تاکنون بیش از 60 کتاب تالیفی، نمایشنامه، فیلمنامه و دهها مقاله در زمینههای مختلف از او منتشر شده که 20 جلدی «پیامبر اعظم (ص)»، سه جلدی «اشراق»، دو جلدی «داستان پیامبران»، «ورقاء»، «دره جذامیان»، «نغمه در زنجیر»، «دو قدم تا قاف»، «امیرکبیر»، «پنج گنج معنا»، «سپیدارهای صبح»، «انجیر و زیتون» و «ققنوس» برخی از آنهاست.
قاسم تبریزی، نویسنده و پژوهشگر و کارشناس مسائل تاریخی و سیاسی که ریاست بخش تخصصی مطالعات انقلاب اسلامی كتابخانهی مجلس شورای اسلامی را برعهده دارد، در گفتوگویی مفصل و خواندنی با ایبنا، ضمن اشاره به سیر تاریخی ادبیات معاصر ایران، ویژگیهای قلم و شخصیت نویسندگی میثاق امیرفجر را معرفی و چند اثر شاخص وی را از زوایای مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
برای شناخت بهتر فضای اجتماعی و ادبی که میثاق امیرفجر در آن رشد و سالها فعالیت کرده، بد نیست مروری بر سیر تاریخی شکلگیری ادبیات معاصر ایران داشته باشیم.
برای شناخت ادبیات معاصر ایران بهویژه اندکی قبل از مشروطه، باید موضوعی بهعنوان جریانشناسی ادبیات ایران را تعریف کرد. از مشروطه به بعد، جریانات ادبی ما از آن حالت کلاسیک و سنتی خارج میشود و تحتتاثیر ادبیات غرب قرار میگیرد. اگر بخواهیم از شکل ایدئولوژی و مبانی فکری آن بگوییم، اولین جریان، جریان اومانیسم غربی است که بیشتر تحتتاثیر ادبیات فرانسه بود، بهویژه تحصیلکردههای ما قبل از مشروطه یا اندکی بعد از مشروطه بیشتر آثار نویسندگان فرانسوی را میخواندند. مرحله دوم در همین گرایش به ادبیات غرب، میتوان ادبیات آمریکایی را مطرح کرد. در حقیقت اگر ادبیات فرانسه یک نوع محتوای ادبی و هنری داشت، متاسفانه ادبیات آمریکایی نه ایدئولوژی داشت و نه چارچوب، بلکه نوعی سرگشتگی و حیرانی بوجود میآورد و نوعی نیهلیسم را ترویج میکرد و میکند.
مرحله بعد باید به ادبیات چپ اشاره کرد که بخش اندکی از آن تحتتاثیر حرکت سوسیالیسم غربی و عمدتا تحتتاثیر ادبیات مارکسیستی خصوصا بعد از جنگ جهانی دوم و حضور حزب توده و ترجمه آثار گورکی، چخوف و امثال اینها بود که در حقیقت این هم یک بخش عمدهای از ادبیات ما در این چارچوب بود. مرحله دیگر، ادبیات ناسیونالیستی با مبانی ایدئولوژی غربی بود که از یک طرف نوعی ماتریالیسم و الحاد در آن بود و از طرف دیگر تکیه بر افتخارات ایران قبل از اسلام و نادیده گرفتن فرهنگ و تمدن و سنت 14 قرن ما بود. البته این منحصر به ایران نبود و در مصر هم این موضوع بهصورت تکیه بر فرهنگ فراعنه دیده میشد. در سوریه و عراق و ... نیز این مساله صورت گرفت که عمدتا از آموزههای مراکز شرقشناسی در غرب (انگلیس و فرانسه و بعدها آمریکا) و مراکز ایرانشناسی، عربشناسی، ترکشناسی، کُردشناسی، هندشناسی و از این قبیل نشأت میگرفت.
در این دوره، ادبیات ما تحتتاثیر سیاست حاکم بر جامعه هم بود. اکثر رجال و فعالان مشروطه غربگرای ما که به نوعی اهل ادبیات چه داستان و چه نثر بودند، با الهام از غرب، فعالیت خود را در نوشتهها و در مطبوعات شروع کردند؛ افرادی همچون محمدعلی جمالزاده، محمد حجازی و مطیعالدوله. آنچه کمتر مورد توجه بوده، ادبیات سنتی و بومی بود، اگرچه ما الگوهای خوبی در قصههای گذشته داشتیم که محتوای فلسفی، عرفانی، معنوی و تربیتی داشت، مانند «مثنوی مولوی» و آثار شیخ عطار، «شاهنامه» و حتی در بُعد فلسفی آن آثار سهروردی که هرکدام از اینها با تکیه با فرهنگ و سنت بود. بخش عمده «شاهنامه» آموزههای قرآنی است، باتوجه به اینکه حکیم فردوسی یک شخصیت شیعه مدافع حضرت علی (ع) بوده و یکی از آثار میثاق امیرفجر هم درباره فردوسی است که این کتاب برای نسل جوان خواندنی میباشد در این زمینه مرحوم حجتالسلام علی ابوالحسنی هم قلم زده و مسئله شاهنامه و فردوسی را بخوبی مورد بررسی قرار داده است.
