شاید یکی از بحثهای روز این باشد که چرا از میان شاعران نامدار ایرانی سالمرگ شهریار باید روز شعر و ادب قارسی باشد. این موضوعی است که زندهیاد اصغر فردی در یادداشتی به آن پرداخته است.
در ادامه یادداشت زندهیاد اصغر فردی را میخوانید:
اصغر فردی: سالها پیش که لایحه تعیین روز ملی شعر و ادب برای تصویب به مجلس تقدیم شد و از مجلس گذشت، افکار عمومی کشور و مخصوصا جامعه ادبی با تابلوی عجیبی مواجه شد. حیرتآور بود که اهل شعر با وجود اشتغال به ظرایف سخن و نکتهپردازی اینچنین در واضحات به سهو و خطا افتند.
اصل ماجرا این بود که در تقویم رسمی کشور برای موضوعات مختلفی مانند ترک سیگار و مبارزه با سل روزهای معینی موجود بود، اما برای شعر و ادب که شاید ایران خاصیت ممتازی به این درجه ندارد، هیچ روزی معین نبود. یعنی ایران اگرچه در موجودات طبیعی با گربه و در ثروت مادی با نفت و هنرهای صناعی با فرش مشتهر است، اما در حوزه فرهنگ، شعر و ادب آن زبانزد بشریت است که میزان اهمیت این یک بر دیگر موارد غالب است. بنابراین باید خیلی سالها پیشتر روزی هم برای شعر و ادب در تقویم درج میشد بعد از درک این ضرورت و پذیرش اصل موضوع، فرعی مطرح میشد که این موضوع و عنوان را در چه روزی از تقویم سال، از یکم فروردین تا 29 اسفند بنشانند.
البته که باید با چنین عنوانی با واقعه رخ داده در آن روز تناسبی میداشت؛ مثلا هفته دولت با شهادت دو دولتمرد و یا روز قضا با شهادت رئیس دیوان عالی کشور تناسب یافته است. پس سالمرگ یا سالروز درگذشت یک چهره ادبی محمل مناسبی است که سابقه فراوانی نیز دارد. اینکه کدام چهره ادبی معروف و موجهی موجود است که روز سالگرد درگذشتش و یا ولادتش معلوم باشد؟ میدانیم که گاه حتی یک دهه تولد و وفات بسیاری از شعرای بزرگ ایران معلوم نیست و همواره از سوی مولفین و محققین تاریخ ادبیات و تذکرهنویسان محل اختلاف بوده است، تا چه رسد که روز معین و قاطعی معلوم باشد. پس در این میان تنها شانس موجود تمرکز بر روی شاعری معاصر است که تاریخ ولادت یا درگذشت او را بستر این روز کرد.
در بررسی از میان شاعران معاصر هم لازم نیست، تاملی کرد چون مشهورترین و موجهترین شاعر معاصر استاد شهریار است. انصافا کدام یک از شعرای معاصر به اندازه این شاعر از شهرت و محبوبیت عام برخوردار است؟ البته در این دایره اختلافنظر در میان برخی نیز ممکن است پدید بیاید که به قول شاعر بزرگ معاصر آقای ابتهاج (سایه) هر کسی جز شهریار را هم برمیگزیدند بالاخره کسانی میگفتند چرا او و شاعری که من معتقدم نه؟ اما در اینکه شهریار محل اجماع خواص و عموم مردم است دیگر جای بحث و اختلافی نمیتواند باشد؟ مگر اینکه کسانی به جای شعر دیگر مسایل نامربوط را به عنوان دلیل ناخشنودی اقامه کنند؛ مثلا کسی درباره همدلی شهریار با امامخمینی (ره) و حمایت از انقلاب و نظام ناراحت باشد، اما این با موضوع ربطی ندارد، همچنان که قاطبه و اکثریت قاطع همان معترضان نیز خود در شأن ادبی شهریار بالاتفاق حرفی نداشتند. اما برخی نیز ایرادات غیرموجهی پیش راندند که مثلا چرا سالگرد درگذشت و مرگ؟ که این دیگر خیلی دلیل خنکی بود. وقتی متون اعتراض و اظهارات ناخشنودان را مرور میکنیم، میبینیم که تقریبا همه در درک اصل مطلب و به قول امروزی در فهم صورت مساله مشکل داشتهاند. مثلا موضوع گروهی متفقا این بود که چرا با وجود فردوسی و حافظ و مولوی، شهریار را شاعر ملی برگزیدند و برخی از همین گروه اضافه میکردند که مگر دولت و حکومت میتوانند شاعر ملی برگزینند.
