محمدصادق افراسیابی معتقد است: سواد رسانهای یک جریان نحیف نخبگانی است که طبعا در مقایسه با جریان قوی رسانهای کم میآورد و کسی به آن علاقه نشان نمیدهد.
به عبارت دیگر، سواد رسانهای به مخاطبان کمک میکند تا از آوردههای رسانهها بهگونهای هوشمندانه و مفید بهرهمند شوند و با ارتقای سواد رسانهای ارتقای آموزشی نیست، بلکه از طریق آن مهارتهای مواجهه، تحلیل و مصرف رسانه تقویت شده و مخاطبان قدرت انتخاب بهتر متن رسانهای را خواهند داشت. محمدصادق افراسیابی از جمله پژوهشگران حوزه رسانه است که کتاب سواد رسانهای از «الف» تا «ی» به اهتمام او تالیف شده، او معتقد است: ما شاهد جریان عظیم رسانهای هستیم که زندگی ما را احاطه کرده و همه ما در معرض پیامهای رسانهای مختلف هستیم از شبکههای اجتماعی گرفته تا شبکههای ماهوارهای اما در سوی دیگر ماجرا، جریان سواد رسانهای یک جریان نحیف نخبگانی است که طبعا در مقایسه با جریان قوی رسانهای کم میآورد و کسی به آن علاقه نشان نمیدهد. مشروح این گفتوگو در ادامه آمده است:
به عنوان پرسش نخست سواد رسانهای چیست و شاخصههای جامعهای که در این حوزه به بالندگی رسیده باشد، چگونه تعریف میشود؟
سواد رسانهای، دانش و مهارتهای استفاده از رسانههای جمعی و رسانههای نوین است با هدف تحقق رژیم مصرف، تعمیم تفکر انتقادی نسبت به پیام، محتوا و ساختار رسانهها، افزایش قدرت تجزیه و تحلیل مخاطب و کاربر در ارتباط با محتواها و پیامهای رسانهای، رعایت اخلاق کاربری کاربران و مخاطبان رسانهها و در نهایت تبدیل مخاطب به تولیدکننده محتوای سالم، مفید و موثر.
وقتی از رژیم مصرف صحبت میکنیم مقصودمان مدیریت مصرف است که هر رسانهای طبعا مخاطبان خاص خود را دارد و هر محتوایی برای یک مخاطب خاص مناسب است. به عنوان نمونه یک محتوا ویژه کودکان و نوجوانان تولید میشود و محتوای دیگری ویژه گروه سنی جوانان و محتوای دیگری صرفا برای گروه سنی بزرگسالان مناسب است و برای گروه دیگری مناسب نیست. بخش دیگر مدیریت مصرف، مدیریت ساعات مصرف است اینکه ما ساعت مصرفی رسانهها را مدیریت کنیم.
سایر مهارتهای پنج گانهای که در تعریف به آن اشاره کردم در کتابی تحت عنوان «سواد رسانهای از «الف» تا «ی» توسط بنده تالیف شده و تمام این مهارتهایی که ذکر کردم در آن کتاب به شکل کامل توضیح داده شده است که علاقهمندان میتوانند کتاب مذکور را از طریق سایت «فیدبیو» دریافت کنند.