این عوامل چه تاثیری بر ادبیات ایران گذاشت؟
اگر ما مارکسیسم و سوسیالیسم را هم غربی تلقی کنیم، این انقطاع از فرهنگ گذشته، ادبیات ما را از یک طرف به سمت غرب سوق داد. روشنفکران ما خواسته و ناخواسته به همان طرف گرایش داشته و الگو میگرفتند. در ابتذال آن امثال عباس پهلوان و قاضی سعید، در بُعد سیاسی عملا نسل حزب توده که بعدها به کانون نویسندگان غلامحسین ساعدی ... آمدند و در بُعد غربی هم امثال محمد حجازی و جمالزاده بودند. این یک روش شد، بدون توجه به اینکه ما یک میراث قوی داریم که میتوانیم باتوجه به نیاز زمان، با بهرهگیری از تکنیک غربی، محتوا را از فرهنگ و تمدن و سنت خودمان برداشت کنیم، اما تقلید و حاکمیت جریان روشنفکری غربگرا تا دوره رضا شاه و حتی دوره محمدرضا شاه بر ادبیات ما تاثیرگذار بود. علاوه بر غربگرایی روشنفکران، محیط دانشگاهی و حاکمیت هم، مستقیم و غیرمستقیم تحتتاثیر فرهنگ غرب بود. شاید یک دلیل ابتر ماندن ادبیات فارسی در دانشگاههای ما بین سالهای 1314 تا 1357، همین باشد که هیچگونه نتوانستند نهضت ادبی بوجود آورند و آنهایی هم که کارهای ادبی کردند، امثال جلال آلاحمد، جریانسازی کردند، بیرون از دانشگاه بودند. رشته ادبیات و برخی رشتههای دیگر دانشگاهی مانند تاریخ هم به همین بیماری غربزدگی، غرب شیدایی و غربگرایی دچار شدند.
در دوره پهلوی دوم، یک بخشی از نویسندگان ما، با نهضت امام خمینی (ره)، بیشتر به سمت سیاست رفتند و تمام دغدغه آنها مبارزه بود، لذا به ادبیات نپرداختند؛ یا فرصت نبود و یا اگر چیزی هم تهیه میکردند، عموما توقیف میشد. حدود 700 کتاب در این دوره توقیف شد که برخی هم داستان بودند. اما با انقلاب اسلامی و پیروزی انقلاب اسلامی، فرصتی پیدا شد که مانند رشتههای تاریخ، فلسفه و عرفان ... رشته ادبیات هم یک رشد و بالندگی پیدا کرد. اگرچه ادبیات چپ همچنان فعال بود و ادبیات غربگرایی حتی نسلهای دوم و سوم بعد از انقلاب را هم تحتتاثیر قرار میداد و الگوهایشان را از آن گرفتند، ولی ما شاهد حضور و بروز نسل جدیدی شدیم که محتوای ادبیات آنها ملهم از اسلام، انقلاب و دین بود و در یک کلام تحتتاثیر فلسفه متعالیه ملاصدرا قرار گرفتند. در این زمینه حتی تقابل با غرب بهصورت مستقیم و غیرمستقیم آغاز شد. آثار محمد مددپور، شمسالدین رحمانی، دکتر رضاد داوری، شمس آلاحمد، طاهره صفارزاده، ابراهیم حسنبیگی، رضا سرشار، رضا شیرازی و ... نوعی بازگشت به خویشتن در درون خود را نشان میداد.
در این ادبیات، باتوجه به اینکه ما در قرآن قصصی مانند قصه حضرت یوسف، موسی و ... داریم از آنها به احسنالقصص تعبیر میشود و درس عبرت و الگویی برای جامعه هستند. در مرحله بعد، زندگی پیامبران (ع) و در ادامه زندگی ائمه اطهار (ع) و صحابه خاندان رسالت و ولایت و پس از آن زندگی علما، مورد توجه است. استاد دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی که هم شاعر و هم ادیب است و کار پیامبران (ع) او، یک کار نو بود. برادرش سیدمصطفی موسوی گرمارودی هم با همین مضمون، مجموعه 7 جلدی برای کودکان با نقاشی و طراحیهای زیبا کار کرده است. لذا یک تحولی در قصهنویسی بوجود آمد. اگرچه در مورد پیامبران و قصههای ادبی با محتوای معنوی را مهدی آذریزدی، حجتالاسلام مصطفی زمانی، حجتالسلام علی دوانی و ... انجام داده بودند.
شاید هم بدون اغراق بتوانیم بگوییم که اولین نقطه حرکت در این زمینه را شهید آیتالله مرتضی مطهری بوجود آورد. با اینکه او یک فیلسوف، فقیه، متفکر و نظریهپرداز اسلامی است، کتاب «داستان راستان» را نوشت که هم جنبه تربیتی و هم جنبه ادبی داشت و هم حاوی الگوها و نمونههای بسیار بود. در عینحال که در ادبیات و هنر از تخیل میتوانیم استفاده کنیم، لازم نیست اسطورههایی بسازیم که با فطرت و روحیه انسانی همسویی نداشته باشد. «داستان راستان» استاد مطهری که در سال 1338 آنرا شروع کرد، کاری بود که حجتالاسلام علی دوانی، حجتالاسلام علی حجتی کرمانی، استاد سیدغلامرضا سعیدی و تا حدودی استاد محمود حکیمی به تقلید و در ادامه راه شهید استاد مطهری انجام دادند که البته بسیاری از این آثار مانند مجموعه 14 داستان حجتالاسلام علی حجتی کرمانی و یا داستانهای سیدغلامرضا سعیدی و یا محمود حکیمی توقیف شد.
