مترجم کتاب «جنبش اجتماعی چیست؟» پاسخ میدهد؛
چرا رغبت به کلاسیکخوانی در میان جامعهشناسان دیده نمیشود؟
به اعتقاد سعید کشاورزی، در این سالها به وفور افرادی را دیدهایم که صرفا راه امرار معاششان از طریق علوم اجتماعی است و این افراد چندان تمایلی به کار طاقتفرسای کلاسیکخوانی ندارند.
سعید کشاورزی به همراه مریم کریمی کتاب «جنبش اجتماعی چیست؟» اثر هنک جانستون را ترجمه کرده است. این کتاب را نشر ثالث به تازگی راهی بازار کتاب کرده است. او اعتقاد دارد امروزه باید پرسید چرا رغبتی به کلاسیکخوانی در میان دانشجویان و حتی برخی اساتید علوم اجتماعی وجود ندارد؟ مشروح گفتوگو با این جامعه شناس را در ادامه میخوانید:
بر اساس آمار کتابهایی که در حوزه علوم اجتماعی به چاپ رسیده اکثر این آثار در زمینه ترجمه بوده است. بر اساس تولیدات که طی این مدت صورت گرفته وضعیت کمی و کیفی کتابهای علوم اجتماعی را چگونه ارزیابی میکنید؟
به این سوال میتوان به شکلهای مختلفی پاسخ داد. اگر بخواهیم با توجه به وضعیت موجود و سپهر فعلیِ وضعیت دانش اجتماعی سخن بگوییم، باید گفت حداقل از لحاظ آثار ترجمهای، وضعیت کمی و کیفی کتب علوم اجتماعی قابل قبول است، به این معنا که خوانندگان علاقهمند به علوم اجتماعی به هر حال به ترجمههای قابل قبولِ آثارِ مهم دسترسی دارند. در واقع میخواهم بر این نکته تاکید کنم که رغبت یا بیمیلی خوانندگان را نمیتوان به کیفیت پایین آثار ربط داد. از سوی دیگر اما نمیتوان قضاوت کلی در خصوص آثار موجود انجام داد؛ برخی آثار شدیدا و از جنبههای مختلف ضعیف هستند، در حالی که تعدادی نیز کیفیت بالایی دارند. در خصوص آثار تالیفی، باید به این نکته اشاره کرد که این متون قاعدتا نتیجه پروژههای فکریاند و زمانی که پروژههای فکری کیفیت و کمیت مناسبی نداشته باشند، قاعدتا آثار خروجی نیز چندان چنگی به دل نخواهد زد. در رابطه با آثار ترجمه نیز، باید بپذیریم که در این بخش نیازمند مکانیسمهای حمایتی هستیم و نمیتوان همه چیز را به بازار واگذار کرد؛ چراکه در حال حاضر درآمد حاصل از ترجمه نمیتواند پاسخگوی نیازهای اولیه مترجمان و ناشران باشد. این موضوع حتی در خصوص ترجمه آثار فاخر و غیرعامهپسند ملموستر است. عموما یک اثر چه ترجمه و چه تالیفی برای این که از حداقلهایی برخوردار باشد، نیاز دارد تا تمامی عناصر دخیل در فرآیند پدید آمدنش به دقت و درستی کار خود را انجام دهند. اگر در هر قسمت از این فرآیند خللی ایجاد شود نمیتوان انتظار نتیجه مناسبی داشت. بنابراین، اگر اثری آن طور که باید از کار در نیامده است، باید تمامی این عناصر واکاوی شود.