این گروه حتی به عنوان مصوبه اعتنایی نکردند که بدانند اینجا کسی شاعر ملی برنگزیده و اساسا مساله انتخاب شاعر ملی نیست که اگر هم چنین بود، اصولا شهریار حاجتی به انتخاب کسی برای این عنوان نداشته و دهههای طولانیتری پیش از این و پیش از حیات همین معترضین، شهریار شاعر ملی بوده است. دیگر اینکه اگر کسی هم شاعر ملی انتخاب کرده باشد باز مغلطهای دیگر رخ داده و این هم تازه حکومت و دولت نبوده و مجلس بوده که خانه ملت است و نمایندگان ملتاند. مملت غیر از این از چه راهی باید حرف بزند؟ رفراندوم برگزار کنند که ما شهریار را بیشتر دیگر از آقا شاعر خود میدانیم و به خدا یک خط شعر دیگر آقایان ناراحت را از بر نیستیم، اما با شعر شهریار عاشق شدهایم، مناجات کردهایم، خالکوبی کردهایم، پشت ناندانی و کامیون و وانتهایمان نوشتهایم و ...
بله عجیب این بود که امر تقارن روز مناسبی با روز ملی شعر و ادب با تصور غلط «انتخاب شاعر ملی» متشبه شد. کمی عبارت «ملی» را پیش و پس خواندند. اما آیا واقعا این همه درک نادرست و معلولیت در فهم یک جمله را میتوان باور کرد؟ یا مشکل در جای دیگر بود؟
همین زمره در چند نام دارای اختلاف بودند اسامی بسیاری شاعران از سوی هر کسی برای همین درک نادرست و توقع موهم مطرح شد؛ از فردوسی و حافظ و خیام و سعدی و مولانا و نظامی و انوری تا سپهری و نیما و شاملو و فروغ فرخزاد و ... عجیب بود که اینها با طرح اسامی شعرای متقدم در حال ایجاد خطای هاله بودند که شنونده این اسامی بگوید: خوب البته که حافظ شاعر بزرگتری بوده و ... در حالی که آخر موضوع این نبوده است. بیتوجهی دیگر آن ذوات این بود که برای یک از این شعرای، متقدم و کلاسیک فارسی مانند حافظ و سعدی و خیام و فردوسی روز مخصوصی در تقویم مقرر است و چنین نیست که بگوییم ما برای سعدی روزی نداریم. ما ...
مطلب دیگر اینکه اصولا چرا باید دوره معاصر حتما خود را نسبت به قرون گذشته خود فقیر معرفی کنند و زیر این ناداری را امضا کرده و رسمیت ببخشند که بله ما ایرانیان 6 قرن است که از زادن شاعری سترون عقیم ماندهایم و هرچه داریم بازمانده در پس قرنهاست. هرگز عقلای قوم چنین سخاوتی را تصدیق نمیکنند و پای چنین اقراری باطل امضا نمیگذارند. ما در حوزهای از هنر نمیتوانیم بگوییم که دیگر نقاشی به اقتدار رضا عباسی و کمالالدین بهزاد یا حتی کمالالملک نداریم و نوازندهای به اقتدار آقاعلیاکبر عمو و میرزا عبدالله نیامده و سنتور در علیاکبر خان و سنطورخان مرد و دیگر هنروری در حد قلیخان شاهی نداریم و ...
هر شاعری در زبان و محتویات و موضوعات زمان خود برجسته و برتر بوده است چه کسی گفته شاعر ملی حتما باید متعلق به قرون گذشته باشد.
سبب دیگر اینکه برگمارنده چنین روزی در تقویم نه سلطان محمود غزنوی است و نه سلطان سنجر و نه شاهشجاع و نه حتی رضاشاه، بلکه در دهه 80 قرن 14 شمسی و دوره حاکمیت جمهوری اسلامی ایران روزی به نام «روز ملی شعر و ادب» مقرر میشود (باز دقتها را به این چهار کلمه فرا میخوانیم) حال بر سوار کردن این مناسب به روز مربوط به کدام شاعر را منظور کنیم؟ البته این شاعر باید شاعر مربوط به همین دوره باشد شاعری که هم معاصر بوده و هم سو با این نظام بوده یعنی از همان خردسالی و اولین دوره شاعریش اهل دیانت و ولایت و مومن بوده است. در عین حال یکی از ثروتهای فرهنگی و ادبی این مملکت و ملت و حکومت هم به شمار میرود. مثلا شاعر ملی هند رابیندرانات تاگور است و شاعر ملی شیلی پابلو نروداست و شاعر ملی ترکیه محمد عاکف است و ... ما هم بدون قید «ملی» ـ که اتفاقا از ضعفها و قصور است ـ شهریار را شاعر ملی میدانیم؛ این را هم ما یا جمهوری اسلامی برنگزیده است.