روند حرکت بهویژه بعد از انقلاب اسلامی چگونه بود و به بیانی نسل نویسندگان انقلاب اسلامی چگونه شکل گرفت؟
روند حرکت داستاننویسی اسلامی با تکیه بر متون اسلامی از زندگی ابوذر، سلمان، سمیه، یاسر، عمار، حجر بن عدی و ... آغاز شد که الحق سازنده و تاثیرگذار بود. اما بعد از انقلاب، حرکت در کار داستاننویسی، جامعتر و گستردهتر بود. در حقیقت در پرتو انقلاب اسلامی بهویژه رهبر انقلاب که یک فقیه، عارف، فیلسوف و مفسر قرآن است، آن مبانی در ادبیات ما وارد شد. در این دوره حتی سرگذشتنامهها و خاطرات ما هم این ویژگیها را به خود گرفت. اگر به دوره چهل ساله بعد از انقلاب دقت کنیم، نسل اول ادبیات ما از زمان پیروزی انقلاب را عموما بچههای حوزه هنری سازمان تبلیغات در سال 1358 بهصورت تشکل شروع کردند. افرادی همچون رضا سرشار (رهگذر)، ابراهیم حسنبیگی و سیدحسن حسینی، وقتی وارد این عرصه شدند، محتوای داستانشان سرشار از معنویت و عرفان و دارای مبانی دینی و فلسفی بود، برخلاف آثار ترجمه شده از غرب که عمدتا یک تعارض بنیادین یا با روح و فطرت انسانها داشت و یا احیانا تقلید و برخی ابتذال بود.
در این دوره شاهد ورود چهرههای خوبی مثل سیدمهدی شجاعی بودیم. در بین بانوان نویسنده نیز چهرههایی داشتیم. حضور این نسل، یک حرکت نوینی در ادبیات بود که شاید باعث شد تا دهه 80 و اوایل دهه 90، ادبیات جدید نسلی را که حتی نسل انقلاب اسلامی نبودند و هیچگونه همسویی و همدلی با انقلاب نداشتند، تحتتاثیرقرار دهد. دیگر آن ابتذال گذشته را به آن شدت در میان نویسندگان جدید غیرانقلابی هم نداشتیم. حتی در میان بچههای چپ نیز تاثیرگذار بود، مانند ناصر ایرانی که اثر بسیار خوب «راز جنگل» را نوشت و نادر ابراهیمی نویسنده کتاب «مردی در تبعید ابدی» درباره ملاصدرا که این کتاب هم ریشه تاریخی، هم محتوای عرفانی و فلسفی هم جذابیت ادبی دارد. حتی اینها پا را فراتر نهاده و در عرصه تاریخ و سیاست هم آثاری فاخر با این خصیصهها خلق کردند. سه کتاب از ابراهیم حسنبیگی درباره رژیم پهلوی و کارنامه ساواک دیدم که دو جلد آن کارنامه ساواک با محتوای مستند است.
یکی از این چهرهها نیز میثاق امیرفجر است که ویژگیهایی مختص خودش دارد. او متولد 1328 در محله سیدنصرالدین (پاچنار) تهران است. شمس آل احمد و جلال آل احمد هم بچه همان محل بودند. آیتالله سید احمد طالقانی، پدر جلال آل احمد، عالم بزرگ آن منطقه بوده است. آن منطقه، منطقه مذهبی بوده و نشریات دینی ما «ندای حق»، «مکتب اسلام» و «حکمت» هم در همان محل پخش میشد. لذا میثاق امیرفجر در یک محیط مذهبی رشد کرد. از همان کودکی هم بچه مسجد و هیأت بود و با آن محیط تربیت و رشد پیدا کرد. روح معنویت، دیانت، حریّت و خاصه بینش و نگرش اجتماعی - سیاسی در آثارش موج میزند.
کدام شاخصهها اعم از ویژگیهای شخصیتی و ویژگیهای قلمی و فکری در آثار میثاق امیرفجر، نمود بارز و تاثیرگذارتری داشت؟
از ویژگیهای مطالعات و آثار میثاق، درک و فهم مبانی فلسفی اسلامی است، اگرچه بیشتر تحتتاثیر شیخ اشراق است که سه جلد کتاب هم در این زمینه نوشته است. خویشاوندی ذهنش با فلسفه متعالیه ملاصدرا نزدیک است. دومین ویژگی این است که او عرفان و معنویت اسلامی را نه تنها میشناسد، بلکه در درون خود دارد. در آثارش معنویت موج میزند. از نظر مبانی عرفانی هم به همینگونه است. ازنظر مبانی اسلامی نیز روی قرآن و کشفالاسرار که یک تفسیر عرفانی از خواجه عبدالله انصاری است که میبُدی بر آن حاشیه نوشته، ازجمله کارهای اوست. نوشتههای میثاق بین سالهای اول انقلاب تا امروز در مسیر و اهداف معنوی، فلسفی، دینی و انقلاب اسلامی است.
درباره پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) نیز کارهای بسیاری انجام داده است. سالها پیش در صحبتی که با او داشتم، پرسیدم که چه در دست تحقیق و تدوین داری و او پاسخ داد آنچه در ذهن دارم این است که بعد از مجموعه 20 جلدی درباره پیامبر (ص)، 20 جلد درباره امام علی (ع)، 20 جلد درباره حضرت فاطمه (س)، 20 جلد درباره امام حسین (ع)، 20 جلد درباره امام رضا (ع) و انشاءالله 20 جلد درباره امام زمان (عج) بنویسم. او دارای برنامه، نظم، تلاش و مجاهدت است، اگرچه تا حدی وسواس کار دارد؛ محتملاً در کارهای تحقیقاتی درباره خاندان نبوت و امامت، این وسواس لازمه کار است.
