به مناسبت سالروز کودتای سوم اسفند 1299
زیباکلام: کتاب «رضاشاه» فرضیههای داییجان ناپلئونی درباره کودتا را زیر سوال میبرد
صادق زیباکلام درباره کودتای 1299 با تکیه بر کتاب در دست تالیف خود با نام «رضاشاه» میگوید: این اثر که دستمایه اصلی آن اسناد وزارت خارجه انگلستان است، تمام فرضیههای داییجان ناپلئونی درباره کودتا را زیرسوال میبرد و میگوید آنچه که طی این سالها درباره کودتای 1299 در ایران منتشر شده، باطل است.
وی افزود: آثاری که بعد از انقلاب اسلامی تالیف شده کموبیش بر این نظرند که دولت استعمارگر انگلستان کودتای سوم اسفند را با برنامهریزی و مشارکت رضاخان و سیدضیاء انجام داد و آنها به دستور انگلستان کودتا کردند و هدفشان این بود که یک حکومت دستنشانده در ایران بر سر کار بیاورند که این حکومت کارکردش براساس منافع و اهداف انگلستان است.
این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با طرح یک پرسش اظهار کرد: چرا انگلیسیها در ایران کودتا کردند؟ براساس نظری که تا به امروز تکرار شده، کودتا صورت گرفت تا رضاشاه برسر کار بیاید و فرهنگ ملی و اسلامی و بومی ما را از بین ببرد و فرهنگ غربی را جایگزین آن کند. کودتا صورت گرفته تا در ایران سیاستها و استراتژی پیاده شود تا همه به نفع استعمار انگلستان و سرمایهداری غرب باشد.
زیباکلام افزود: این سخن اصلی کتابهایی است که پس از انقلاب درباره کودتای سوم اسفند 1299 و چگونگی برآمدن رضاشاه در ایران منتشر شده است. براساس این تالیفات رضاشاه مامور بود که کشور را با سرنیزه به سوی غربیشدن سوق دهد. کشف حجاب کند و فرهنگ اسلامی را از میان بردارد. این نگاه و نظری است که در مدارس ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه، فیلمها، سریالها، همایشها، رسالههای کارشناسی و دکتری دنبال میشود.
وی ادامه داد: اما بنده در حال تالیف کتابی هستم که اساسا تمام این تئوریها و فرضیههای داییجان ناپلئونی را کنار گذاشته و در فصل اول به کارهایی میپردازد که رضاشاه انجام داده است. این پرسش را مطرح میکند که کدام یک از کارهای رضاشاه (تاسیس دانشگاه، ایجاد ثبتاحوال، راهاندازی راهآهن، ایجاد ارتش نوین و ...) اساسا در راه و مقصد سیاستهای انگلستان بوده است.
این عضو هیات علمی دانشگاه تهران عنوان کرد: اساسا یک فردی که قبل از کودتای 1299 در ایران حضور داشته و بخواهد یک تصویر کلی از کشور ترسیم کند و بعد از شهریور 1320 تصویر دیگری از ایرانی که متفقین به آن حمله و رضاشاه را تبعید کردند، ارائه کند، هیچگاه باور نخواهد کرد این همان کشوری است که رضاخان 20 سال پیش در آن کودتا کرده است. زیرا هیچ چیز یادآور آن نیست که این کشور، کشور قبل از کودتا باشد!
زیباکلام گفت: در کشور برق آمده، آبرسانی شده، وزارت بهداشت، وزارت جنگ، وزارت دادگستری و بسیاری نهادها و سازمانهای مدرن ایجاد شده است. به طوری که هیچ بخشی از ایران 1320 با ایران 20 سال قبل قابل مقایسه نیست. حال باید پرسید کدام رویکرد رضاشاه به نفع انگلستان بوده است؟ فرض میگیرم که نفسکشیدن رضاشاه به دستور انگلستان بوده، رضاشاهی که وزارت بهداشت، وزارت جنگ، وزارت دادگستری، سازمان ثبت اسناد املاک و ... را راهاندازی کرده است. این اقدامات چه نفعی میتواند برای انگلستان داشته باشد؟
وی افزود: زمانی که سوم اسفند 1299 رضاخان کودتا کرد ایران از یک ارتش منسجم برخوردار نبود و حتی شهربانی مدرن در ایران شکل نگرفته بود اما در شهریور 1320 ایران از یک ارتش 120 هزار نفره برخوردار بود. ارتش مدرنی که زیر نظر موسس سلسله پهلوی شکل گرفت. پلیس مدرن به وجود آمد. دادگستری تشکل شد، دادگستری که تا پیش از آن تنها به شکل یکسری محاکم شرعی دایر بود و در هر شهر برای یک جرم، مجازات یکسانی وجود نداشت و مجازاتها پراکنده بود، 20 سال بعد با مشارکت علی داور در ایران قوه قضائیه تاسیس شد. حال مجازت جرایم در ایران در هر شهری یکسان بود و فرقی نمیکرد که جرم در کدام شهر اتفاق افتاده است.