کتاب از «الف» تا «ی» ساختارش به این شکل است که در بخش اول کتاب گفتوگویی را بنده با اقای دکتر باستانی و آقای دکتر ضیاییپرور در مورد ضرورت توجه به سواد رسانهای داشتهام که این بخش شاید بیشتر نظری است و در حقیقت به مفاهیم و کلیات میپردازد اما در ادامه وارد مهارتهای پنج گانه میشویم. راجع به هر مهارت گفتوگویی را بنده با دو نفر از اساتید متخصص داشتم که این گفتوگوها پیادهسازی شده است. در برخی از موارد با توجه به اینکه بخش عمدهای از مطالعات و تحقیقات و پژوهشهای بنده در حوزه سواد رسانهای بوده، گاهی احساس کردم یک جاهایی ضعف محتوا وجود دارد و شروع به ویراستاری علمی کردم وحتی یک جاهایی محتوا را براساس آن چیزی که تصور می کردم درست است با اتکا به تالیفات و مشاهدههای قبلی خودم تغییر دادم و محتوای تغیر داده شده را برای دو بزرگواری که با آن ها گفتوگو داشتم ارسال کردم و از آنها خواستم محتوا را با دقت بخوانند و ببینند آیا تغییراتی که بنده در محتوای آنها انجام دادم را میپسندند یا خیر؟
در نهایت اکثر محتواهایی که بنده تغییر داده بودم تایید شد فقط یکی از اساتید محتوای بنده را رد کردند و محتوای جدید دیگری را آماده کردند که عین آن محتوا را در کتاب کار کردم. لذا برای کسانی که در حوزه سواد رسانهای علاقهمند به مطالعه هستند، به نظرم این کتاب میتواند کتابی جامع در حوزه آشنایی با ادبیات سواد رسانهای باشد.
اما اگر برگردیم به سوال شما در خصوص شاخصهای جامعهای که در حوزه سواد رسانهای به بالندگی رسیده است باید عرض کنم از نظر بنده جامعهای که در حوزه سواد رسانهای بالنده باشد جامعهای است که به شکل فعال با رسانه مواجهه میشود و برخورد منفعلانه ندارد و این گونه نیست که هر آنچه رسانه بگوید را بپذیرد. این گونه جوامع در مورد پیام تحقیق و بررسی میکنند و قدرت دارند که اساسا ببینند آیا این پیام از یک سری تکنیکهای خاص برای اقناع مخاطب استفاده کرده است یا خیر؟
موضوع سواد رسانهای سالهاست مطرح شده اما در این زمینه ما هنوز اول راه هستیم به اعتقاد شما چرا در این باره پیشرفتهایی صورت نگرفته ؟
حقیقتا موضوع سواد رسانهای از سالها قبل به شکل یک جریان قدرتمند مطرح نشده است. تقریبا از دهه ۸۰ زمزمههایی در مورد سواد رسانهای در کشور مطرح شد و در دهه ۹۰ این جریان کمکم در بین نخبگان قدرتمند شد اما این جریان هنوز در سطح نخبگانی باقی مانده است. من از دکتر بشیر حسینی که از اشخاص دغدغهمند کشور در حوزه سواد رسانهای است سوال کردم چرا در برنامه عصر جدید هیچ اشارهای به موضوع سواد رسانهای نمیکنید؟ ایشان به بنده گفت: چون تهیهکننده برنامه از من تعهد گرفته است که در حوزهای که از آن درآمد دارم نباید در برنامه صحبت کنم تا شائبهای برای افزایش درآمدم به خاطر برنامه عصر جدید پیش نیاید. من دیگر به ایشان پاسخی ندادم اما در ذهنم گذشت که دلیل اصلی مطرح نشدن موضوع سواد رسانهای در برنامه عصر جدید این مسائل نیست بلکه دلیلش این است که هنوز جامعه به موضوع سواد رسانهای اقبالی نشان نداده و اگر ایشان این موضوع را در برنامه مطرح کند گویا که به یک ضد جریان در برنامههای تلویزیونی تبدیل شده است. معنای این توضیح بنده این است که ما در یک سمت ماجرا شاهد جریان عظیم رسانهای هستیم که زندگی ما را احاطه کرده و همه ما در معرض پیامهای رسانهای مختلف هستیم از شبکههای اجتماعی گرفته تا شبکههای ماهوارهای اما در سوی دیگر ماجرا، جریان سواد رسانهای یک جریان نحیف نخبگانی است که طبعا در مقایسه با جریان قوی رسانهای کم میآورد و کسی به آن علاقه نشان نمیدهد. به تعبیر دیگر جریان رسانه، جریان اصلی کشور است و سواد رسانهای، ضد جریان است. تا زمانی که این سواد رسانهای در خود رسانه و به عنوان پیوست رسانههای جمعی و نوین، لحاظ نشود ما این مسئله را خواهیم داشت و به نتیجه نخواهیم رسید. اتفاقا ایران به دلیل دولتی بودن اکثر رسانهها این فرصت را دارد که در جهان جریان سواد رسانهای را تقویت کند چون در رسانههای ما جریان مالی تبلیغات و ... یک جریان قوی نیست و عمدتا رسانهها وابسته به بودجههای دولتی هستند و این موضوع علیرغم اینکه در کل به اعتقاد صاحبنظران حوزه رسانه، اتفاق مطلوبی نیست، اما از این جهت که رسانههای ما میتوانند بدون دغدغههای مالی در حوزه افزایش سواد رسانهای فعالیت کنند یک فرصت استثنایی است که از این فرصت استفاده نمیشود. دلیلش هم این است که رسانهها میلی به تقویت سواد رسانهای ندارند چون سواد رسانهای مخاطب را فعال میکند و این مسئلهای نیست که رسانه طالب آن باشد، حتی تلویزیون هم تمایلی به افزایش سواد رسانهای مردم ندارد و من هر قدر بررسی میکنم میبینم تنها رسانههایی که به افزایش سواد رسانهای مردم علاقه نشان میدهند شبکههای رادیویی داخلی هستند.
این ماجرا هم به نظرم یک ریشه تاریخی در ایران دارد که از بعد از انقلاب اسلامی تاکنون رادیو بیشتر به عنوان یک رسانه فرهنگی و اجتماعی خودش را مطرح کرد و خیلی درگیر مباحث سیاسی و منافع سیاسی و اقتصادی احزاب و گروههای سیاسی نشد. معاونین صدا و سیما در حوزه رادیو عمدتا اشخاصی بودند و هستند که جنبه اخلاقی آنها بیشتر نمود دارد. اجمالا از بنده بپذیرید که تنها رسانههایی که در افزایش سواد رسانهای دارند تلاش میکند شبکههای رادیویی داخلی هستند. سایر رسانهها مایل نیستند که یک کاربر و مخاطب فعال داشته باشند. برعکس سایر رسانهها دوست دارند مخاطب منفعل داشته باشند که فقط پیامهای آنها را بپذیرد. لذا رسانه خودش مقاومت میکند از اینکه سواد رسانهای قدرمند شود. در اینجا باید حاکمیت ایفای نقش کند. معتقد هستم ما نیاز به رگولاتوری در حوزه سواد رسانهای داریم. یعنی باید برای افزایش سواد رسانهای عموم مردم، مقرراتگذاری و سیاستگذاری انجام شود. پیشنهاد عملیاتی من این است که ما دستورالعملی داشته باشیم برای الزام پلتفرمهای داخلی برای اینکه درصدی از محتوای خودشان را به سواد رسانهای اختصاص دهند. پس دولت و حاکمیت میتواند رسانههای داخلی را مجبور کند که سواد رسانهای در کشور افزایش پیدا کند.