او همچنین درک و فهمی در زمینه تاریخ اسلام دارد. فصلهایی از مجموعه «پیامبر (ص)» پژوهشهای بسیار خوبی در حوزه تاریخ اسلام است. بهعنوان مثال فقط 70 صفحه درباره سلمان فارسی نوشته که وقتی خواننده آنرا مطالعه میکند، طوری است که انگار با سلمان از «جِی» حرکت میکند به کلیسا میرود و مدتی در آنجا بیتوته میکند و بعد در اطراف مدینه به بردگی یهودیان درمیآید و پس از تحمل مدتی زجر، بالاخره به پیامبر (ص) میرسد و به آئین اسلام درمیآید و مسلمان میشود. قدرت قلم و تخیل و تبیین و تدوین و تصویرسازی بهگونهای است که انگار مخاطب در تمام مدت با سلمان حرکت میکند؛ تخیلی که اساطیر ذهنی او نیست، در حقیقت مانند آینه شفافی است که گذشته را نشان میدهد. زینالعابدین رهنما یک کتاب درباره پیامبر (ص) داشت که البته با ویژگیهای ادبی سالهای 1315 یا 1316 به نگارش درآمده و خطا در آن زیاد بود. قلم رهنما ادبی است، ولی آنچه نوشته با تاریخ و حقیقت مطابقت ندارد. در کتابی که درباره امام حسین (ع) نیز نوشته بهنظر به عمد خطاهایی دارد و به قول جمالزاده شاید زندگی امام حسین (ع) را هم بهانه قرار داده تا حرفهای خودش را بزند. حتی نویسندگان عصر پهلوی، آنها که با دربار و حاکمیت مرتبط بودند، نوشتههایشان یا خلاف اخلاق و معنویت بود امثال علی دشتی یا ضداسلام بود همچون شجاعالدین شقاقی یا حداقل در خدمت استبداد و استعمار بودند همچون رسول پرویزی و پرویز ناتل خانلری.
در کار میثاق امیرفجر، واقعیتها و حقایق تاریخی وجود دارد، اما او با قلم ادبی و هنر خود توانسته آنرا امروزی و به زبانی قابلفهم برای این نسل تبدیل کند. علاوه بر کتاب 20 جلدی «پیامبر (ص)»، خواننده وقتی متن دیگر آثار او را هم میخواند، مبانی اعتقادی او انسان را به سوی خدا بالا میرود و به دلیل وجود مبانی فلسفی، درک و فهم او از ایدئولوژی گستردهتر میشود. فصلهایی که درباره حضرت امیر (ع)، خود پیامبر (ص) و دیگر یاران ایشان در همین کتاب «پیامبر (ص)» ارائه میدهد، جنبه الگویی و اسوهای پیدا میکند. در حقیقت نوعی کنکاش برای پی بردن انسان به حقیقت درونی خود است. عرفانی که او مطرح میکند، نه تصوف و صوفیگری است و نه عرفان مادی و درویشگری که از آن لاابالیگری به مشام میرسد نه به قول امروزیها لقلقه زبان، بلکه چیزی است که خودش به آن رسیده است.
دایره شناخت، دید، جهانبینی و چندجانبهنگری در نوشتههای میثاق امیرفجر چقدر بود؟
او در عینحال در آثارش آرمانگرایی و عدالتخواهی دارد. انسان در آثار او تحجر نمیبیند و در همان چارچوب و ایدئولوژی اسلامی، نوعی حریت و آزادیخواهی دارد که نمونه آن در کتاب «امیرکبیر» دیده میشود. در این کتاب یک مدیر و سیاستمداری میبینیم که علیه استعمار و عوامل استعمار مانند وهابیت، بابیت و امثال اینها میایستد. یک انسان عاقل را میبینیم که عقلائی میاندیشد و عقلائی مشکلات را حل میکند، اما از استعمار نمیهراسد. در یک نقلقول قصه گویی در همان زمانه امیرکبیر نمیماند، بلکه حرف روز را هم همانجا میزند. امیرفجر همچنین از وقایع روز غافل نیست. داستان «انجیر و زیتون» او در حقیقت سرنوشت غمبار فلسطینیهاست. در سفری که به اردن رفته، وضعیت آوارگان فلسطینیها و اینکه بر آنها چه میگذرد را دیده و درد آنها را در متن و از نزدیک درک کرده و ظلم و ستم صهیونیسم بینالمللی و جنایات عوامل استعمار و نهایت پشتیبانی قدرتهای شیطانی آمریکا و انگلیس در پدیدآوردن حکومت پوشالی اسرائیل.
او با وجود آشنایی با مکاتب و ایدئولوژیهایی همچون اومانیسم، ماتریالیسم، نهیلیسم، لیبرالیسم، پراگماتیسم و ... تحتتاثیر آنها قرار نگرفته و دلیل آن هم مطالعات اعتقادی و هم مبانی دینی اوست. او کافکا و چخوف را میشناسد و حتی یکی از کتابهایش منتخبی از قصههای آنهاست، اما مثل فلان داستاننویس ما که گرایش چپ دارد و از امثال گورکی و غیره الهام میگیرد، نیست. میثاق امیرفجر آثار این نویسندگان را میشناسد و حتی غیرمستقیم سعی میکند به نوعی نارسائیها و بیراهههای آنها را به مخاطب برساند.