مولف «ما چگونه ما شدیم» بیان کرد: در قسمت دیگری از کتاب «رضاشا» به این نکته اشاره شده که کودتای 1299 در خلا اتفاق نیفتاد بلکه در جامعه ایران و در سال 1299 در حالی روی داد که شرایط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی آن مهیای چنین تغییری بود. کتاب در این رابطه دست مخاطب را میگیرد و به ایران 1299 میبرد. بنابراین وقتی از چابهار وارد ایران میشدید در این شهر، قبایل بلوچ شهر را در دست دارند و امنیتی وجود ندارد و این خاندان قبایل بلوچ هستند که حکومت میکنند. به خراسان که میروید در این منطقه چند سالی است که کلنل محمدتقیخان پسیان خرج خودش را از حکومت مرکزی جدا کرده است و عملا اعتنایی به حکومت مرکزی ندارد. بیرون از مشهد و شهرهای استان خراسان نیز دستهجات مسلح ترکمن حضور دارند.
زیباکلام افزود: در گلستان همینطور. خوانین با کمک دستهجات مسلح در شهرها نفوذ کردهاند. در مازندران هم امیرمؤید سوادکوهی فرمانروایی میکرد در گیلان نهضت جنگل نه تنها گیلان را گرفته بودند بلکه گردنه منجیل را هم در تصرف خود داشتند. حال اگر به آذربایجان برویم در آنجا شیخمحمدی خیابانی شهر را در دست گرفته است و کاری به حکومت مرکزی ندارد. از آذربایجان که قصد کردستان میکنیم در آنجا اسماعیل آقا سیمقتو چند سالی است که پرچم بلند کرده است و عملا مستقل از حکومت مرکزی عمل میکند. در خوزستان شیخ خزعل عوامل حکومتی را بیرون کرده و با قبایل بنیکعب خوزستان را اداره میکند در بوشهر و تنگستان نیروهای محلی برای خودشان حکومت میکنند. در فارس عشایر قشقایی و... جولان میدهند در اصفهان بختیاریها قد برافراشتند و در کرمان به شکل دیگری.
وی اظهار کرد: آنچه از ایران 1299 در ذهن متبادر میشود، مانند ایرانی که امروز ما میشناسیم، نیست. کشوری که مرز معین با عراق، ترکیه و افغانستان دارد. بسیاری از مناطق جداشده و مجموعهای از حکومتهای ملوکالطوایفی در ایران جولان میدادند و اعتنایی به حکومت مرکزی نیز نداشتند. حال باید سوال کرد دولت مرکزی کجاست؟ در پاسخ باید گفت در سالهای مقارن با 1296، 1297، 1298 عمر دولتهایی که بر سر کار میآمدند، سه ماه یا دو ماه است که عملا هیچ امکاناتی برای اداره کشور پرآشوب آنروز ندارند. پرسش بعدی کتاب «رضاشاه» چرایی وضعیتی ایران است که به شکل حکومتهای ملوکالطوایفی درآمده است. در حالی که میدانیم تا پیش از 1285 و در دوره ناصرالدین شاه و حتی دوره مظفری یک درجهای از ثبات و امنیت در کشور وجود داشت. از این رو کتاب رضاشاه درصدد آن است که به این چرایی پاسخ دهد.
مولف «سنت و مدرنیته» ادامه داد: ثبات، مرکزیت و قدرتی که قاجارها پس از گذشت یک قرن توانستند در کشور به وجود بیاورند، بعد از مرگ ناصرالدینشاه رو به تحلیل رفت و در سال 1285 انقلاب مشروطه به وقوع پیوست. از سال 1285 که انقلاب مشروطه پیروز شد تا سوم اسفندماه 1299 که کودتا روی داد، اگر یک منحنی ثبات، امنیت، آمریت حکومت مرکزی، قدرت اقتصادی ترسیم کنید، میبینید که این منحنی رو به افول و نزول میرود، زیرا هرچه قدر که حکومتهای محلی قدرتمند میشوند، حکومت مرکزی رو به ضعف میرود.
زیباکلام بیان کرد: علت ضعف حکومت مرکزی در کتاب «رضاشاه» اینگونه توضیح داده میشود که این ضعف نتیجه غیرمستقیم پیروزی مشروطه است. زیرا اگرچه مشروطه امیال و آرزوهای مدرنی داشت اما آنقدر نیرومند نبود که آن ساختار بیش از یک قرن قاجار را از میان بردارد. بلکه تنها آن را ضعیف و به عبارتی در آن ترک ایجاد کرد اما قادر نبود آن را از میان بردارد. به مضمون دیگر، قدرت دوپاره شد؛ بخشی از آن در دست مشروطهخواهان و نمایندگان مجلس افتد و بخش دیگر در اختیار قاجارها که در برابر مشروطه بایستند.