سواد رسانهای درسالهای اخیر از رسانههای مکتوب به سمت رسانههای سایبری و فضای عمومیتری کشانده شده است. آیا هنوز اصطلاح سواد را میتوان قابل معنا دانست؟
حقیقتش در مورد سوال شما یک اختلاف دیدگاهی وجود دارد. پروفسور عاملی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی نظرشان این است که ما الان باید از واژه سواد فضای مجازی استفاده کنیم و دیگر واژه سواد رسانهای کاربرد ندارد. اما در مقابل برخی از صاحبنظران معتقدند اگر در این شرایط واژهسازی جدیدی صورت پذیرد، همان حامیان جریان ضعیف و نحیف نخبگانی که الان همه آنها زیر پرچم سواد رسانهای جمع شدهاند، حامیان این جریان دچار گسست میشود و زمان میبرد تا واژه سواد فضای مجازی در اذهان جا بیفتد. درنتیجه نظر اکثریت جریان فعالان سواد رسانهای این بود که فعلا از همان واژه سواد رسانهای استفاده کنیم و سواد رسانهای را به سواد استفاده از فضای مجازی هم تعمیم بدهیم. به نظرم در آخرین جلسهای که با پروفسور عاملی داشتیم او هم پذیرفت که مصلحتا میشود از واژه سواد رسانهای استفاده کرد.
شما در کتابتان موضوعات زیادی را بررسی کردهاید که تفکر انتقادی و اخلاق کاربری از آن موضوعات است. با توجه به اینکه شبکههای اجتماعی مخاطبان عام دارد به نظرتان این مفاهیم در این رسانهها میتواند موثر باشد؟
زندگی در جامعه شبکهای نیازمند توجه جدیتر به مفهوم تفکر انتقادی و اخلاق کاربری است. در شبکههای اجتماعی اگر تفکر انتقادی نباشد نتیجهاش این خواهد شد که بسیاری از محتواها بدون بررسی توسط کاربران و مخاطبان باز نشر پیدا میکنند و وایرال میشوند. اگر مخاطب نگاه انتقادی داشته باشد قطعا تامل خواهد کرد و بدون دقت، محتوایی را در شبکههای اجتماعی به اشتراک نمیگذارد. از طرف دیگر بحث اخلاق کاربری به این معنا است که ما در فضای مجازی بتوانیم یک همزیستی مسالمتآمیز و رفتار اخلاقی داشته باشیم. بحث صداقت پیام و گفتار و منطبق بودن محتوای پیام بر واقعیتهای جامعه و حقیقتها یک بخشی از مسائلی است که ناظر بر اخلاق کاربری است. متاسفانه امروزه برخی اخبار جعلی و اطلاعات نادرست در فضای مجازی میبینیم که مصداق بارز بیاخلاقی است. موضوع دیگر این است که در حقیقت لازم است مخاطب و کاربر اخلاق گفتوگو داشته باشد. گاهی وقتها ما در همین شبکههای اجتماعی شاهدیم که اخلاق گفتوگو حاکم نیست و رویکرد تهاجم به دیگران حاکم است. یعنی یک شخصی حرفی میزند و شخص دیگری با نگاه تهاجمی با حرف او مقابله میکند و این خلاف اخلاق است. بنده به برخی استادان سواد رسانهای هم عرض کردهام که خودشان مراقبت کنند در دام بیاخلاقی نیفتند. مثلا یکی از اعضای انجمن سواد رسانهای ایران سردبیر یکی از خبرگزاریها بود. در اختلافی که بین او و یکی دیگر از اعضای انجمن پیش آمد دیدیم خبری در رسانهای که سردبیرش بود علیه فلان عضو کار کرد. باید مراقب باشیم که خدای ناکرده این طور نشود که رطب خورده خودش منع رطب کند. من هم باید مراقب باشم که هر لحظه ممکن است در دام برخی غفلتها بیفتم و ناخواسته مرتکب گفتار یا رفتاری شوم که اخلاقی نیست. غفلت از رفتار اخلاقی واقعا فقط به علم ربط ندارد. حتی سعدی شیرازی رحمتالله علیه این را به ما تذکر میدهد که عالم بی عمل به چه ماند؟ یکی دیگر از مصداقهای رعایت اخلاق کاربری این است که ما باید حرف مخالف خود را بشنویم و با ادله به آن پاسخ دهیم نه با شور و هیجان و احساسات. این رفتارهای احساسی که بعضا در گفتوگوها میبینیم نشان میدهد که ما بیشتر از گذشته نیاز به تمرین اخلاق کاربری در فضای مجازی داریم. البته اخلاق کاربری مقوله بسیار گستردهای است. هر چند من بعضی از مصادیق آن را عرض کردم اما پیشنهاد میکنم فصلی را که در کتاب «سواد رسانهای از «الف» تا «ی»» مربوط به اخلاق کاربری است، علاقهمندان مطالعه کنند تا بیشتر با این موضوع و پیچیدگیهای آن آشنا شوند.
