ضرورت پرداختن به موضوع امام رضا(ع) و تولید آثاری در این زمینه برای بچهها چیست؟
از بدو شروع کار نویسندگیام در دهه 60 که آموزش آمیزههای دینی و الگو قرار دادن شخصیتهای دینی و ائمه و پرداختن به شخصیتهایی که در قرآن مجید به عنوان الگو مطرح میشدند، دغدغههای نسل ما بودند. براین اساس در آن دوره که در حوزه هنری مشغول به کار بودم، میخواستم با استفاده از مبانی دینی، مطالب آموزشی و تربیتی را در داستانهایم مطرح کنم. لذا بخشی از کارم در آن دوره با این آثار شکل گرفت. یعنی وقتی نویسندهای، رمانی مذهبی مانند «قدیس» را مینویسد و با استقبال مواجه میشود، شکلگیری آن براساس یک دغدغه درونی بوده و همانطور که خودش میخواهد تزکیه نفس پیدا کند، با مبانی دینی آشنا شود، اخلاق خوبی داشته باشد و در زندگی با دیگران مدارا کرده و مهربان باشد، یعنی همان مباحثی که در زندگی شخصیتهای بزرگ دینی مانند ائمه و پیامبران زیاد دیده شده و همواره برای ما الگو بوده، چنین آثاری خلق میکند.
مجموعه داستان «نشانهها» چگونه شکل گرفت؟
وقتی با دوستانم در دفتر به نشر صحبت میکردم، پیشنهاد دادند اثری درباره امام رضا (ع) بنویسم. البته پیش از آن قصد داشتم کار بزرگتری درباره امام رضا (ع) انجام دهم و رمانی بنویسم و درآن به مناظرههای امام رضا (ع) با علمای آن دوره بپردازم که توفیق حاصل نشد و تصمیم گرفتم براساس مطالعاتی که در این حوزه داشتم و روایتها و داستانکهای خوبی که درباره امام رضا (ع) دیدم که در تایخ ثبت شده «نشانهها» را بنویسم. این روایتها در بازه زمانی است که امام از مدینه به سمت مرو میآید و برمبنای توالی زمانی انتخاب شده است.
از چه منابع و ماخذی استفاده کردید؟
دقیق یادم نیست ولی احتمالا در کتاب، به آنها اشاره شده است. اما هیچکدام از ماجراهایی که نقل شده از ذهن خودم نبوده یا براساس روایتی که قبلا در کتابی خوانده یا از منبر علما شنیده باشم. منابع معتبری در اختیارم بود و زمان نوشتن از منابعی استفاده کردم که روایت معتبر نقل کرده بودند.
بهنظر شما استفاده از منابع معتبر در نوشتن آثار دینی چه اهمیتی دارد و نویسندگان چقدر به این موضوع توجه میکنند؟
یکی از مشکلات نوشتن داستانهای مذهبی و دینی همین مساله منابع است. ما گاهی بین مطالبی که در یک منبع معتبر است و بین سخنرانی بعضیها اختلاف زیادی میبینیم. بهنظر من ما در نوشتن اینگونه مطالب که درباره پیامبران و ائمه اطهار است باید روی منبع شناسی کار کنیم و نویسندگان این حوزه باید مشاورانی از بین علما داشته باشند چون برخی روایت معتبر نیستند، مخصوصا آنچه در «بحارالانوار» نقل شده، فقط گردآوری منابع است منابع تا بعدا علما آنها را به ترتیب اصلاح کنند. اینکه در منابع تاریخی ما مطالب غیرواقعی و غیرمستند آمده، شکی نیست و این کار ما نویسندگان را مشکل میکند. از سویی کسی هنوز این منابع را از صافی نگذرانده و خود نویسنده مجبور است این کار انجام دهد و به عقل خودش رجوع کند و با مشورت برخی اسلامشناسان واقعی درست و غلط را از هم تشخیص دهد.
آیا شما قبل از نوشتن، سایر کتابهای منتشر شده در این حوزه را بررسی کردید تا از سوژه موضوع تکراری استفاده نکنید؟
یکی از وسواسهایی که قبل از نوشتن «نشانهها» داشتم این بود که قبلا از سوی دیگران نوشته نشده باشد یا از سوی مداحان زیاد نقل نشده باشند بهگونهای که دیگر نیازی به گفتنش نباشد. بااینکه حتی اگر موضوعی هم قبلا کار شده باشد، سایر نویسندگان میتوانند از زاویه دیگری به آن بپردازند و خلاقیتها و جذابیتهای جدیدی در آن ایجاد کنند. اما من هیچوقت این کار را نکردم و مطمئنم 15 سال پیش که من این کتاب را نوشتم، قصههایی که در آن آوردم خیلی کمتر گفته شده بود و برخی از آنها برای خودم خیلی جذاب بود. در انتخاب داستانها سعی میکردم هم جذابیت اثر، هم تاثیرگذاریاش را مدنظر داشته باشم یعنی مسائل اخلاقی و اجتماعی برایم مهم بود و سعی کردم اثری بنویسم که بهواسطه آن نقش امام رضا (ع) بتواند در زندگی مخاطبم اثرگذار باشد و مخاطب با امام رضا (ع) خیلی احساس فاصله نکند.
با بررسیهایی که روی آثار منتشر شده با موضوع امام رضا (ع) انجام دادید، فکر میکنید نویسندگان چقدر در این حوزه به تکرارگویی رسیدهاند؟
متاسفانه درباره امام رضا(ع) خیلی کتاب کم داریم و به حدی نرسیده که بتوانیم بگوییم نویسندگان به تکرارگویی رسیدهاند. اما مثلا درباره امام حسین(ع)، کربلا و واقعه عاشورا اینگونه نیست و کار زیادی انجام شده و کسی که الان میخواهد دراین باره بنویسد باید تحقیق کند که کار تکراری انجام ندهد. اما وقتی کسی بخواهد درباره امام رضا(ع) کتابی بنویسد، چنین مشکلی وجود ندارد و به راحتی میتواند سایر کتابها را بررسی کند که کار تکراری انجام ندهد.
