یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۰:۱۲
نسل من «طاعون» و «کوری» را لمس کرده است/ رمان شکوفه آذر شگفت‌زده‌ام کرد

نویسنده رمان «برهنه در باد»‌ در زادروزش با اشاره به دوران کرونا گفت: نسل من در 50 سال گذشته انواع بلایای ارضی و سماوی را دیده، «طاعون» البرکامو و «کوری» ساراماگو را لمس کرده، کرونا را هم یکی مثل بقیه دانسته. مانده آتش‌فشان کوه دماوند، که اگر آن را هم ببیند کلکسیونش کامل می‌شود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، هفتم اردیبهشت‌ماه زادروز نویسنده‌ای است که تک‌تک‌ آثارش بیانگر واقع‌گرایانه فقر مردم است و به همین دلیل عده‌ای معتقدند که هیچ نویسنده‌ای به اندازه محمد محمدعلی بر آب و نان و مسائل مرتبط بر آن تمرکز نکرده ‌است. زادروز این نویسنده باعث شد تا در روز گذشته مصاحبه‌ای را با این نویسنده ساکن کانادا انجام دهیم و با او درباره حال و هوای این روزهای او صحبت کنیم که در ادامه می‌خوانید.
 
این روزها در چه حال و هوایی به سر می‌برید. شما هم در قرنطینه هستید؟
آپارتمان مسکونی من در طبقه دوم ساختمانی سه طبقه است و پنجره‌ای رو به خیابانی فرعی دارد. نوه‌هام هر دو سه روز، گاه پیاده یا با دوچرخه می‌آیند در پیاده‌رو و هنگام بازی با من به فارسی و انگلیسی احوالپرسی می‌کنند. می‌خندند و می‌خندیم و برای هم بوس می‌فرستیم. به توصیه پدر و مادرشان قول می‌دهند بزودی برای ناهار یا شام بیایند دیدنم. من از پشت تاری اشکِ شوق، امیدوار می‌شوم چون هنوز بچه‌‌ایی دبستانی‌اند راست بگویید و به عهد خود وفا کنند.
 
این وضعیت برای شما یادآور کدام زمان و موقعیت است؟
نسل من در 50سال گذشته انواع بلایای ارضی و سماوی را دیده، «طاعون» البرکامو و «کوری» ساراماگو را لمس کرده، کرونا را هم یکی مثل بقیه دانسته. مانده آتش‌فشان کوه دماوند، که اگر آن را هم ببیند کلکسیونش کامل می‌شود در عمری پُرمشغله و سراسر آزمون و خطا.

 
 
جهان پس از کرونا و ادبیات پس از کرونا را چطور ارزیابی می‌کنید؟
پیشگویی کار من نیست، اما پیش‌بینی می‌کنم نخبه‌های جهان سرمایه‌داری، سرمایه‌دارتر و کاسبان خرده‌پا، خرده‌پاتر و فقرا فقیرتر می‌شوند. ناشران آرام آرام می‌روند طرف نشر اینترنتی، آنلاین صوتی و تصویری. بعید نیست نویسندگان رمان‌های قطور جای خود را بدهند به داستان‌های حوالی صد صفحه و مردم یادشان نیاید بوی مطبعه چه جور بویی بوده است. حالا از این حرف‌ها گذشته مطمئنم بشر دستاوردهای روزآمدش را حفظ می‌کند.
 
تا چند روز آینده وارد 72 سالگی می‌شوید. از نظر شما دنیا در 72 سالگی به چه شکلی است؟
گاهی احساس می‌کنی هنوز جوان یا میانسالی و قادری روزی ده دوازده ساعت بنویسی. اما نمی‌توانی بنویسی چون هر روز یک جائیت درد می‌کند از جمله کمرت که اجازه نمی‌دهد ساعت‌ها بنشینی روی صندلی و خم شوی روی میز پر از کاغذ. گاهی برای سرگرمی به کتاب‌هایی که نوشته‌ای مراجعه می‌کنی. باورت نمی‌شود آن‌ها را تو نوشته‌ای و ... من احساس می‌کنم هنگام نوشتن رمان‌‌های آدم و حوا، مشی و مشیانه، و جمشید و جمک از موجودات فضایی کمک گرفته‌ام. می‌روم در رؤیا و یکباره می‌بینم غروب شده و شروع می‌کنم به جمع‌آوری آنچه نوشته‌ام و هنوز چاپ نکرده‌ام. ساعت‌ها می‌گذرد. یکباره برمی‌خیزم و می‌بینم دارم مقدمه‌ای می‌نویسم بر مجموعه مقاله‌هایی که قبلا نوشته‌ام. سر برمی‌گردانم و می‌روم طرف مقاله‌ها و نقدهایی که دیگران درباره خودم نوشته‌اند. با آمدن ایمیلی از طرف شما مبنی بر مصاحبه همه را کنار می‌گذارم و می‌روم طرف پاسخ به پرسش‌ها.
 