با توجه به گفتوگوهایی که با استادان مختلف در این کتاب داشتهاید آموزشهایی که توسط فضای آکادمیک صورت گرفته کافی بوده است؟
هم بر اساس گفتوگوهایی که با اساتید مختلف داشتم و هم با توجه به تجربههایی که در حوزه سواد رسانهای به دست آوردم میتوان گفت آموزش آکادمیک کفایت نمیکند. خصوصا که بحث سواد رسانه یک بحث مهارتی است و آموزش صرف برای این موضوع کافی نیست. ما باید در حوزه سواد رسانهای به دنبال یک نظام آموزش مهارتی باشیم. این کار نیازمند فعالیتهای کارگاهی و آموزشی عملی است. نهادهای مدنی هم باید برای آموزش سواد رسانهای ورود پیدا کنند. انجمن سواد رسانهای ایران یکی از نهادهای مدنی است که الان داخل کشور تاسیس شده و باید به شکل کارگاهی این مباحث را آموزش دهد و به جد از رویکرد آموزش نظری پرهیز کند. این انجمن در حوزه استانی به اعتقاد بنده موفق بوده اما در حوزه ملی نیاز است که برنامهریزی بهتری انجام شود زیرا نمایندگان استانی انجمن به خوبی توانستند با رویکرد محلی و منطقهای با مخاطب خودشان گفتوگو کنند و مهارتهای سواد رسانهای را تبیین کنند اما از طرف دیگر چون ۱۰ استان بیشتر تا الان مجوز رسمی توسط وزارت کشور برای تاسیس دفاتر انجمن صادر نگرفتهاند، راجع به استانهای دیگر ما مشکلاتی داریم و به نظر میرسد که نیاز است وزارت کشور بیشتر کمک کند تا انجمن سواد رسانهای دفاتر استانی خود را در سراسرکشور راهاندازی کند و آموزش مهارتها با توجه به رویکردهای محلی و منطقهای و استانی به شکل جدیتر توسط توسط انجمن سواد رسانهای ایران دنبال شود.
در این کتاب به فرهنگسازی در شبکههای اجتماعی اشاره کردهاید اما چرا هنوز در فرهنگسازی در شبکههای اجتماعی بهخصوص اینستاگرام با مشکلاتی مواجه هستیم؟
اینکه میپرسید چرا مشکل داریم، پاسخش برمیگردد به همان نکتهای که پیشتر اشاره کردم. یعنی اینکه جریان رسانه یک جریان قدرتمند است و جریان سواد رسانه یک جریان نحیف و نخبگانی است. طبیعتا از اینستاگرام همه استقبال میکنند چون یک رسانه فوقالعاده جذاب است. حتی جالب است که منتقدان ایرانی اینستاگرام خودشان هم اکثرا در آن حساب کاربری دارند. اینستاگرام میل به خودافشاگری و مشهور شدن را در افراد ارضا میکند و کسانی که به دنبال کسب ثروت و درآمد هستند میتوانند از این ظرفیت استفاده کنند. پس میتوان گفت اینستاگرام به عنوان یک رسانه قدرتمند در کشور حضور دارد اما جریان سواد رسانهای افراد را به خویشتنداری و برخورد فعالانه با رسانه توصیه میکند. طبعا جریان سواد رسانهای حداقل در سطح پلتفرمهای داخلی نیاز به مقرراتگذاری دارد. اما در سطح پلتفرمهای خارجی باید در آموزش و پرورش برنامهریزی بلندمدت صورت پذیرد. پس بنده معتقد هستم برای نسل آینده از طریق آموزش و پرورش باید برنامهریزیهایی انجام شود. طبق مطالعاتی که در خصوص سایر کشورها مثل کشورهای اسکاندیناوی داشتم، این کشورها در سنین کودکی شیوههای تاثیرگذاری رسانه را آموزش میدهند و این باعث میشود که فرد چیستی رسانه را بشناسد و هرآنچه رسانه گفت را به راحتی نپذیرد.