اگر بخواهیم این حوزه را آسیبشناسی کنیم؛ به نظر شما چه چالشها و آسیبهایی وجود دارد؟
ما در محتوای آثار مشکل زیادی نداریم چون نویسندگان برای نوشتن این داستانها به محتوای اثر توجه میکنند و میخواهند کار خوبی تولید کنند. مشکل این است که بسیاری از داستانها و روایتهایی که ما میخواهیم از ائمه کار کنیم، در جامعه گفته شده و در سخنرانیها، صداوسیما، مطبوعات و مناسبتهای مختلف بیان شده و نویسنده با این چالش مواجه است که موضوعی که میخواهد درباره آن بنویسد موضوع بکری نیست و مثل واقعه کربلا یا منظراتی که امام رضا (ع) در مرو انجام دادهاند و مشکلاتی که با مامون داشتهاند، بارها گفته شده و خیلی از ذهن مخاطب دور نیست. در اینجاست که بحث تکنیک مطرح میشود و هرچه نویسنده در تکنیک نوشتن و طراحی داستان و مناسب کردن موضوع تاریخی و قدیمی داستان با ساختارهای ادبی جدید قویتر عمل کند، میتواند داستان جدیدتری بنویسد. براین اساس یکی از مشکلات موجود این است که برخی نویسندگان به دنبال نوآوریهای تکنیکی و ایجاد جاذبه در داستان نیستند، به همین دلیل گاهی گفته میشود داستانهای دینی پرمخاطب نیستند. برخی نویسندگان به دنبال ساختار ادبی نمیروند و اغلب داستان را به سوی زندگینامه داستانی میبرند. یعنی درواقع زندگینامه مینویسد نه داستان و رمان و فقط مقداری تم داستانی به آن میدهند. و چون این آثار داستانی، درواقع زندگینامه است برای خوانندهای که نمایی از زندگی امام را در ذهنش دارد، جذابیت ندارد.
با توجه به گسترش فضای مجازی و گرایش کودکان و نوجوانان به آثار پرهیجان در ژانرهای مختلف ادبی که سبب تغییر ذائقه مخاطب امروز شده، نویسندگان چگونه میتوانند آثار دینی جذابی خلق کنند که برای بچهها تازگی داشته باشد؟
اصولا کار نوشتن سخت است و نویسنده نباید به این سادگی به دنبال نوشتن برود، مخصوصا امروزه که دنیا پر شده از ژانرهای مختلف داستانی و نویسندگان غربی سعی کردند هیجان را در آثارشان بالا ببرند و با تولید داستانهای پرهیجان و ترسناک بچهها را جذب کردهاند. اما ما این کار را نکردهایم نویسندگان ما مخصوصا در حوزه کودک و نوجوان، بهویژه در نوشتن کتابهای دینی گرفتار سهلانگاری شدهاند و زیاد جدی نگرفتهاند و فکر کردهاند بیان رفتار یا اخلاقی از یکی از امامان برای کودکان کفایت میکند و خیلی به اینکه چگونه باید بگویند، فکر نمیکنند. شاید به این دلیل است که برخی نویسندگان ما آثار جدید و مورد علاقه بچهها را مطالعه نمیکنند و نمیدانند نیاز مخاطب امروز با نیاز مخاطب 20 سال پیش تفاوت دارد، و اثری که در آن دوره موفق بوده، لزوما در این دوره هم موفق نیست. بحث مخاطبشناسی، علم، سواد و توان نویسنده مسالهای است که ادبیات و نویسندگان ما را به چالش میکشد و به روز شدن را برای ما مشکل میکند. نویسندگانی به سن ما برای نوشتن داستان نباید دوره کودک و نوجوانی خودشان را ملاک قرار دهند. آنها باید در نوشتن داستانهای دینی کودک و نوجوانی که امروزه با فضای مجازی و دنیای دیجیتال سروکار دارد و شیوه مطالعهاش فرق کرده و نوع نیازهایش تغییر کرده را ملاک قرار دهند. نویسنده باید بتواند خودش را بهروز نگه دارد نسل امروز را بشناسد و تکنولوژی که برای گفتن داستان لازم دارد را به روز کند تا کارش مخاطب پیدا کند.
پس داستانهای دینی پتانسیل و ظرفیت لازم برای بهروز شدن را دارند؟
بله، من معتقد نیستم دوره نوشتن درباره داستانهای دینی گذشته، دوره سبک نوشتن دهه 60 و 70 گذشته و باید به ساختارهای جدید و شخصیتپردازیهای نو در داستان فکر کرد. تا کی میخواهیم داستانهای دینی را در همان قالبهای قدیمی و حال و هواها و فضاسازیهای قدیمی که برای مخاطب جذابیت ندارد، ارائه دهیم؟ نویسندگان میتوانند به تک تک این ماجراها فکر کنند و امروزی کنند. و همه اینها به خود نویسنده برمیگردد.
ابراهیم حسنبیگی در سال ۱۳۳۶ در بندر ترکمن به دنیا آمد. او با بیش از ۱۴۰ عنوان کتاب در موضوعات دینی، انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و حوزۀ کودک و نوجوان از نویسندگان پرکار کشور محسوب میشود. آثار وی به زبانهای دیگر نیز ترجمه شده و توانسته است جوایز مختلفی ازجمله جایزۀ جهانی کتاب سال را بهدست آورد.
نظر شما