در بین آثار او، حکیم ابوالقاسم فردوسی را بهعنوان یک شاعر و ادیب و کسی که بر پایه فرهنگ و سنت این مملکت حرکت میکند را هم میبینیم. ملاصدرا را میبینیم؛ یک فیلسوف متعالیه که عرفان دارد ولی به سمت صوفیگری و درویشیگری نمیرود، فلسفه را دارد ولی به فلسفه یونان تکیه نمیکند، اوضاع زمانه را میشناسد ولی اسیر زمانه نمیشود. در آثار میثاق امیرفجر، موج فلسفه متعالیه را میبینیم. او حکما و عرفا را میشناسد. وقتی در برخی آثارش ازجمله «اشراق» درباره سهروردی صحبت میکند، در حکم یک شاگرد مکتب سهروردی است، اگرچه در همینجا نمیماند و فلسفه اسلامی را در جایگاه ملاصدرا و برخی عرفای دیگر همچون شیخ عطار، مولانا و سنائی میبیند. در مصاحبههای دهه (1360 ـ 1380) مباحث ادبی، موسیقی و ... را مورد توجه قرار میداد و بهعنوان یک صاحبنظر و متخصص، پیرامونش یا سخن میگفت یا مینوشت.
مجموعه 20 جلدی «پیامبر اعظم (ص)» را شاید بتوان شاخصترین اثر این نویسنده برشمرد که بهصورت مستند و پژوهشی و در عینحال با قلمی گیرا و قابل فهم برای مخاطب امروزی، تدوین شده است.
کتاب «پیامبر اعظم (ص)» او در حقیقت یک دور مرور در حوزه فلسفه، تاریخ، عرفان و اعتقادات دینی است. فرض کنیم به جوانی توصیه کنیم که فرصتی بگذارد و بهصورت منظم و مستمر این 20 جلد را بخواند، اگر درست خوانده باشد، در نهایت و پایان 20 جلد، یک انسان معتقدِ متعادل است. هم مبانی اعتقادی و هم تعهد اجتماعیاش را دارد. با کسانی مثل سلمان فارسی مواجه میشود که برای رسیدن به حقیقت، سختیها و دردهای بسیاری را متحمل شده و برای رسیدن به معنویت، بسیاری داشتههای مادی را رها کرده است. سلمان وقتی هم به قدرت رسید و والی مدائن شد، باز همان انسان ساده و صالح است که نه اسیر قدرت میشود، نه اسیر حکومت، ثروت، تکبر و ... مثلا در جلد یک این کتاب، میثاق امیرفجر وقتی مسائلی مانند جنگ را مطرح میکند، تعابیر او جنگی با هدف برقراری صلح در جامعه است. موج برادری و برابری و عدالتخواهی و آزادیخواهی در این بحثها دیده میشود. چه او در حقیقت درس اسلامشناسی، دینشناسی، دینداری میدهد.
همچنین تجلی چهره تابناک حضرت امیر (ع) را در این کتاب میبینیم. این حضرت علی (ع) که نهجالبلاغه و این حضرت علی (ع) که دعای کمیل است. هم عرفان، هم سیاست و هم جهاد و شهادت دارد. جالب اینجاست که او در این نوشته چیزی برخلاف متون تاریخی و اعتقادی نیاورده است. اگر کتابهای شیخ صدوق، کلینی، علامه مجلسی و ... را بررسی کنیم، میبینیم که احادیث و روایات تاریخی در این اثر موج میزند. مانند بسیاری آثار پژوهشی در خیلی جاهای کتابش از کتاب و منبعی خاص اسم نمیبرد، ولی کسی که با سیره و معارف الهی آشنا باشد، مضامین را در متن درک میکند. به خاطر دارم که سالها پیش در زمان ریاست حجتالاسلام والمسلمین رسول جعفریان در کتابخانه مجلس به آنجا مراجعه و درخواست مشاهده کتابی چاپ سنگی داد که از صفحه موردنظرش دو سطر یادداشت کرد و کتاب را بازگرداند. یک ابهام در ذهنش بود که نخواست از آن بگذرد یا به نوعی آن را توجیه کند. مطالعات زیادی در اینگونه موارد داشت و دارد.
میثاق امیرفجر در کتابش به تفاسیر خوب رجوع کرده و در بعضی موارد تفسیر به رأی نکرده و حرف خود را به کرسی ننشانده است. ادبیات و قلم و هنر متعلق به اوست، ولی در شرح آن آیه قرآن، یک نقل تفسیر دارد. یا بهعنوان نمونه در جلد 9 کتاب، وقتی حضرت امیر (ع) را تعریف میکند در حقیقت پیامبر (ص) را تعریف میکند. او در کلام و استنادات این مفهوم را که پیامبر (ص) و ائمه و اهلبیت (ع) از یک نور واحد هستند، به خواننده منتقل میکند. یا وقتی درباره حضرت موسی (ع) صحبت میکند، خصوصیات آن قوم در جامعه زمان آن حضرت و یا مواجهه با فرعون را بیان میکند. خواننده، هم آیه قرآن در ذهنش میآید و هم درس و عبرت تاریخی میگیرد.