کاری برای انتشار دارید؟ اگر دارید کمی درباره اثر توضیح دهید
رمان «خطابه‌های راه راه» مشتاق بازبینی نهایی است و اگر کرونا نبود چه بسا تا حال رسیده بود دست ناشر. ساخت عینی و ذهنی دارد. حوالی سفر فرهنگی راوی به برلین پرسه می‌زند و دیدن آشنایی در غربت. رمانی هم دو سال پیش دادم به انتشارات کتابسرای تندیس که فعلا دست نگه داشته‌ام. مجموعه داستان و رمان‌های دیگری هم هست که حالا بماند. همچنین کتابی تحت عنوان «گفت‌وگویی بلند از میان گفت‌وگوها» که در حوزه ادبیات شفاهی است.
 

آیا تمایلی برای برگشت به ایران در دوران پس از کرونا دارید؟
تمایل بازگشت همیشه بوده و هست. دو سال پیش تلاش مجدانه‌ای کردم بلکه برای همیشه بمانم، ولی موفق نشدم. طی ده سال گذشته چهار بار ایام برپایی نمایشگاه کتاب آمده‌ام و هر بار با نیرویی مضاعف برگشته‌ام. امسال هم اگر کرونا نمایشگاه کتاب را متوقف نکرده بود چه بسا خودم را می‌رساندم. برای دیدن دوستان اهل کتاب و کتابت.
 
خیلی از نویسندگان جوان دوست دارند که بدانند محمد محمدعلی چقدر آثار جوان‌ترها را می‌خواند.
امسال بیستمین سالی است که بی‌وقفه در تهران و ونکوور، کارگاه داستان‌نویسی دارم و حداقل هفته‌ای یک یا دو بار درباره آثار نویسندگان جوان اظهار نظر می‌کنم. قصد گفتن جمله‌ای کلیشه‌ای ندارم، اما بی شک سمت و سوی آینده داستان‌نویسی ایران در دستان پرتوان جوانانی است که تجربیات گوناگونی را پیش سرگذاشته و پایه و مایه داستان‌نویسی را در مشاهده دقیق و آموختن تجربه‌های گوناگون دانسته‌اند. شک ندارم جوانان ما چیزی از جوانان دیگر نقاط جهان کم ندارند.
 
در این مدت اثری خوانده‌اید که از خواندنش شگفت‌زده شده باشید؟
رمان «اشراق درخت گوجه سبز» نوشته شکوفه آذر که زمینه ادبیات جادو دارد، خیلی توجه‌‌ام را جلب کرد. جا دارد حالا که به طریقی در ایران دست به دست می‌شود، مطبوعات و خبرگزاری‌ها هم درباره‌ آن بنویسند. مخصوصاً حالا که به مرحله نهایی جایزه بوکر رسیده است. سال 2011 محمود دولت‌آبادی هم در بخش آسیایی به این مرحله رسید و افسوس...
 
صحبت پایانی...
چه می‌توانم بگویم جز آرزوی سامان‌گیری آن سامان که جوان‌هایش بی‌اغراق در تمام زمینه‌ها سرآمد جوان‌های غرب و شرق هستند. چه می‌توانم بگویم جز آرزوی یافتن تعریف دیگری از مرگ و زندگی برای آنان. چه می‌توانم بگویم جز دوری از درد مشترک تنهایی و نزدیک به شفقت و همبستگی. رسیدن به آگاهی‌های بیشتر از انسان به انسان دیگر، پس از گذر از وضعیت کرونایی.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 7
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • خورشیدفر ۱۱:۱۳ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۷
    درود بر محمد محمدعی و شاهکارش برهنه در باد
  • بابایی ۱۸:۵۷ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۷
    دلمون لک زده برای یک گفتگوی تخصصی در ادبیات ایبنا
  • ۰۰:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۸
    جای نویسندگانی مثل محمدعلی در ایران امروز خالی است.
  • مرتضاییان ۰۰:۱۳ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۸
    هوشنگ گلشیری به خوبی از محمدعلی به عنوان کسی یاد کرده که روابط عمومی خوبی دارد. استاد همچنان بلد است چطور جوانان را با خود همراه سازد.
  • تقی زاده ۰۱:۰۲ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۸
    کدام یک از شاگردان محمد محمدعلی داستان نویس خوبی هستند؟
  • ۰۱:۲۰ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۸
    مشی و مشیانه را دوست نداشتم
  • ۱۰:۱۶ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۸
    باید منتظر بود شاگردان کانادایی ایشان جایزه های جهانی بگیرند

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها