ساختارگرایی و پساساختارگرایی دو رویکرد تأثیرگذار در قرن بیستم بودند که در حوزههای گوناگون فلسفی و غیرفلسفی مورد تأمل و بحث جدی و همهجانبه قرار گرفتند. گرچه در آغاز ساختارگرایی توسط سوسور در زبانشناسی مطرح شد؛ اما با گذشت اندک زمانی به مثابه روشی عام در رشتههای دیگر علوم انسانی و حتی علوم دقیقه به کار گرفته شد. علت این امر به امکانهای بسیاری مربوط میشد که در ساختارگرایی به مثابه یک رویکرد وجود داشت.
به گفته مولفان کتاب، یکی از بنیادیترین این امکانها وجوه شناختشناسانهای بود که در ساختارگرایی وجود داشت. نگاه ساختارگرایان به شناختشناسی میتوانست بسیاری از چالشهای تاریخی موجود در آن را مرتفع کند.
این انگیزهای بود برای اندیشمندان نیمه اول قرن بیستم که رویکرد ساختارگرایی را به انحاء مختلف در قلمروهای گوناگون بسط دهند؛ اما دستاوردهای آن باعث شد که این رویکرد مورد نقد جدی قرار بگیرد. در نیمه دوم قرن، طیف گستردهای از فیلسوفان، جامعهشناسان، روانشناسی و اندیشمندان حوزههای مختلف رویکرد عام پساساختارگرایی را مطرح کردند.
پساساختارگرایی در این جهت به شکلهای مختلف و تحت عناوین و مفاهیم متکثر ظهور پیدا کرد. هر یک از اندیشمندان به تناسب حوزه مورد تأملشان، نگاهی منتقدانه و مختص خود به ساختارگرایی داشتند و به تبع آن، تأویل و تفسیر ویژهای از پساساختارگرایی ارائه دادند.
همین مسئله پرسشهای زیادی پیش کشیده است؛ از جمله اینکه نسبت ساختارگرایی و پساساختارگرایی چیست؟ آیا پساساختارگرایی به تمامی در مقابل و ضد ساختارگرایی است یا نسبتی ایجابی و همراهانه با آن دارد؟ یا در یک وضعیت پیچیده و دیالکتیکی در وجوه ایجابی و سلبی با یکدیگر قرار دارند؟ برای پاسخ دادن به چنین پرسشهایی و ارائه فهمی دقیقتر از مفهوم ساختارگرایی و پساساختارگرایی است که نویسندگان این کتاب این دو مفهوم را در کنار یکدیگر بررسی کردهاند.
مسئله دیگری که محوریت پژوهش در این کتاب را به خود اختصاص داده، بررسی بنیادهای فلسفی این دو رویکرد است؛ امری که بسیار به آن پرداخته شده است. در این کتاب بنیادهای شناختشناسانه این دو رویکرد مورد تأمل قرار میگیرند.
در فصل اول کتاب، زمینه بحث روشن شده است. سؤال در این فصل آن است که چرا اساساً ساختارگرایی در تاریخ تفکر اتفاق افتاد؟ بیتردید هر جریانی که در فلسفه یا در تاریخ تکوین مییابد، در پاسخ به ضرورتها، معضلات و بحرانهایی به وجود میآید. اما در بررسی این جریانات اگر فیلسوفان و اندیشمندان در هر حوزهای اعم از علوم اجتماعی، روانشناسی، فلسفه یا ریاضی و فیزیک در متن تاریخی آن مدنظر قرار نگیرد و زمینه بحث لحاظ نشود، در واقع بسیاری از استلزامات، دستاوردها یا مفاهیم آن حوزه نسبت به آن اندیشه دریافت نمیشود.
از جمله مباحث مورد توجه در فصل اول کتاب، نسبت میان معرفتشناسی با ساختارگرایی است. این توجه که بخش اول فصل اول را به خود اختصاص داده است، با هدف فهم ریشههای شناختی ساختارگرایی مورد توجه قرار گرفته است. امری که توجه به آن میتواند غنایی قابلتوجه برای اثری که در پی ارائه روایتی فلسفی از مقولهای اندیشهای است به همراه داشته باشد.
از دیگر مباحث مطرح در این فصل میتوان به مقولاتی نظیر «اندیشه به مثابه ساختار»، «نسبت ساختارگرایی با ذاتگرایی و سوبژکتیویسم»، «ساختارگرایی به مثابه مفهوم در تاریخ اندیشه»، «اشتراک و افتراق جریان ساختارگرایی و سایر جریان های پیشین» و «استلزامات و مولفه های یک ساختار» اشاره کرد.
فصل دوم کتاب بر نسبت میان ساختارگرایی و زبانشناسی متمرکز است. از اساس ساختارگرایی جریانی بود که در کنار زبانشناسی سوسور شکل گرفت. سوسور زبان را به عنوان یک ساختار تعریف کرد و با این رویکرد، توجه به ساختار در سایر حوزهها تسری پیدا کرد. شاید بتوان گفت تأثیری که سوسور بر فلسفه قرن بیستم گذاشت، بیشتر از فلاسفه گذشته بود.
ساختارگرایی در همه اشکال و کاربستهای گوناگونش در راستای برنامه اساسی سوسور برای زبانشناسی مدرن گسترش یافته است. ساختارزدایی این ایده خود را از سوسور اخذ میکند که تمامی نظامهای فرهنگی ـ نه فقط زبان ـ را میتوان از دیدگاهی همزمانی مورد بررسی قرار داد و این نشانگر سطوح به هم مربوط و گوناگون فعالیت دلالتی این نظامها است. در فصل دوم کتاب به رابطه ساختارگرایی و زبانشناسی پرداخته شده است.
در این فصل مباحثی نظیر «زبانشناسی همزمانی در مقابل زبانشناسی در زمانی»، «ابژه اصلی زبانشناسی همزمانی»، «ساختارگرایی و زبانشناسی»، «ساختارگرایی در ادبیات» و «زبان؛ کانون توجه فیلسوفان قرن بیستم» مورد توجه قرار گرفته است.
فصل سوم و انتهایی کتاب به پساساختارگرایی اختصاص دارد. نسبت ساختارگرایی و ساختارزدایی نسبتی بسیار مهم است؛ به طوری که فهم نسبت میان این دو ما را به درک عمیق ساختارزدایی نزدیک میکند. ساختارگرایی پاسخی به معرفتشناسی بود و ساختارزدایی نیز که از درون ساختارگرایی سر برآورد، درصدد پرکردن فقدانهای آن برآمد.
در بخش اول فصل سوم ریشههای شکلگیری بحران معرفتشناسانهای که پایههای ساختارگرایی را دچار تزلزل کرد پرداخته شده است. سپس در فصلی کوتاهی اصطلاح «پساساختارگرایی» مورد تبیین قرار گرفته است. مفصلترین بخش این فصل به دریدا فیلسوف فرانسوی اختصاص دارد. بخش سوم فصل سوم که «دریدا و ساختارزدایی» نام گرفته است در عمل چیزی در حدود یکسوم حجم کتاب را به خود اختصاص داده و این نشاندهنده اهمیت دریدا در این تحقیق است. کتاب در نهایت با بخشی با عنوان «اشتراک و افتراق ساختارگرایی و ساختارزدایی» به پایان میرسد.
انتشارات سیاهرود کتاب «روایت فلسفی ساختارگرایی و پساساختارگرایی» تالیف مهدی خبازی کناری و صفا سبطی را در 102 صفحه، با تیراژ 1000 نسخه و قیمت 24 هزار تومان در سال 1398 منتشر کرده است.
نظر شما