در بخشی دیگر از این کتاب، موقعیت حضرت علی (ع) در مدینه و توطئههایی که قوم یهود ساکن در شمال مدینه میکردند، نشان داده شده که چگونه حضرت صبوری کرد و اینکه چگونه عهدنامه نوشته شد و چطور عهدنامه را شکستند و پیامبر (ص) چگونه با آنها برخورد کرد. امیرفجر در اینجا، جامعهشناسی مدینه و روانشناسی یهود را ارائه میدهد. یا وقتی در زمینه ورود پیامبر (ص) به مدینه و تاسیس مسجد و اولین نمازجمعهای که آن حضرت برگزار کرده مینویسد، خود را مقید کرده که متن خطبه را بیاورد که در آن روز پیام حضرت محمد (ص) چه بود. وقتی آن خطبه را میخوانیم، خستهکننده نیست، یعنی خودِ خطبه روشنگر بخش دیگری از مسائل آن دوره است. چهره منافقین را که چگونه شایعهپراکنی و جریانسازی و ترور شخصیت میکردند و به پیامبر (ص) و یاران و اطرافیان ایشان زخمزبان میزدند و آن حضرت در برابر آنها به جامعه دستور صبر و آرامش میداد، اگرچه در برخی موارد تحمل برای برخی مشکل بود. پیامبر (ص) با عِلم به این رفتارهای منافقانه، طوری برخورد کرد که به آنها زمینه حرکت نداد. منافقین آن دوره، فقط منافق فکری بودند و دست به جنگ، ترور و تخریب فیزیکی نزدند، اگرچه رهبر منافقین مدینه خیلی در ذهن مردم نجوا میکرد و گاهی با پیامبر (ص) به جنگ میرفت که مردم را از جنگ بازدارد. تا اینجا که حرکت، فکری و سیاسی بود. امیرفجر در ادامه نشان میدهد در مقایسه بین کفار و منافقین، منافقین خطرناکتر هستند. این جریانات با هنر قلم این نویسنده به نحوی ارائه و تصویرسازی شده که گویی مخاطب در آن زمان و در مدینه با وقایع در حرکت است و این نشانگر آن است که نویسنده هنرمند ما خود بدان چه مینویسد معتقد و مؤمن است. ادبایت ابزار رساندن پیام و رشد و تعالی انسان است.
سه جلدی «اشراق»، اثر شاخص میثاق امیرفجر در حوزه فلسفه است. اساس تفکر او در این کتاب به چه گونه بوده و در این کتاب چه اصولی را میخواهد برای مخاطب بیان کند؟
از دیگر کتابهای میثاق امیرفجر، سه جلدی «اشراق» بوده که هرجلد آن حدود 280 تا 300 صفحه است. او در حقیقت در اینجا یک دوره فلسفه اشراق را در برابر اندیشهها و جریاناتی که با معنویت و فطرت و درون انسان تقابل دارد، مطرح میکند؛ تفکر در این کتاب موج میزند. در صوفیگری، نوعی تعطیلی تعقل و تفکر وجود دارد. در درویشیگری نه تنها تعقل و تفکر نیست، بلکه تعبد و شناخت هم اندک است. در تصوف چهرههای برجسته علمی، فکری و فلسفی و زهد داریم که رهبانیت را در پیش و از جامعه فاصله گرفتهاند که البته جای تامل دارد، ولی در بین متصوفه انسانهای بزرگی داریم. متصوفه از دوران امام سجاد (ع) پیدا شدند. آنها قرآن و حدیث و سیره را میشناسند، آدمهای زاهد و عابد و اهل سلوک بدون پیرایه و ریا هستند. موضوع مهم در این زمنیه رهبانیت آنهاست که پیامبر (ص) فرمود در دین من رهبانیت وجود ندارد و رهبانیت در اسلام در جهاد فی سبیلالله است. ولی در دراویش که از اواخر صفویه خصوصا دوره قاجار پیدا شدند و عمدتا هم زادگاه آنها هند است، متاسفانه آگاهی و شناخت از قرآن و سیره را ندارند و حتی رهبری و رهبران انجمن اخوت به سمت نوعی فراماسونری رفتند و عمدتا نه عقلی بود نه تعهد و تقیدی. اما در آثار امیرفجر تعادل اسلامی وجود دارد و انسان در این آثار افراط و تفریط و یکسویهنگری نمیبیند.
«نغمه در زنجیر» را میتوان کتابی با ویژگیهای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی برشمرد.
کتاب «نغمه در زنجیر» با حدود 700 صفحه، یکی از داستانهای خاص اوست که در آن میتوان سیاست، اجتماع، نوعی سرگردانی برخی از نسل دهه 60 را دید. در این کتاب فرزندی که به آمریکا رفته، مادرش در نامهای بیش از 40 صفحهای، اوضاع ایران و عیوب آمریکا را مطرح میکند. یا مثلا در نامههایی که از آنجا میرسد، وضعیت سرگشتگی و سرگردانی نسلی که از وطن خود جدا شده و در مکانی که مناسب آنها نیست بهسر میبرند، بیان میکند. او در این کتاب، تجسم بدی و خوبی را نشان داده است. یک بخش از این کتاب به دوران پهلوی بازمیگردد که یک نسل با توان و اعتقاد به اسلام در مقابل ظلم و ستم رژیم میایستد. در این کتاب، در عینحال که معنویت و دیانت هست، عدالتخواهی، آزادیخواهی، عرفان و ... هم هست و حرکت این نسل برای احیای فرهنگ و سنت و معنویت خودشان است. میتوان گفت حرکت میثاق در اینجا، نوعی حرکت به سوی ادبیات متعالیه است، اگرچه اجتماعات و سیاسیات آن به نسبت کتاب «اشراق» خیلی قویتر است. چاپ دوم این کتاب نیز حدود 9 سال قبل منتشر شد.