همانطور که میدانید درباره نشر علوم اجتماعی دو گرایش معرفتشناسی و کاربردی شدن علوم اجتماعی غالب است. این در حالی است که در بخش نظری هم ما تولید علمی نداریم و ترجمه داریم. این مساله به کجا بر میگردد؟ سالهاست در حوزه علوم اجتماعی و نظریههای جامعهشناسی منابع محدود است و اثر جدیدی تولید نمیشود. این در حالی است که در کشورهای غربی متفکرانی چون هابرماس یا گیدنز سالها یک پروژه فکری را دنبال میکنند و کتابهایی هم که هر چند سال یک بار منتشر میکنند این اتفاق در ایران رخ نمی دهد دیدگاهتان در این باره چیست؟
باید به این نکته توجه کنیم که تفکر اجتماعی حاصل انبوهش است و نه تفریق؛ به این معنا که محققانی که نام بردید و البته تمامی متفکران اجتماعی خود را در مواجهه با متفکران دیگر تعریف کردهاند. تصور من این است که ارتباط علوم اجتماعی در ایران نه تنها با جهان خارج بلکه با خود نیز منقطع است. پروژههای فکری حاصل تبادل نظر و به قولی معجزه اجتماعات علمی است. در تمامی جهان، ارتباطات قوی و مستمری میان محققان در حوزههای مختلف برقرار است. این ارتباط به فرد کمک می کند تا بداند در آن حوزه علمی چه می گذرد، نظرات مطرح چیست و چگونه میتواند بر حسب موضوع تحقیق خود در این نظریات مداخله و اصلاح کند. حال تصور کنید این اجتماعات و همفکری به هر دلیلی وجود نداشته باشد، آنگاه نمیتوان انتظار تولید دانشی داشت. جدای از این موضوع، تولید دانش کاری طاقت فرساست و حتی مستعدترین انسانها برای تحقق آن نیازمند سطح بالایی از هزینههای مالی و زمانیاند. اگر این ها محقق نشود، هیچ متفکری قادر نخواهد پروژهای را پیش ببرد. البته این بحث بسیاری مفصل است و باید تکتک اجزا در جای خود آسیب شناسی شوند.
جدا از این ترجمهها، برخی از آثار کلاسیک مهم جامعهشناسی در ایران نیز ترجمه نشده است؛ به طور مثال درباره دورکیم آثارش کمتر ترجمه شده است. چرا این میل و رغبت درباره ترجمه آثار اصلی وجود ندارند؟
البته از آنجا که بسیاری از آثاری که ترجمه شدهاند خوانده نمیشوند، به نظرم نیاز است بحث را به شیوه دیگری مطرح کنیم. در واقع باید پرسید که چرا رغبتی به کلاسیکخوانی در میان دانشجویان و حتی برخی اساتید علوم اجتماعی وجود ندارد. یکی از مسائلی که به نظرم میرسد فقدان دغدغه جامعهشناسی است. این دغدغه جامعهشناسی و فهم جامعهشناسانه است که در مرحله نخست افراد را به سوی مطالعه عمیق آثار متفکران جامعهشناسی میکشاند. در این سالها به وفور افرادی را دیدهایم که صرفا راه امرار معاششان از طریق علوم اجتماعی است و بدین ترتیب نمیتوان انتظار داشت که چنین افرادی چندان تمایلی به کار طاقتفرسای کلاسیکخوانی داشته باشند و حتی نیازی احساس کنند. حال این که چرا علوم اجتماعی به چنین افرادی سپرده شده و میشود، پرسشی است که جای بحث دارد. در مرحله بعد عدم تاکید مناسب بر لزوم کلاسیکخوانی در کلاسهای درس بوده است. در سطحی مشخص و برای آشنایی ابتدایی، کتابهای «نظریات جامعهشناسی» ممکن است کفایت کنند اما در مراحل بعدی حتما نیاز است افراد به متون اصلی متفکران اجتماعی مراجعه کنند. میدانیم بسیاری آثار جامعهشناسان مشهور مانند دورکیم، وبر، مارکس و زیمل ترجمه شدهاند اما مسئله اصلی این است که افراد باید به این آثار احساس نیاز کنند.
یکی دیگر از بحثهایی که در ترجمه آثار خارجی وجود دارد این است که ترجمه آثار یک متفکر مد میشود، به طور مثال یک دورهای همه هابرماس ترجمه میکنند! یک دوره دیگر فوکو! این به چه برمیگردد؟ تب ترجمه این آثار نیاز جامعه است یا علاقه شخصی مترجم؟!
البته این که مترجمی اساسا روی آثار یک متفکر تمرکز کند، مواهب بسیاری با خود همراه دارد اما این که چرا هر از چندگاهی یک متفکر مد میشود مسئله دیگری است. احتمالا یکی از دلایل آن، این است که مواجهه ما با متفکران همهجانبه نبوده است و محافل علمی ایران با جهان خارج ارتباط گستردهای نداشتهاند. بنابراین، نه تنها انتخاب آثار تابعی از علاقهمندی مترجمان بوده است، بلکه بسیار پیش میآید متقکری برای سالها خوانده نشده باقی بماند. مسئله دیگر نیز اقتصاد ترجمه است، در وضعیتهای دشوار اقتصادی و البته تقاضای پایین کتاب، قابل درک است که مترجمان و ناشران بیشتر به متفکران شناخته شده قبلی رغبت نشان دهند؛ یعنی کسانی که فروش خود را تضمین کنند. به هر حال کسی که کار اصلیاش ترجمه است همواره در برابر انتخابهایی قرار می گیرد که نمیتواند بدون در نظر گرفتن مسایل مالی با آنها مواجه شود.