وی افزود: دوپارگی قدرت باعث شد که وضعیت حکومت مرکزی رو به ضعف رفته و قدرتهای پراکنده در کشور شکل بگیرد و به مرور قدرتمند شوند و در برابر حکومت مرکزی بایستند. آنچه این وضعیت را بدتر میکند، وقوع جنگ جهانی اول است که 4، 5 سال قبل از کودتا رخ میدهد و باعث وضعیت فلاکتباری در ایران میشود. به طوری که در نتیجه حضور قدرتهای جهانی در ایران تقریبا 2 میلیون نفر در نتیجه قحطی، وبا، تیفوس و... جان خود را از دست میدهند.
این عضو هیات علمی دانشگاه تهران ادامه داد: در نتیجه شرایطی که شرح آن رفت اغلب سیاسیون، روشنفکران و وطندوستان به دنبال راه حلی برای پایان بحران ضعف حکومت مرکزی بودند که در این میان، چاره ایجاد یک حکومت مقتدر مرکزی بود که همه میدانستند باید از درون جامعه شکل بگیرد. اما چه کسی قادر به انجام این حرکت بود؟ دولتها یکی پس از دیگری سقوط میکردند و قدرت و توان اداره حکومت مرکزی را نداشتند، نابسامانی که ثبات، امنیت و اقتصاد کشور را نابود کرده بود.
زیباکلام اظهار کرد: اوضاع به قدری آشفته بود که قدیمیها به دنبال نادر و حتی آقامحمدخان بودند و روشنفکران گالبالدی و بیسمارک و ... را میجستند. همه به این نقطه رسیده بودند که تنها راه نجات کشور، ایجاد یک دولت منسجم مرکزی است و اینجاست که فکر کودتا شکل میگیرد. کتاب «رضاشاه» زمینههای شکلگیری کودتا را شرح میدهد و به این نکته میپردازد که وقتی کودتا در این شکل میگیرد، روح دولت انگلستان از آن خبر نداشته، چه برسد به آنچه آنرا طراحی کرده باشد!
وی افزود: در شرح کودتا باید گفت اگرچه سفارت انگلیس در تهران در جریان کودتا بوده و یکی از عوامل کودتا، سیدضیاء که آنگلوفیل نیز هست با سفارت مراوده داشته است اما سفارت با شخص رضاخان ارتباطی نداشته جز آن زمان که آیرونساید در جریان انتقال سربازان بریتانیا از قزوین با رضاخان برخورد میکند.
مولف کتاب «غرب چگونه غرب شد» ادامه داد: فصل بعدی کتاب «رضاشاه» نشان میدهد که از دو شخصیت عمده کودتا، چرا بعدا از سیدضیا نامی نمیشنویم و بعد از سه ماه از کشور خارج میشود و طالع رو به صعود کودتا از آن کسی به نام رضاخان میشود، رضاخانی که پس از کودتا چکمه از پای درنمیآورد تا سیمیقتو، امیرموید سوادکوهی، شیخ خزئل و... را سرکوب کند و ثبات و امنیت را به کشور برگرداند. زمانی که رضاخان به سرکوب قدرتهای محلی همت گماشته است، احمدشاه در اروپا مشغول خوشگذرانی است. این دو وضعیت در کاریکاتورهایی در مطبوعات آن زمان منعکس میشود، رضاشاه در حال رزم و احمدشاه در حال بزم و خوشگذرانی با زیبارویان اروپایی.
زیباکلام گفت: هر چه قدر که کتاب را میخوانید، فرضیههای داییجان ناپلئونی زیرسوال میرود. ضمن اینکه عمده منبع کتاب «رضاشاه» برپایه اسناد وزارت خارجه انگلستان است، اسنادی که شامل مکاتبات سفارت بریتانیا در تهران با وزارت خارجه انگلستان است. مکاتباتی که تا سه، چهار سال بعد از کودتا ادمه پیدا کرده است. این اسناد و مکاتبات نخستین بار در کتاب «برآمدن رضاخان و سقوط سلسله قاجار» از قاسم غنی به زبان انگلیسی منتشر شد که در سال 77 حسن کامشاد این کتاب را به فارسی برگرداند و در ایران نیز به چاپ رسید.
وی افزود: اگر اطمینان کنیم که مکاتبات و اسناد وزارت خارجه بریتانیا که بعدها از حالت طبقهبندی خارج شد، الکی و قلابی نیست و اظهارنظرهای سرپرسی لورن، نورمن، سرپرسی کاکس و لرد کرزن واقعیت دارد، تمام آنچه که طی این سالها درباره کودتای 1299 در ایران منتشر شده، باطل است. بنابراین با عنایت به اسنادی که منتشر شده، بنای توطئه فرو میریزد و رویکرد رضاشاه نشان میدهد که عامل انگلیسیها نبوده است.
نظرات