آنچه مرا گاهی در هالهای از تأسف و تأثر وامیدار،د کوتاه بودن عمر جلال آلاحمد بود. جلال تازه به اسلام رسیده بود که کمتر از هشت سال نماند. «خسی در میقات» جلال آل احمد، دین، سیاست، معنویت و ... بود. غربزدگی ادعانامهای علیه غرب و عوامل مخرب غرب در این مرز و بوم در خدمت و خیانت روشنفکران دادگاه عادلانهای بود برای بررسی پرونده و کارنامه جریان روشنفکری شمایل یا شیدایی غرب. حرکت نسل بعد از جلال همچون میثاق این راه را در حد توان و امکان ادامه داده و میدهند و این است که اگر آن روانشاد امروز میبود، مسلما راهنما و گنجینه تجربه و آموزش بود.
در بین آثار میثاق امیرفجر، کتابهایی همچون «ققنوس» و «شاعر افلاکی» را نیز میتوان دید. این کتابها در چه زمینهای به نگارش درآمدهاند؟
«ققنوس» دیگر کتاب میثاق امیرفجر است که البته منتخبی از آثار چخوف و کافکا و ... بوده که بهطور مثال داستان «مهمان» کافکا، محتوای سیاسیتری دارد. کتاب «شاعر افلاکی» را میثاق سال 1365 نوشته و مناسب جوانان بیشتر به آن توجه کنند. این کتاب درباره حکیم ابوالقاسم فردوسی است. در حقیقت چون فردوسی هم مانند حافظ اسیر جریاناتی میشود، هرکس از ظن خود به این شاعر حماسهسرای ایرانی پرداخته است. برخی او را در برابر اسلام و دین قرار دادهاند، در صورتیکه او یک حکیم و یک عالم بزرگ دینی است. برخی حتی تا آنجا پیش رفتند که چون آن منطقه سنینشین بوده او را به قبرستان راه نمیدادند و میگفتند او «رافضی است»، درحالیکه حکیم شیعه است. حتی امام محمد غزالی هم در نزدیکی فردوسی دفن است، ولی متاسفانه به او بهعنوان یکی از شخصیتهای بزرگ جهان اسلام، نپرداختهاند.
«شاعر افلاکی» کتاب بسیار خوبی است که مروری بر اندیشههای حکیم بوده و شاید بتواند برای نسل جوان یک الگو باشد که در شناخت فردوسی آن تعادل و همهجانبه نگریستن را داشته باشند و فردوسی را نه از قلم مدافعان شاهانی چون رضاخان و محمدرضا، بلکه باید از اندیشه پویای امثال سیدعلی موسوی گرمارودی، میثاق امیرجعفر، علی ابوالحسنی و ... شناخت. این نویسنده کتابهای بسیار دیگری نیز دارد که چون برخی را نخواندهام و یا مدتها از زمانی که خواندهام میگذرد، دراین مجال به آنها نمیپردازم.
یکی از تخصصهای او نیز موسیقی است. اگرچه اثر مکتوبی در این زمینه ندارد، ولی در این زمینه چند مصاحبه در دهه 60 با روزنامه کیهان هوایی و غیره داشت. بیشتر وقت خود را در حوزه داستان و قصه میگذاشت. مسلماً روزگاری نه چندان دور باید مجموعه مقالات و مصاحبههای او تدوین و منتشر شود که دستمایه مناسبی برای این نسل و نسلهای آینده است.
در یک جمعبندی از بحث درباره ویژگیهای شخصیتی، قلم و آثار میثاق امیرفجر، به چه نکاتی میتوان رسید؟
نکاتی میتوان بهعنوان جمعبندی بحث درباره این نویسنده بیان کرد که برای جامعه و بهویژه نسل جوان آموزنده باشد. نکته اول اینکه، میثاق امیرفجر، اولین نسل ادبیات انقلاب اسلامی است. اگرچه کار «فجر اسلام» یا کتاب «انجیر و زیتون» او به سالهای 55 و 56 بازمیگردد، ولی او جزو اولین نسل ادبیات انقلاب اسلامی است. امیرفجر دستاوردها و رهاوردهایی دارد که نشان داده با تکیه بر فرهنگ، تمدن و سنت این جامعه میتوان، ادبیات پویا و قابل ارائه در موضوعات مختلف، تولید کرد. کار او فقط منحصر به زندگی پیامبر (ص) نیست، از فردوسی و شیخ اشراق تا امیرکبیر و کتاب «نغمه در زنجیر» دست به قلم برده است. این ظرفیت در فرهنگ و تمدن ما وجود دارد. نکته دوم اینکه، روش او میتواند بهعنوان یک الگو مورد استفاده قرار گیرد، یعنی کسانی که وارد ادبیات میشوند ابتدا به دنبال یک محتوای غنی باشند، انشانویسی نکنند، صرفا از تخیلشان استفاده نکرده یا صرفا از آثار خارجیها کپیبرداری نکنند، بلکه خودشان از لحاظ فلسفی، عرفانی، اخلاقی و تربیتی، انسانهای خودساختهای باشند. آنچه در درون ذهن و فکر و عملشان هست، ارائه دهند.