ما باید در کنار اینکه در حوزه داخل جریان مقرراتگذاری را دنبال میکنیم برای اینکه سواد رسانهای در خود رسانهها آموزش داده شود، باید به این موضوع هم توجه کنیم که افراد باید بتوانند راجع به رسانههای خارجی با سواد رسانهای مواجه شوند. با توجه به اینکه فعلا هنوز در ارتباط با رسانههای خارجی توان مقرراتگذاری ما زیاد نیست، باید حتما افزایش سواد رسانهای از طریق آموزش و پرورش و دانشگاهها به شکل جدیتر دنبال شود. اگر ما برای نسل آینده برنامهریزی نکنیم و آموزش و پرورش با دقت برنامهریزی انجام ندهد دوباره در آینده گرفتار چنین مسایلی خواهیم بود.
در صورتی که وضعیت آموزش سواد رسانهای به روال کنونی ادامه یابد چشمانداز وضعیت جامعه ایرانی در این باره را چگونه میدانید؟
وضعیت آموزش سواد رسانهای به شکل کنونی وضع مطلوبی نیست. یک جریان ضعیف است که توانسته بعضی از علاقهمندان و نخبگان را تحت تاثیر قرار دهد، اما سواد رسانهای هنوز عمومی نشده است و اگر به همین شیوه پیش برویم عمومی نخواهد شد. باید اتفاقات مهم و اساسی در کشور بیفتد تا این جریان به یک جریان عمومی تبدیل شود. دولت باید مقرراتگذاری کند و از بخش خصوصی حمایت کند و در پروژههای بزرگی که بخش خصوصی توان اجرای آن را ندارد دولت پیشگام شود. باید یک تقسیم کار بین بخش خصوصی و دولت برای آموزش سواد رسانهای صورت گیرد. باید آموزش و پرورش در حوزه سواد رسانهای وظایف خود را جدی بگیرد. باید یک سندی در شورای عالی فضای مجازی تصویب شود که نقش هرکدام از دستگاه ها در حوزه سواد رسانه تعیین شود. کارهای نکرده زیاد است. کدام را بگویم؟
حال پیشنهادتان برای بهبود سواد رسانهای در میان مخاطب عام و استفاده بهتر مردم از شبکههای اجتماعی چیست؟
معتقد هستم که برای بهبود وضعیت سواد رسانهای در کشور چارهای جز آگاهی خانوادهها نداریم یعنی باید خانواده بدانند که رسانهها هم فرصت هستند و هم تهدید. رسانهها میتوانند در شناسایی بهتر جهان اطرافمان به ما کمک کنند و برای ثروتآفرینی و کارآفرینی از ظرفیت رسانه نوین و شبکههای اجتماعی فضای مجازی میتوانیم استفاده کنیم. همانطور که گفتم رسانه میتواند برایمان باشد یعنی اگر هدفمند از رسانه استفاده نکنیم این رسانه خود به تنهایی برایمان به تهدید تبدیل میشود. بعضی از این تهدیدها این است که ما نتوانیم از وقتمان به شکل مطلوب استفاده کنیم یا رسانهها واقعیتها را برای ما تحریف کنند. یکی دیگر از تهدیدهای رسانهها این است که گاهی فرهنگ غرب را ترویج میکنند، خصوصا شبکههای ماهوارهای که مخاطب با سبک زندگی غربی خو میگیرد و از سبک زندگی ایرانی دور میشود. ما در سبک زندگی ایرانی خیلی مولفهها داریم که سبک زندگی ایرانی را برتر از سبک زندگی غربی مطرح میکند اما رسانههای غربی و شبکههای ماهوارهای تلاش میکنند سبک زندگی غربی را در کشور جا بیندازند. بنابر این ما ابتدا باید خانوادهها را متوجه کنیم و خانوادهها باید توجیه شوند و موضوع سواد رسانهای را جدی بگیرند.