کتابهای زیادی با محوریت جنبش اجتماعی و انقلابهای کوچک نوشته شده است . تفاوت کتابی که شما از هنک جانستون منتشر کردهاید درباره مفاهیم و علل جنبش اجتماعی با سایر کتابها چیست؟
ترجمه این کتاب نخست به دغدغه خودم در حوزه جنبشهای اجتماعی برمیگردد. سال ها قبل که کارم را روی رساله دکترایم در زمینه جنبشهای اجتماعی آغاز کردم متوجه فقدان کتابهای دست اول در این زمینه شدم. نه تنها آثار ترجمه ناکافی بودند بلکه در میان آثار اصلی نیز اثری که بتواند به شکلی مناسب مباحث مربوط به جنبشهای اجتماعی را در حجمی متناسب پوشش دهد وجود نداشت. تا اینکه همین چند سال پیش باخبر شدم هنک جانستون، که یکی از محققان سرشناس در این زمینه است، کتابی تالیف کرده است. با توجه به اینکه نویسندۀ کتاب سالهای متمادی در این زمینه فعال بوده است احتمال دادم کتاب خوبی باشد. پس از این که کتاب را خواندم مطمئن شدم این اثر میتواند بسیاری از کمبودهای موجود در این حوزه را پوشش دهد. بنابراین تصمیم به ترجمه کتاب گرفتم. این کتاب مباحث جنبشهای اجتماعی را تا جای ممکن به صورت همه جانبه مورد بررسی قرار میدهد و به اعتراف محققان مشهور جنبش های اجتماعی، یکی از بهترین کتابها در این زمینه است. من هم در ترجمهام دو موضوع را همواره در ذهن داشته ام، نخست آنکه ترجمه تا جای ممکن روان باشد تا همه مخاطبان بتوانند از آن استفاده کنند و دوما این ترجمه دقیق باشد تا بتواند مرجع مناسبی برای تحقیقات در این زمینه تحقیقی باشد.
جنبش اجتماعی در حوزه کنش مدرن تفاوتهای زیادی پیدا کرده و دیگر به کودتا و انقلاب تشبیه نمیشود. اگر الان بخواهیم بررسی کنیم، جنبش اجتماعی کوچک میتواند اتفاقات بزرگ را سبب شود؟
اجازه دهید برای پاسخ به این سوال، از اصطلاحی که دوناتلا دلاپُرتا جامعهشناس مشهور در کتاب «میتوان دموکراسی را نجات داد؟» استفاده کرده است، کمک بگیرم. او وضعیت جنبشهای اجتماعی را با کمک واژه «پرحادثه» توضیح میدهد. این تعبیر در مورد جنبشها بدین معناست که جنبشها میتوانند منابع و فرصتهای جدیدی برای خود خلق کنند. بنابراین، هر جنبشی به هر اندازه که کوچک باشد میتواند به شکلهای مختلفی سرآغاز اتفاقات دیگری باشد. از این روست که محققان جنبشهای اجتماعی بسیار در کاربست واژه موفق یا شکستخورده در خصوص جنبشها محتاط هستند. کتابی که نام برده شد چندی پیش با ترجمه من و همکارم دکتر علی روحانی از سوی نشر ثالث عرضه شده است و فکر میکنم برای علاقهمندان به مباحث مربوط به دموکراسی و جنبشهای اجتماعی جذاب و پرفایده باشد.
با توجه به تغییر سبک زندگی جنبشهای اجتماعی و اعتراضات، آیا پرداختن این کتاب به روش های دیگر اعتراض برای مخاطبان قابل فهم است؟
یکی از نکات مثبت این اثر، بهروز بودن آن است. این کتاب در سال 2014 نوشته شده و طیف وسیعی از اشکال جنبشهای اجتماعی را بهخوبی پوشش داده است. از سوی دیگر، جانستون یک فصل را به این موضوع اختصاص داده که جنبشهای اجتماعی به کدام سو میروند. او در این فصل با زبانی روان نشان داده است که جنبشهای اجتماعی در آینده به چه شکل خواهند بود و با چه مسایلی مواجه خواهند شد. او در این کتاب بر این نکته تاکید میکند که برای فهم چگونگی تغییرات، شدیدا نیاز داریم که بدانیم جنبشهای اجتماعی چیستند و چه کارهایی انجام میدهند.
نظر شما