باز آقای ابتهاج محل شاهد میآوریم که گفت: در دهه 20 حتی روزنامههای سیاسی و خبری بیربط با ادبیات برای ارتقای تیراژ خود و بعضی جراید برای تضمین فروش و گاه حتی برای نجات از ورشکستگی ناگزیر از چاپ شعر شهریار بودهاند. هر روزنامهای که غزلی از شهریار چاپ میکرد، فروشش بیمه میشد و دگرگون میگشت. گاه پاورقینویسها در مقابل در خانه شهریار کشیک میدادند که گزارش آن روز سیر و گشت و ملاقاتهای شهریار را در چند شماره بنویسند. حال با توجهات نیروهای خارجی و تشکلهای متعلق به دول غیر را نمیگوییم.
اما برخی آقایان که درد وفاق و اتحاد ملی را عنوان میکنند، اتفاقا توجهی از سوی زبان و فرهنگ رسمی و قالب به نماینده فرهنگی متعلق به یکی از گروههای قومی غیرفارسیزبان ضامن وفاق ملی است نه کوشیدن به ادعا و تحمیل خشک و خالی و در حرف در لفظ. وفاق ملی در صورت توجه و اعطای حقوق فرهنگی اقوام دیگر تامین میشود و انصافا کدام قومی هم از حیث دیرینگی و هم از حیث کثرت نفوذ و هم از حیث مراتب خدمتگزاری به صیانت از کیان ایران نقش برجستهتری از ترکان ایران دارند؟ چه کسی گفته شاعر ملی حتما باید ملیگرا بوده باشد؟ چرا نباید شاعری غیر فارسی زبان که خدمتی چنین به اعتلاء زبان فارسی کرده و این همه از قبول خاطر و حسن شهرت بینظیر برخوردار بوده، باید مورد شک قرار گیرد؟
جمله آقای دکتر شفیعی چقدر منصفانه است که ذکر نام چند تن از بزرگان مشاهیر شعرای معاصر استاد شهریار فرمود: اگر شعر آنها را نبود چیزی از دست نمیدادیم چون شعر سعدی را که بخوانیم میتوانیم نسخه مکمل اشعار آنها را بخوانیم، اما کسر اشعار شهریار از ادبیات معاصر چیزی را نمیتوان جایگزینش کرد. (نقد به مضمون از کتاب «با چراغ و آینه»)
آخرین نکته در اشتهار جهانی شهریار است که بیش از همه شاعران ایران مخاطب جهانی دارد. همین امروز شعر حیدربابای شهریار است که در دانشگاه میشیگان تدریس میشود. به نوشته کارشناسان، آثار شهریار به بیش از یکصد زبان ترجمه شده و این اقبال نصیب هیچ یک از شاعران ایرانی از رودکی تا کنون نشده است. آیا «حد همین است سخندانی و دانایی را»؟ حق شعر بر افرازنده علم شعر در جهان همین است؟
امروز آخرین روزهای برگزاری یک کنگره ملی است، اما هنوز گزارشی در رسانهها و مطبوعات نمیبینیم. آیا باید چنین اقبالی صورت گیرد؟
با این وجود در خبرهای نه چندان مشهور میخوانیم که هنوز برخی مصادر و تشکلهای متولی حوزههایی از فرهنگ از ادامه تلاش بیهوده برای تغییر تقارن روز شعر و ادب با 27 شهریور فروگذار نمیشوند و همین اواخر باز روزی دیگر را در شورائی به تصویب رساندهاند.
از سوی دیگر متولیان فرهنگی مخصوصا موظف ذاتی و اصیل این حوزه یعنی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تقریبا هیچوقت جهت تجلیل شعر و ادب و تحلیل شهریار اهتمامی نمیکنند و اینبار به عهده شهریاردوستان میافتد که بارها دیدهایم در دفتر شهرداران را زدهاند.
امسال نیز مطلع شدیم که بعد از چند سال سکوت و تهجیر موضوع تجلیل شهریار و روز ملی! شعر و ادب به شهرستانها و مخصوصا تبریز!، ناگاه چراغی در تالار وحدت روشن خواهد شد. فعلا که از چند و چون تلاشهای برگزارکنندگان بیخبریم تا بدانیم با چه مساعی و خون دلهایی به چنین امری موفق میشوند. اما وقتی ذیل پوستر آرم موسسه فرهنگی و معاونتی از شهرداری را میبینیم باز میتوانیم از چند و چون پشت صحنه تخمینی داشته باشیم.
ما تا روزی که روش بهرهبرداری و برخورداری از ثروتهای ملی و معنوی خود را نیاموزیم، پاها و چرخهای زیاد لنگانی خواهیم داشت.
نظر شما