مساله سوم این است که یک انسان برای رشد جامعه خود میتواند از خیلی چیزهای خود گذشت کند. میثاق امیرفجر از خیلی چیزها گذشت کرد؛ اگر وارد عرصه سیاسی میشد بالاخره یک سیاستمدار و دولتمرد بود، اگر صرفا وارد به دانشگاه رو میآورد، یک استاد دانشگاه در حوزه ادبیات یا هنر و موسیقی میشد، او به دنبال مادیات صرف هم نبود. میثاق امیرفجر با ایثار و گذشت، در راه تحول فرهنگ اجتماعش حرکت کرد و نشان داده در هر زمینهای هم وارد شده، موفق بوده و کار قابل ارائهای خلق کرده است. این میتواند برای یک جوان امروزی سرمشق باشد که حداقل بتواند در مسیر درست برای رسیدن به موفقیت قدم بردارد.
به فرض یک فرد علاقهمند به این عرصه میتواند با الگوگیری از امثال میثاق امیرفجر وارد حوزههای مختلفی همچون تاریخ ایران، تاریخ اسلام، اوضاع اجتماعی و مشاهیر جامعه مانند امیرکبیر و مولانا شود و فرهنگ اجتماعی را به سامان برساند. همانطور که بعد از اسلام شعرا، حکما، علما، فقها و ادبای بزرگی داشتیم که در ابعاد مختلف توانستند تمدن اسلامی را شکوفا کنند و حتی زبان فارسی به زبان دوم جهان اسلام تبدیل شد و هندوستان تحتتاثیر زبان فارسی بود که استعمار انگلیس آن زبان را تغییر داد. مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی میگوید در هندوستان بیش از 20 هزار دیوان شعر فارسی وجود دارد. زبان فارسی تا مرز چین هم رفت. علامه محمد اقبال لاهوری در شعرش میگوید که گویا کشمیر ما همان شیراز است. خود اقبال تحتتاثیر مولانا بود. ما امروز نیاز به چنین شخصیتهایی داریم. باید پیوند میان ادبیات انقلاب اسلامی در ایران با جهان اسلام خاصه هند، پاکستانی، افغانستان، تاجیکستان که زبان فارسی نوعی رسمیت دارد یا جمهوری آذربایجان، ارمنستان و ... که فارسیزبان بسیارند، پدید آید تا ارتباط معنوی، دینی، علمی، ادبی در منطقه شکوفا شود. مسلما حرکت ترجمه از زبان عربی به فارسی و از فارسی به عربی خود ارتباط متقابل در این عرصه خواهد بود.
میثاق امیرفجر میتواند یک الگو برای نسل امروز باشد. ای کاش کسانی داشتیم که تسلط و توان نقد و بررسی آثار او را داشتند تا او را بهعنوان الگو به نسل جوان معرفی میکردند. کسانی که دغدغه نوشتن و خواندن دارند که این آثار را مطالعه میکنند، ولی معتقدم برخی آثار او میتواند در دانشکدههای ادبیات هم تدریس و در بخشی از کتابهای آموزش و پرورش منعکس شود و یا بهعنوان یک شخصیت موفق معرفی شود که متاسفانه در این زمینهها کوتاهی شده است. عدهای در این زمینه غفلت دارند، ولی عدهای هم به عمد نمیخواهند او مطرح شود.
اگر بخواهید در بین آثار میثاق امیرفجر، یک اثر را که اوج هنر قلم اوست معرفی کنید، کدام را نام میبرید؟
در زمینه فلسفه کتاب «اشراق»، در حوزه سیاست و جامعه «نغمه در زنجیر»، در حوزه دین مجموعه 20 جلدی «پیامبر (ص)». این آثار در عینحال که همه همپوشانی دارند، از یک انسجام برخوردار هستند. سه کتاب یادشده علاوه بر جذابیت، به دلیل تفصیل، سرشار از محتوا هستند. بهعنوان مثال در کتاب «نغمه در زنجیر» در نامه مفصل حدود 50 صفحهای به روشنی دلایل فرار از مملکت را نشان میدهد. البته آثار دیگر او ازجمله داستانها و رمانهای کوتاه نیز میتواند برای کسانی که تازه وارد این عرصه شدهاند، مفید باشد. امیدواریم ناشر کتاب پیامبر (ص) همت کرده و آثار جدید و گذشته میثاق را بهصورت «مجموعه» در دسترس نسل جوان قرار دهد. خصوصاً کتابخانههای جدید محروم از ایندست آثار نباشند. بهویژه دیگر آثاری که پیرامون خاندان رسالت و امامت نگاشته، آن بخشی که آماده است در دست چاپ قرار گیرد.
دعای خیر، بدرقه راه معنویت و اسلامیت برادر میثاق امیرفجر باشد.
در این پرونده بخوانید
نویسندهای توانا و متعهد به ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس
شیرزادی فراجناحی و کاملا وفادار به ادبیات است
علی موذنی سیر متعهدانه حوزه روشنفکری را طی کرده است
نقش جنگ و کوهپایههای سبلان در شکلگیری شخصیت نویسندگی بایرامی
فراست میتوانست رمان پرفروش بنویسد، ولی در حوزه باورهایش نوشت
نظر شما