گفتوگو با حمید بابایی به بهانه انتشار رمان چهلویکم
سعی کردهام گوشه چشمی داشته باشم به ادبیات بیضایی
اگر شما روز واقعه یا مجلس ضربزنی، استاد بهرام بیضایی را دینی میدانید، اثر من هم یک رمان دینی است. سعی کردهام در این رمان گوشه چشمی به آن ادبیات داشته باشم.
آقای بابایی چهل و یکم چگونه خلق شد؟
چهل و یکم در ابتدا داستان کوتاهی بود که مدتها پیش نوشته بودم. داستانی در مورد کسی که در حادثه گوهرشاد دست داشته است و حالا این دغدغه و درگیری را دارد که چگونه خود را از زیر این مصیبت بیرون بکشد. این درگیری و حرکت به سوی بخشیدهشدن، درگیریای بود که رهایم نمیکرد. همان موقع تحقیقات مفصلی در مورد چند و چون این واقعه انجام دادم که در نوشتن آن داستان به کارم آمد. اما صادقانه بگویم این ایده رهایم نمیکرد. چند دوست عزیزی هم که داستان را خوانده بودند اصرار داشتند که این ایده، ایده رمان است و در داستان کوتاه خوب ساخته نمیشود. برای همین تصمیم گرفتم با همین ایده بازگشت و چیزی که شاید دینی آن را بشود توبه نامید، رمان بنویسم. برای همین طرح منسجمی نوشتم و سراغ نوشتن رمان رفتم. البته که بعدتر رمان راه خودش را رفت و من را به دنبال خودش میکشید.
شما در داستانتان برای جزئیات اهمیت ویژهای قائل هستید این جزئیات تا چه اندازه در کار شما مهم است؟
چیزی که داستان را میسازد، جزئیات است. تمام داستانها در کلیات با هم مشترکند، اما این جزئیات است که داستان را میسازد و برای مخاطب آن را جذاب میکند. این اثر هم به واسطه داشتن بافت تاریخی و عرفانی که مورد علاقه من بود دارای ریزه کاریهای فراوانی است که در عین جذابیت برای خودم به عنوان نویسندهاش به شدت انرژی گیر بود. اما با خودم گفتم باید کاری بنویسم که مخاطب بعد از خواندن آن متوجه شود که نویسنده تمام تلاشش را کرده که به او احترام بگذارد. به طور مثال من مدتی در حال تحقیق بودم فقط برای یک صحنه ساده، صحنهای که یکی از شخصیتهای فرعی در حال دیدن مدل اتومبیلهاست که آیا در آن زمان این اتومبیل در ایران بوده است یا خیر؟ یا صحنه سیگار کشیدن علی اکبر خان داور. این مسائلی است که اتفاقا برای مخاطب هم دارای اهمیت است.
شخصیتهای (چهل و یکم) چگونه شکل گرفت؟
شخصیت ادریس و گل نسا برایم کامل شکل گرفته بودند. اما یکی از شخصیتهای اصلی که خودش را به رمان تحمیل کرد، میرعماد بود. وقتی طرح را نوشتم و خواستم نوشتن رمان را آغاز کنم. با چنین جملاتی رمان شروع شد: «من کاتبم، فعل من کتابت است...» بعد متوجه شدم این صدای ادریس نیست. من صدای کسی را هنگام نوشتن میشنوم که ادریس نیست. ادریس نمیتواند چنین زبانی داشته باشد.پس این صدای چه کسی است؟ برای همین دیدم این طرحی که نوشتم بخشی از کار است و گویی بخش دیگری از رمان خود در حال شکلگیری است. برای همین گذاشتم این اثر همزمان با بخشی از طرح جلو برود. که به نظرم تصمیم درستی بود و در این رمان جواب داد. نوعی کشف و شهود را در نوشتن با سایر مصالح رماننویسی ادغام کردم و حاصلش شد، چهل و یکم.
برخی شخصیتهای فرعی رمان هم میدانستم که باید حضور داشته باشند، مثل: محمد ولی خان اسدی که شخصیت محبوبم بود در این رمان. یا متینالسلطنه بعد از اضافهشدن میرعماد وارد رمان شد. ولی علیاکبر خان داور به یک باره در رمان حضور پیدا کرد.
چرا تذکره الاولیا عطار و چرا مسجد گوهرشاد را در داستان انتخاب کردید؟
بخواهم صادقانه پاسختان را بدهم، تذکرهالاولیا حضرت عطار، کتاب محبوب من است. خواستم ادای دینی کرده باشم به این اثر و در عین حال خواستم ببینم میتوانم رابطهای بینامتنی با تذکره الاولیا ایجاد کنم؟من عاشق معماری اسلامی هستم.یعنی مساجد قدیمی هر جای جهان باشند معماریهای محبوب من هستند. مسجد گوهرشاد هم مکان محبوب من است. هر وقت به مشهد میروم ساعتها در این مسجد مینشینم و به سقف آن زل میزنم و صادقانه بگویم خسته نمیشوم. علاقه قلبی من این مکان است. تذکره هم کتاب محبوبم بود. و ترکیب این دو به حضور شخصیتها رمان چهل و یکم را ساخت.
