنید. شما باید آنها را به خانه خود دعوت کنید و آن ها را به درون دنیای خود بکشانید. این هنر داستان نویسی است.
لطیفهای که درباره رمان های جنایی اسکاندیناویایی وجود دارد این است که اسکاندیناوی درصد جرم و جنایت خیلی پایینی دارد. فکر می کنید فاجعه اندرس بریویک چه تاثیری بر فضای کلی داستانهای شما، یعنی شهر اسلو میگذارد؟
از آنجا که این عمل یک انسان دیوانه بوده، تاثیری بر نگاه من از اسلو نمی گذارد. این فاجعه احتمالا به عنوان یک نویسنده بر من تاثیر گذاشته، اما برای این که بگوییم به چه صورت هنوز زود است. فکر میکنم این فاجعه در ذهن همه نروژی ها خواهد ماند، نه فقط در ذهن یک نویسنده رمانهای جنایی. ممکن است سالها بعد به این واقعه همانند یک اتفاق طبیعی مانند یک زلزله نگاه کنیم، به جای یک تغییر سیاسی در فرهنگمان.
شما مانند نویسندگان مشهور سوئدی، هنینگ مانکل و استیگ لارسن یک نویسنده سیاسی جدی نیستید. اصلا سیاست از موضوعهای مورد علاقه شماست؟
سیاست قطعا مورد علاقه من است. نویسندگی بدون سیاسی بودن غیرممکن است. شما مجبور هستید در توصیف، تصمیم های سیاسی بگیرید. شما درباره این که چه چیزی بنویسید و چه چیزی ننویسید تصمیمهایی میگیرید و این تصمیم ها به نحوی سیاسی هستند اما من به خودم به صورت یک سرگرم کننده نگاه میکنم. من کارم را به یک هدف سیاسی شروع نمیکنم. کارم را با مسایل انسانی، چه شیطانی باشد، چه عاشقانه، چه از روی تنفر شروع میکنم و در این مسیر از هر چیزی برای جلو بردن داستانم استفاده میکنم.
شما طرفدار بزرگترین تیم فوتبال در تاریخ هستید. البته، من دارم درباره تیم تاتنهام هاتسپر صحبت میکنم.
من بازی را اینجا در استرالیا تماشا کردم که 5-2 به آرسنال باختیم. واقعا ناراحت کننده بود.
کاملا. خودم هنوز درحال بهبودم. اما آیا این کاملا اتفاقی است که فروشندگان مواد مخدر در رمان «شبح» تیشرتهای آرسنال میپوشند؟
می دانستید که سه تا از بهترین دوست های من طرفداران آرسنال هستند؟!
با شما همدردی میکنم.
همه از من می پرسند، برای چی موادفروش ها نباید تیشرت های تاتنهام بپوشند؟ من هم سعی می کنم که به آنها بگویم، برای این که تیشرت های آرسنال قرمز هستند. فقط به این دلیل هست که این تی شرت ها در خیابانها راحتتر دیده میشوند.
رمان دیگر شما، «شکارچیان بزرگ» که در مجموعه هری هول هم نیست، به یک فیلم تبدیل شده. نظر شما در این باره چیست؟
خب، سوال سختی است.بار اولی که فیلم را دیدم به چیزهای دیگر نگاه می کردم، مسایل تکنیکی. اما دو هفته پیش فیلم را در «پرت» در یک سینما دیدم، و فوق العاده بود. بار دوم واقعا از آن راضی بودم.
نظر شما