در کنار خانوادهها باید نقش و تکلیف هرکدام از دستگاههای حاکمیتی و دولتی مشخص شود و مجلس شورای اسلامی و شورای عالی مجازی وارد حوزه مقرراتگذاری شوند و حداقل رسانههای داخلی را ملزم کنند که قبل از اینکه فرد عضو رسانه شود با قواعد و اصول استفاده از آن رسانه و آسیبهای آن آشنا شود.
بعد از اینکه فرد این قواعد و اصول را شناخت به نظر بنده باید یک فیلم طراحی کرد که این ویدیو توسط همه رسانههای داخلی مخصوصا پلتفرمهای فعال و پرمخاطب در فضای مجازی نمایش داده شود و تا مخاطب تا آن فیلم را نبیند، نخواهد توانست به پلتفرم وارد شود. این ویدیو باید خیلی مختصر و مفید مهمترین مهارتهای استفاده از رسانههای نوین را آموزش دهد و رژیم مصرف را مطرح کند و همچنین تفکر انتقادی و اخلاق کاربری و قدرت تجزیه و تحلیل محتوای پیام را مطرح کند و در نهایت مخاطب را تشویق کند به اینکه خود تولیدکننده محتوا باشد و در طول زمان باید برای عضویت کاربر برنامهریزی شود. هرکدام از پلتفرمهای داخلی باید درصدی از محتوایی که منتشر میکنند را به آموزش و فرهنگسازی سواد رسانه اختصاص دهند. اگر این اتفاقات در کنار هم بیفتد یک جهش چشمگیر در حوزه سواد رسانه اتفاق خواهد افتاد. در کتاب «سواد رسانهای از «الف» تا «ی» تمام این مباحثی که بنده به آن اشاره کردم به شکل خیلی مبسوط و دقیق و کاملتر مطرح شده است. در بخشهای مختلف این کتاب تکالیف نهادهای حاکمیتی مثل مجلس و دولت مشخص شده و در بخش دیگری از این کتاب وضعیت امروز ما در حوزه آموزش و اینکه چه باید بکنیم تا به وضعیت مطلوب برسیم بررسی شده است؟ در نهایت به این موضوع توجه شده است که بخش خصوصی چه طور میتواند در حوزه سواد رسانه پیشرو باشد و چه اقداماتی میتواند انجام دهد که هم برای بخش خصوصی درآمد داشته باشد و هم جامعه از آن اقدامات منتفع شود و سواد رسانهای افزایش پیدا کند. یک بخشی از این کتاب هم به این پرداخته که رسانهها چطور میتوانند برای افزایش سواد رسانهای ایفای نقش کنند. لذا هم فعالان رسانه و مدیران و هم نخبگان کشور و هم عموم مردم میتوانند از محتوای این کتاب استفاده کنند. این را هم بگویم که علیرغم همکاری که همه اساتید برای تالیف این کتاب داشتند و با وجود تلاشها و مساعدتهای همکاران رادیو خصوصا رادیو گفتوگو، مطالعه این کتاب به نظرم تازه دروازه ورود به دنیای سواد رسانهای است. یعنی وقتی یک فردی این کتاب را مطالعه کرد دیگر باید روی این موضوع وقت بگذارد که چگونه میتواند مهارتهای سواد رسانهای را بیشتر در خودش پرورش دهد.
نظرات