آیا این اثر را با توجه به ویژگیهای آن میتوان جزء آثار دینی دانست؟
سئوال خوبی مطرح کردید، ببینید اصولا در کشور ما با توجه به فاصلهای که میان حاکمیت و مردم افتاده است، اگر من بگویم اثرم دینی است، بسیاری بدون خواندن اثر با من و رمانم دشمن خواهند شد. اما دوست دارم بگویم، اگر شما روز واقعه یا مجلس ضربزنی، استاد بهرام بیضایی را دینی میدانید، بله اثر من هم یک رمان دینی است. من سعی کردهام در این رمان گوشه چشمی به آن ادبیات داشته باشم. البته که جسارت نمیکنم و خودم را با استادی مانند بیضایی مقایسه نمیکنم، اما میخواهم بگویم به عنوان نویسندهای جوان نگاهم به آن نوع ادبیات است.
شما بیش از این اثر دواثر دیگر با فضایی کاملا متفاوت خلق کردهاید چرا برای این رمانتان این فضا را انتخاب کردید؟
راستش را بخواهید من از تکرار بیزارم. چه در فرم چه در ساخت قصه، به نظرم نویسنده باید همواره در حال تلاش باشد که اثر جدیدتری خلق کند. من در این اثر کوشیدم از داستانهای قبلیام یک قدم فاصله بگیرم. چه در خاکسفید که کوشیدم رمان اجتماعی بنویسم با تنوع تکنیک در انتخاب راوی و پیش بردن داستان.
شما در آثارتان تا چه اندازه به واقعیت و خیال پایبند هستید و به نظر شما در داستان مرزی برای تفکیک این دو عنصر وجود دارد؟
من در گفتوگوهای قبلی هم در مورد رابطه و شاید مرز بین خیال و واقعیت حرف زدهام. اگر متهم به جنون نمیشوم، چندان مرزی بین واقعیت و خیال نمیبینم. برای من خیلی مرز مشخصی وجود ندارد. به گمانم ادبیات یعنی قدم زدن در بین همین مرزها.
با توجه به اینکه الان کشور در بحران بیماری سراسری به سر میبرد پخش کتاب چگونه خواهد بود؟
کمی زودتر از توزیع کتاب به صورت فیزیکی و کاغذی، ما کتاب را از طریق سایت طاقچه به صورت الکترونیکی منتشر کردیم. کتاب اسفندماه منتشر شد، ولی به خاطر شرایط بدی که در جامعه، به واسطه بیماری حاکم بود، تصمیم گرفتیم دست نگه داریم و پخش کتاب به صورت الکترونیکی بود، اما میشد از طریق سایت کتاب را دریافت کرد. در عین حال دوستان میتوانند از طریق سایت نشر صاد اقدام کنند که با پیامک به شمارهای نسخه فیزیکی کتاب نیز برای آنها ارسال خواهد شد. و پخش کتاب هم به تازگی قرار است آغاز شود و از طریق شهرکتابها میشود کتاب را دریافت کرد.
با توجه به اینکه «چهل و یکم» به تازگی وارد بازار شده است، آیا اثر جدیدی در دست چاپ یا نوشتن دارید؟
کار که زیاد است. اما به واقع حس نوشتن و شاید باید بگویم آن هیجان نوشتن را اکنون ندارم. من این رمان را با عشق شروع کردم و با عشق هم به پایان رساندم. تمام تلاشم برای این بود که کتاب را دوست نازنینم امیر راعی فرد ببیند. او کتاب را دید. البته نسخه الکترونیکی کتاب را. ولی متاسفانه دست روزگار او را از ما گرفت. به واقع خستگی دهها رمان را روی شانههای خودم حس میکنم که حس نوشتن را از من گرفته است. اگر کمی بتوانم با این مسئله کنار بیایم کار نیمه تمام زیاد دارم.
بازنویسی رمان نامههای ادریس مانده است که قولش را به دوست ناشری دادهام. مجموعه مجلس هشتم آماده انتشار است اما باید چند داستان ویرایش شود.رمان نوجوانم نیمه کاره مانده است. قسمت دوم رمان چهل و یکم به اسم، سی و یکم هم هست که فعلا حوصله رفتن سراغش را ندارم.
و در آخر؟
من خودم را نویسنده خوش شانسی میدانم. با ناشرین خوبی کار کردهام که همیشه به من لطف داشتهاند. از نشر مروارید گرفته تا نیماژ. میخواهم تشکر ویژهای هم داشته باشم از دوستانم در نشر صاد. که شرایط خاص انتشار کتاب را درک کردند. با غر زدنهای من کنار آمدند و به صورت خستگیناپذیر پای کار ایستادند. کتاب را به هفت نفر تقدیم کردم و حالا دوست دارم بگویم، چهل و یکم تقدیم به تمامی عزیزانی است که با بیماری سرطان به صورت خستگیناپذیر میجنگند. از خداوند شفای عاجل همه آنها را خواهانم.
نظرات